خمار مستی - نظرتون درباره این دو عکس چیه؟؟؟

این پدر ودختر نارنجی پوش، با آن ظاهر و آن قاب عکس و... دیروز در صف رای گیری سوژه عکاسان بسیاری بودند. خلاصه من هم مثل خیلی های دیگر انگشت حیرت به دهان گرفتم و با خودم گفتم چه آدمهای جالبی پیدا می شود!


امروز به شکل خیلی اتفاقی در آرشیو عکسهای یک مجموعه دار درست و حسابی که عکسهای بسیاری از اتفاقات و ماجراهایی که در ایران رخ می دهد گردآوری و در  وبلاگش میگذارد گشت میزدم و به طور خیلی اتفاقی تر به عکس زیر رسیدم!! خودم خنده ام گرفت ازین تصادف جالب!!! ببینید...


در آرشیوی که عرض کردم ذیل این تصویر نوشته شده بود: راهپیمایی 22 بهمن 88 (فصل الخطاب رهبری)


خیلی دوست دارم که نظر شما را درباره این عکسها بدانم...


  • شنبه ۲۵ خرداد ۹۲

خمار مستی - به یادتان می آورم...


4سال پیش چنین روزی یادتان می آید؟


وقتی نعشجمهوریت کف خیابان بود!!!


در یادباد بخوانید  


اگه به این نتیجه رسیدی که رای دادنت هیچ تاثیری نداره که هیچ... ولی اگه میخوای بری پای صندوق و رای سفید بدی خواهش میکنم ازت که به سرنوشتت فکر کن و به کسی رای بده که بشه بهتدبیرش،امیدداشت ... 

این بار شاید بار آخر باشه...

من جزء کسایی هستم که رای نمیدم، ولی می ترسم ازینکه به سرنوشت سوریه دچار بشیم...

اگه تصمیم من اشتباهه تو تصمیم درستو بگیر

خواهش میکنم...


+چهارسال پیش پنج شنبه ی قبل از انتخابات که تبلیغات ممنوع بود روزنامه اعتماد ملی که اون موقع محمد قوچانی خلاقانه اعتمادملی رو میگردوند، پرونده ای درباره پینوکیو کار کرده بود... کوتوله ای که دروغ میگه و دماغش دراز میشه و خلاصه شاید نمیدونست همین دروغگو ، سودای دروغ بزرگتری رو تو ذهنش میپرورونه که دو روز بعدش همه ازش خبردار میشن...

+ سه پست قبل که صرفا لینکهای یادباد بودند از صفحه نخست برداشته شدند، وبلاگ یادباد همچنان تا بعد از اعلام نتایج انتخابات فعال خواهد بود.

  • پنجشنبه ۲۳ خرداد ۹۲

خمار مستی - یاد باد 3

یاد باد

          یادمانی از حماقت

                                                 دوباره  فیل تر شد...

              

     آدرس جدید

http://yademanebad3.blogfa.com/

به عدد انتهای آدرس قبلی یک شماره اضافه کنید! 






اصلا فکر نمیکردم اولین پست تکراری وبلاگ خمارمستی اینفیل گندهباشه!!!! والاااااااااااا!!!!
  • دوشنبه ۲۰ خرداد ۹۲

خمار مستی - آرش

هبوط در بامدادان روز نوزدهم

مرا کسی نساخت ، خدا ساخت؛ نه آنچنان که « کسی می خواست» ، که من کسی نداشتم، کسم خدا بود، کس بی کسان. اوبود که مرا ساخت، آنچنان که خودش می خواست، نه ازمن پرسید و نه از آن « من دیگر» م. من یک گِل بی صاحب بودم. مرا از روح خود در  آن دمید و، بر روی خاک و در زیر آفتاب تنها رهایم کرد. «مرا به خودم واگذاشت.» عاق آسمان! …

روح خداوند خدا در جانم، امانت او بر پشتم، قلمش در دستم و حکمت نامها، دانش «ودا» بر لوح دلم؛ کائنات در برابرم به رکوع، ملائک در پیش پایم به سجود ومن در ملکوت…*

چه گویم؟؟؟؟ که حکایت خلقت با عشق آغازیدن گرفت و آه!  که سخت ستمکار نادانی بودم که امانت الهی بر دوشم بود و فریب سیب سرخی و…  کمترین خیانت در برابر آن کمترین مسئولیت ، مکافاتش زمین بود و  هبوط!!! و چه سخت ستمکار نادانی بود انسان این اشرف مخلوقات، که زندگی زمینی اش را نیز  با عشق و جنایت آغاز کرد!!!! و قابیلهای تاریخ هماره به رسم پدر هابیل کشی کردند تا رسید به امروز…

اما امروز…

امروز من به دنیا گام نهادم تا وارث آن امانتی باشم که کوه تاب تحملش را نداشت و پدر آن را پذیرفت و حال به من سپرده است…

و من نمی دانم می توانم زیر بار آنچه پدر و پدرانمان نتوانستند به دوش کشند بایستم یا نه؟  خدای من کمکم کن امانتت را با روی سپید به مقصد برسانم…

 آری  امروز سالگرد هبوط من بر این زمین خاکی است...


