برخی مناسبت ها در تقویم هست که به صورت اپیدمی تبریک گفتنش در بین مردم شیوع پیدا کرده و اگر دوستی، رفیقی آشنایی مشمول شرایط آن روز داشته باشی باید حتما تبریکاتش را برایش حواله کنی! و البته متاسفانه در بسیاری موارد هم این عزیزان اطلاع چندانی از ریشه ی ثبت آن روز به نامشان ندارند. مثلا در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روز هفدهم مرداد به نام روز خبرنگار نامگذاری شده است و از آنجایی که تنها چیزی که اعم از منقول و غیر منقول به نام خبرنگار جماعت زده شده است، همین یک روز است؛ همه ی نشریات مکتوب و غیر مکتوب تبریکش می گویند و تلویزیون هم که اساسا هرسال سنگ تمام می گذارد(هرچند یک جانبه)؛ تمام نویسنده ها، فعالان فرهنگی اجتماعی، مطبوعاتی و... این روز را به یکدیگر تبریک می گویند و نوشابه برای هم باز می کنند و روزشان را با هندوانه هایی که زیر بغلِ هم می گذارند شب می کنند تا سال بعد که باز همه ی عالم و آدم به یادشان بیفتند... اما این روز واقعا چه روزی است و چه اتفاقی در آن افتاده است که به این نام مزین شده؟

 راستش را بخواهید همه چیز با نام همسایه ی جنگزده ی آن روزها یعنی افعانسان، گره خورده است. قضیه ازین قرار است که 17 مرداد 77 طالبان مزار شریف را تصرف نمود، اولین خبری که به ایران مخابره شده این بود که «طالبان به کنسولگری ایران در مزار شریف حمله کرده و همه را قلع و قمع نموده»، خبرهای بعدی حاکی ازین بود که یک خبرنگار به نام محمود صارمی و هشت دیپلمات ایرانی در این حمله کشته شدند. محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) بود و تنها کسی که وابستگی دیپلماتیک به کنسولگری نداشت، خبر تجاوز به کنسولگری را هم خودش مخابره کرده بود و پیام نیمه کاره مانده بود.... 

تا حدود یک ماه بعد هیچ گزارشی از سرنوشت این افراد منتشر نشد و بعد از آن گفتند اجسادشان را در یک گور دسته جمعی یافته اند و به سرعت به ایران بازگرداننده شدند. پس از این اتفاق ارتش ایران در مرزهای شرقی مستقر شد و عده ای هم، (در داخل و خارج از کشور) مشوق طرفین شدند برای ورود به جنگی خونین که درایت دولت خاتمی و رایزنی با سازمان ملل، مانع از این اتفاق شد. طالبان هرگز مسئولیت این اتفاق را بر عهده نگرفت... و این ظن هنوز هم برطرف نشده است که افراطیونی که خواهان جنگ ایران و طالبان بوده اند این صحنه آرایی خونین را ترتیب داده بودند...

یک سال بعد در بزرگداشت این رخداد، 17 مرداد را روز خبرنگار نامیدند.  

خودتان کلاهتان را قاضی کنید آیا واقعا چنین مناستی جای تبریک گفتن دارد؟ اصلا چه چیزی را باید تبریک گفت؟ آخر اهالی رسانه چرا؟ آن ها که خود باید در جایگاهی پیشرو از این موقعیت کوچک برای تدوین هدفی بزرگ که رسالت خبرنگاری مستقل و آگاه است استفاده کنند!

ازین دست مناسبتهای پر افسوس و در پی آن تبریکات الکی کم نداریم

مثلا روز دانشجو که می شود دانشجوها به همدیگر تبریک می گویند! غافل ازینکه در این روز چه رخ داده است و چطور فریاد ظلم ستیزی بر گلوی دانشگاه جاودانه شده...

یا مثلا روز معلم که می شود دانش آموزان و معلمین دقیقا چه چیزی را به یکدیگر تبریک می گویند؟ مرگ مطهری را؟ یا مرگ ابوالحسن خانعلی را ؟ اصلا چند نفر از آنها اسم او را شنیده اند و ماجرای روزشان را می دانند؟ روز کارگر چطور؟ روز زن چطور؟ 

همه ی ما انگار از «بزرگداشت» ها صرفا تبریکات الکی را یاد گرفته ایم... حتی اهالی هر صنف هم آگاهی چندانی از پیشنه ی شغل خود ندارند، چه برسد به حق  و حقوق اولیه شان...

ای کاش روزی یاد بگیریم که جایگاه خود را بزرگ بداریم بدون نیاز به مناسبتهای دست ساز و جعلی که فقط به درد زیر صفحه های تقویم می خورند...

 

پ.ن1: احتمالا خبرنگاران رنج کشیده ی بسیاری میشناسید که بسیار شایسته ی تقدیرند بابت شجاعت و استقلال قلمشان... خودتان اسمهای بزرگشان را زیر لب زمزمه کنید و به احترامشان تمام قد بایستید...

پ.ن2: جمله ی آخر متن می تواند جمله ی آخر متنی شود که می شد به مناسبت روز دختر نوشت... اما چه کنم که کم می نویسم!

پ.ن3: این متن را کاملا خودمونی و به زبان محاوره نوشتم و اتفاقا هم خیلی خوشخوان بود و دوستش داشتم. اما پس از ثبت تصمیم گرفتم که به هر قیمتی که شده به زبان معیار درش بیاورم! وقتی خودم منتقد تخریب ادبیات هستم، باید خودم هم رعایت کنم دیگر؟ باید یاد بگیرم که جوری بنویسم که هم ساده و خوشخوان باشد و هم فارسی معیار.

پ.ن4: مثل قدیمها آخر هر پست یک شعر میهمانتان می کنم ازین به بعد.

 

چه شب‌ها تا سحر
با یادِشیرینت
نخفتم من
ولیکن
هرگز از شب‌های ناکامی
نگفتم من

هراسان
زانکه دلتنگی
تورا نا شاد گرداند
همه احساس خود را
در دلم، قلبم
نهفتم من

                                           آرش وکیلی