گاهی برای همه ی ما پیش آمده که رفتارهایی از نزدیکترین کسانمان که با آنها زندگی می کنیم می بینیم، می رنجیم! دوستشان نداریم! گاهی به رویشان می آوریم و ایراد می گیریم. اخم می کنیم و  از ایشان می خواهیم که خودشان را اصلاح کنند!  اما غافلیم از اینکه به صورت کاملا غیر ارادی طرحواره هایی از آنها در وجود ما نهادینه شده است!!!

در واقع اگر کسی از خارج جهانِ زیست پیرامونمان چند روزی میهمان ما باشد و فقط با ما(من یا شما) معاشرت کند، دقیقا بخشی از آن خرده رفتارها را در وجود ما می بیند و شاید هم اگر خیلی رک باشد به رویمان بیاورد! ما که تا آن زمان هرگز متوجه ایرادی که او یر ما وارد کرده نشده ایم، ممکن است موضع هم بگیریم که نه من اینطور نیستم!‎ یا شاید به او پرخاش هم کنیم که نه من خودم یک عمر به همه گفتم فلان چیز بد است و‎ حالا تو از راه نرسیده همان ایراد را به من می گیری؟

اما واقعا چرا اینطور می شود؟

‫مدل ذهنی می گوید که ما ادم ها از تمام پدیده ها و اتفاقات بیرونی‎ ‫یک مدل کوچک شده در ذهنمان داریم، و هر کسی بنا بر «تجربه ی شخصی» یا «تجربه خیالی» خودش به تصوری از هستی می رسد که به شدت تحت تاثیر محیط است اما این تصویر برای همه ی اعضای آن محیط(محل زیست) لزوما مثل هم نیست‎.

‫این مدل ذهنی کاملا تحت تأثیر شرایط فردی و شرایط محیطی است اما چند مسئله اینجا هست که بسیار مهمند، ‫اینکه تمام رفتارها ها و اعمالی که ما روزانه در تعامل و تقابل با پدیده های اطرافمان انجام می دهیم‎ ‫شدیدا تحت تأثیر مدل ذهنی ما از اطرافمان هستند.

می توان گفت وقتی مدل های ذهنی در مخیله ی ما کامل و تثبیت می شوند، در ضمیر ناخودآگاه‎مان ماندگار می گردند!

‫حالا مطلب جالب تر راجع به ضمیر ناخودآگاه این که: ضمیر ناخودآگاه انسان توانایی تشخیص و جدا کردن تجربه عملی و تجربه ذهنی را ندارد‎!

‫یعنی فرقی نمی کنذ که شما عمل X را واقعا خودتان انجام بدهید یا اینکه فقط به آن فکر کرده باشید (حتی اگر  در مواجهه با آن ‎واکنش سرکوبگرایانه داشته باشید!) ضمیر ناخودآگاه آن را در عمق جانتان ثبت کرده است!

‫به همین دلیل که اعمال و رفتار ما بیشتر بر اساس ضمیر ناخودآگاه و مدل های ذهنی ماست، ممکن است که هر شخص از بیرون خرده رفتارهایی را که خودمان هم از آنها بدمان می آید درون ما ببیند!

حتی تصور این موضوع قدری ناخوشایند ایست که یک عمر دیگران را به خاطر همان چیزهایی که ازشان بدمان می آمده، زجر داده ایم و نا خواسته تبدیل به ظالمانی بالفطره شده ایم!!!

پس بیایید کارهایی را انجام دهیم که خودمان دوست داشته باشیم و خود خودمان مسئولانه انجام دهیم، نه ترکشهای طرحواره های غلطی که محصول محیط اند. آگاهانه ضمیر نا خودآگاهمان را کنترل کنیم و مدلهای ذهنیمان را بازسازی کنیم!!! اما چطوری؟ نباید زیاد سخت باشد!

مثبت بیندیشیم! کتابهای خوب بخوانیم، فیلم خوب ببینیم، در کارهای جمعی مشارکت داشته باشیم، با آدمهای خوب و ممتاز نشست و برخواست کنیم! روی دیگران کلید نکنیم که فلانی فلان است و فلان کار را می کند و بهمان کار را نمی کند! همین غیبت کردن ها شاید مصداق بارز تجسس و عیبجویی در دیگران باشد! به جایش روح خودمان را پرورش دهیم! به صورت آگاهانه (و واقعی) آنچه برای خود نمی پسندیم برای دیگران هم نپسندیم! و ...

استفاده ی آگاهانه از این مدل سخت به نظر می رسد اما ناممکن نیست! مثلا موفقیت را از ذهن به عین در آوردن! بعید به نظر می رسد چرا که خیلی از عوامل خارجی مانع ایجاد می کنند!  ولی وقتی که درباره چیزهای منفی به این خوبی جواب می دهد چرا نباید آن را در جهت عکس هم به کار ببریم؟ من بسیار دیده ام آدمهای موفقی را که پس از شکستی سخت، اعتقاد به پیروزی را از دست می دهند و دچار این توهم می شوند که همه عمرشان در مرداب شکست و انزوا سپری شده و چه بسا همینطور هم از ذهن به عین منتقل می شود! اما می شود گاهی با القای موفقیتهای کوچک به رویاهای بزرگ دست یافت، نمونه هایش کم نیستند... ادیسون شاید بیشتر از همه شکست خورد تا عاقبت روشنایی را برای دنیا به ارمغان آورد.

پس به روشنایی بیندیشیم...

 

 

 

زآتش پنهان عشق ، هر که شد افروخته
دود نخیزد ازو ، چون نفس سوخته
                         دلبر بی خشم و کین، گلبن بی رنگ و بوست
                          دلکش پروانه نیست ،شمع نیفروخته

                                                                             کلیم کاشانی