روزنامهنگاری دقیقا کاری نیست که من دوست دارم ولی بالاجبار پذیرفتمش. بعده هفت ماه به طور مداوم کار هر روزه، آدم به ورطهی یکنواختی میافته. این روزها همهچیز رو متری و کیلویی میسنجیم! به خصوص وقتیکه حقوقها به ریال باشه و مخارج به تومان انگیزهای هم باقی نمیمونه برای جلوگیری از این رسم بساز بندازی! متاسفانه حتی برای اهالی فرهنگ و اندیشه هم کمیت جایگزین کیفیت شده و این اصلا خوب نیست. طبیعیه که اگه من هم بیش از حد به این روال ادامه بدم عادی میشه برام و خودم هم متوجه افت کیفیت کارم و حتی زندگیم نمیشم.
راستش بعده آزمونای استخدامی که بعده قبولی مصاحبه تو مرحله گزینش رد شدم یکنواختی وحشتناکی روی زندگیم سایه انداخته، میترسم مصاحبه دکترا هم همین اتفاق تکرار بشه.
الانم رفتم یه دوش آب سرد (خیلی سرد) گرفتم اومدم نشستم پای کامپیوتر تا مطالب جدید رو بنویسم، بجاش فولدر آهنگهای کوهن را پلی میکنم این وسط اشتباهی چندتا آهنگ فرانسوی هم بر خورده Charles Aznavour با صدای خشدار Les Deux Guitares را میخونه.
شاید بهتر باشه که برم بیرون و یه قدمی بزنم.
فردا روز خبرنگاره مقالهی انتقادیم رو میتونید فردا توی کانال بخونید.