*      پاراگراف نخست از کتابهبوط در کویردکتر شریعتی است.

**    این متن بخشی ازنوشتارچند سال پیشم درفریادسکوت بود.

***   شرح ذیلآرشدر لغت نامه دهخدا:

منوچهر در آخر دوره ٔ حکمرانی خویش از جنگ با فرمانروای توران ، افراسیاب ، ناگزیر گردید. نخست غلبه افراسیاب را بود و منوچهر بمازندران پناهید لکن سپس بر آن نهادند که دلاوری ایرانی تیری گشاد دهد و بدانجای که تیر فرود آید مرز ایران و توران باشد، آرش نام پهلوان ایرانی از قله ٔ دماوند تیری بیفکند که از بامداد تا نیمروز برفت و بکنار جیحون فرود آمد و جیحون حدّ شناخته شد. در اوستا بهترین تیرانداز را «اِرِخ ِش َ» نامیده و گمان میرود که مراد همان آرش است . طبری این کماندار را «آرش شاتین » می نامد و نولدکه حدس میزند این کلمه تصحیف جمله ٔ اوستائی «خَشووی ایشو» باشد چه معنی آن «خداوند تیر شتابنده » است که صفت یا لقب آرش بوده است . و بروایت دیگر رب النوع زمین (اسفندارمذ) تیر و کمانی به آرش داد و گفت این تیر دورپرتاب است لکن هرکه آن را بیفکند بجای بمیرد. و آرش با این آگاهی تن بمرگ درداد و تیر اسفندارمذ را برای سعه و بسط مرز ایران بدان صورت که گفتیم بیفکند و درحال بمرد. (از تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا) : 

چون کار بقفل و بند تقدیر افتد /  از جیب خرد کلیدتدبیر افتد

آرش گهرم ولی چو برگردد بخت  /  در معرکه پیکان و پر از تیرافتد.

                                                                                          خسروی 

از آن خوانند آرش را کمانگیر / که از آمل بمرو انداخت یک تیر

ترا زیبد نه آرش را سواری /  که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری .

                                                                                  (ویس و رامین )

و افراسیاب تاختن ها آورد و منوچهر چند بار زال را پذیره فرستاد تا ایشان را از جیحون زانسوتر کرده ، پس یک راه افراسیاب با سپاهی بی اندازه بیامد و چند سال منوچهر را حصارداد اندر طبرستان و سام و زال غائب بودند و در آخر صلح افتاد به تیر انداختن آرش و از قلعه ٔ آمل با عقبه ٔ مزدوران برسید و آن مرز [ را ] توران خوانده اند. (مجمل التواریخ )

**** سیاوش کسرایی در منظومه زیبایآرش کمانگیرماجرا را با بیانی حماسی احساسی! در قالب نیمایی شرح می دهد. دراینجابخوانید.

***** اشتباه نمی کنید، صدای موزیک از همین وبلاگ است.  با آخرین دکمه از نوار سمت چپ وبلاگ، می تونید قطعش کنید...


  • شنبه ۱۸ خرداد ۹۲

خمار مستی - به یادتان می آورم...


چهارسال گذشته از زمانی که اینو کشیدم... قبلا هم یک بار تو وبلاگ مرحوم مغفورفریادسکوت گذاشته بودمش.

چقدر همه چیز عوض شده، حتی من!

چقدر من از «کشیدن» دور شدم...

و البته هنوز ایران قیامت نشده ...


پ.ن1: همه ساله مردم ایران با نزدیک شدن نیمه ی خرداد، با دلی سرشار از شور و قلبی آکنده از معنویت، راهی مکانهایی معنوی می شوند تا  روح متلاطم خود را به دریای خروشان بیندازند و تنی به آب بزنند و گاه در صحرای بیتاب خود را به تاب برسانند!!! خلاصه اینکه سالهاست «ارتحالیدی» در فرهنگ رهروان عشق و حال جاودانه شده است، پیشاپیش تعطیلات خوش بگذره،پارسالکه به ماخیلی خوش گذشت، خدا کنه که امسال نیز هم...

پ.ن2: ارتحالیدی 4 سال پیش (همون 88 معروف) برای همیشه تو ذهنم میمونه، چه ذوق و شوقی داشتیم و چه کردیم... بماند... یادش به خیر آقای فلانی از فلان جا آمده بود، خانوم فلانی نیز هم...


