1.  به نظرم تنها کسی که درباره ی لباس های المپیک نظر نداده، من باشم  چون حتی حضرت خواجه حافظ هم فرموده اند که:
    «ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم! / جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم»!!!  و این دلیلی بوده بر اینکه آن لباس مشکی هایی که خیلی هم زیبا بودند مورد پسندِ مسئولین قرار نگیرد!!!
    و حتی شیخ اجل سعدی هم برای اینکه کم نیاورند و در حمایت از کمیته ی ملی المپیک فرموده اند که: 
     «نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!!!» 
    حتی مولانا هم که در قید و بند این ظواهر نبوده خطاب به اعضای کاروان المپیک گفته: 

    هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد

    دل برد و نهان شد

    هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد

    گه پیر و جوان شد

  2. قبلا درباره همه چیز نظرات مشعشعانه می دادم و با نگاه نقادانه دنیای پیرامونم را نگاه می کردم!!! ولی این روزها که انگار انتقاد فحاشانه مُد شده و کلا همه ملت در حال اخ و پیف هستند!! من ترجیح می دهم بیشتر مطالعه کنم تا اینکه بنویسم! البته شاید هم این انفعال ناشی از رخوت این روزهای زندگی ام باشد که هرچه تلاش می کنم از چنگالش رها شوم نمی شود!
     
  3. چند روز پیش ادمین صفحه ی محمدعلی بهمنی در اینستاگرام فتوشعری گذاشته بود از این بیت استاد که «خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید/ و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید» اما به دلیل سواد بسیار بالای ادبی، ذوقشان دچار غلط املایی شده بود و البته این موضوع مانع ازین نبود که پستشان بالای دو هزار لایک بخورد و چه بسا کامنتهای تحسین آمیز که به سویشان روان بود! عجیب دلم شکست دقیقا در روزی که استاد در بیمارستان بستری بود، چنین دُرفشانی در صفحه اش برقرار بود! پیام گذاشتم که این اشتباه فاجعه آمیز را حذف کنید، شخصی در پاسخ من و یکی دو تا منتقد دیگر گفته بود که «اشتباهِ سهوی که این همه «قیل و غال» ندارد» و این تذکره خود گویای بی ثمر بودن دغدغه های امثال من بود... واقعا چه بلایی بر سر ادبیات فارسی قرار است بیاوریم؟ ادبیاتی که تنها میراث چندین هزار ساله ی پدرانمان است و از گزند حوادثی پر شمار سربلند و پر افتخار به ما رسیده است! ای کاش با این داعیه از هواداریِ ادبیات و شاعرِ بلندآوازه ی معاصر کمی با املای کلمات هم آشنا بودیم یا لااقل یک بار شعرهای شاعر را خوانده بودیم! کمترین کار دیگر جستجوی اینترنتی املای کلماتی است که نمی دانیم!! این هم نمی شد؟

 

 

 

در این زمانه بی هیاهوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
 
چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را 
برای این همه ناباور خیال پرست 

به شب نشینی خرچنگ های مردابی 
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
 
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند 
به پای هرزه علف های باغ کال پرست 

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست 
کمال دار برای من کمال پرست
 
هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست 
به تنگ چشمی نامردم زوال
                                                             محمد علی بهمنی

 

 

  1. سویه ی نگران کننده ی دیگر این اتفاق حضور ماله به دستانی است که همیشه حضور دارند و در اشتباهات بزرگی که در اطرافمان می بینیم به دنبال توجیهات بزرگ می گردند!!! مثلا: «چقدر ساده اندیشید که نمی فهمید این اتفاق از روی آگاهی و تعمد بوده تا پیامی برساند!!» یا مثلا «ظریف به فلان خبرنگار گفته ما زندانی سیاسی نداریم تا بهانه دست حاکمیت ندهد!!!» یا مثلا «توجیه عملکرد ضعیف تیم اقتصادی و نیز تیم رسانه ای دولت» و چه بسیار رفتارهای مشابه...
     
  2. عزیزی در کنکور دکترای 95 پذیرفته شد، در مصاحبه کتبی و شفاهی درخشان عمل کرد و با رزومه ی عملیِ عالیِ خودش، شانسِ اولِ ورود به این دوره بود. از طریق اساتید و شاگردانشان هم متوجه شدیم نفر اول لیست قبولی است... ناگهان گروه تصمیم می گیرد که امسال در گرایش مربوطه پذیرش نداشته باشد!! با این توجیه که هیچکسی حدنصاب منظور ما را کسب نکرده است و بدین ترتیب سرنوشت این عزیز ما را که به جز دانشگاه مزبور هیچ جای دیگری را انتخاب نکرده در هاله ای از ابهام قرار داده است!! اگر چاره ای به ذهنتان می رسد بگویید. (اسم دانشگاه و رشته ی تحصیلی محفوظ است!)
     
  3. حالا خوب است برگردم و اسم این پست را بگذارم : اینجا ایران است ... همین.