  • دوشنبه ۱۳ خرداد ۹۲

خمار مستی - یاد باد 2

یاد باد

                   یادمانی از حماقت

                                                  فیل تر شد...

                  آدرس جدید

http://yademanebad2.blogfa.com/

یه 2 به انتهای آدرس قبلی اضافه کنید! 


+ یعنی فقط دو هفته طاقت شنیدن حرف حق رو داشتن! فقط دو هفته! ای سعه صدر! ای آستانه بالای تحمل! ای گردش شفاف اطلاعات... ای ج ا ا

+  همه مطالب به آدرس جدید منتقل شدن و آدرس قبلی حذف شد. 

+ امان ازین بلاگفا که دو روزه همه چیزو به هم ریخته...

  • شنبه ۱۱ خرداد ۹۲

خمار مستی - برنیس بژو بازیگر فیلم گذشته اصغر فرهادی بهترین بازیگر زن فستیوال فیلم کن شد

افتخاریدیگر برای اصغر فرهادی و ایران عزیز...

«برنیس بژو» جایزه بهترین بازیگر زن فستیوال فیلم کن را برای بازی در فیلم گذشته به کارگردانی اصعر فرهادی دریافت نمود. او پس از گرفتن این جایزه و به رسم تشکر اصعر فرهادی را به روی سن دعوت کرد.

شصت و ششمین دوره جشنواره کن با اهدای جوایز به کار خود پایان داد. فیلم "زندگی آدل" (با عنوان انگلیسی آبی گرمترین رنگ است) به کارگردانی عبداللطیف کشیش فیلم ساز تونسی فرانسوی، نخل طلایی را از آن خود کرد. برنیس بژو، هنرپیشه فیلم اصغر فرهادی جایزه بهترین هنرپیشه زن را گرفت.


دریادبادبخوانید...


تنها راه باقی مانده برای هاشمی 
 

رای ما فامیل دور

انصاف

کاندیداهای منتخب را بهتر بشناسید:محسن رضایی  


  • يكشنبه ۵ خرداد ۹۲

خمار مستی - به نام پدر...


کاشپیشت بودم و می تونستم جبران خیلی چیزا رو بکنم...

حالا که نمی تونم... شاید بهتر که نیستم ، چون نمی تونم توی چشمات نگاه کنم

                   هرچی دارم از تو دارم...

                                                           پدر



ما و انتخابات 92 – بیانیه ای اضطراری 

به یادتان می آورم (12) 

کاندیداهای منتخب را بشناسید: محمد غرضی 

و بسیاری مطالب خواندنی دیگر...دریادبادبخوانید...

  • جمعه ۳ خرداد ۹۲

خمار مستی - دزد جماعت

1

ضرب المثلیهست که حتما شنیده اید... نمی دانم از کی باب شده است ولی حکایتش حکایت این روزهای خودمان هم هست...

حکایت مردی را می گویم که از راه دزدیدن کفن مردگان، قوت روزانه کسب می کرد و هر کس که می ‌مرد، او شب می ‌رفت و قبرش را می‌ شکافت و کفنش را می ‌دزدید... وقتی در بستر بیماری افتاده بود و مرگ را نزدیک می دید، پسر را نزد خودش خواند و نصیحتش کرد که من در تمام عمر، لعن و طعن همه را برای خود خریدم. هیچ کسی نیست که بعد از مرگ ذکر نیکی از من کند و فاتحه ای نثار روحم... از تو می‌ خواهم کاری کنی که همه ذکر خیر تو را بر زبان داشته باشند. پسر قبول کرد و قول داد کاری کند که پدر بیامرزی از جانب مردم درست کند برای اَبَوی...

پس از چندی کفن دزد مُرد و پسر شغل پدر پیشه کرد، با این تفاوت که  پس از نبش قبر، نه تنها کفن مردگان را می دزدید که چوبی هم به ماتحت اجساد فرو می بُرد...

از آن پس مردم میگفتندخدا کفن دزد اولی را بیامرزد که فقط می دزدید و چنین با مردگان نمی کرد .


2

در کتابخانه سلطنتی عهد قاجار در کاخ گلستان گنجینه ارزشمندی از کتب و نسخ خطی گردآمده بود، در کش و قوس انقلاب مشروطه، دزدی سازمان‌یافته‌ای در طی بیش از ده‌سال از کتاب‌خانه در جریان بوده و چندین‌نفر به ریاست لسان‌الدوله، شاید تا بیش از چهارهزار مجلد از کتاب‌خانه خارج کرده اند اما همه‌ی آن‌چه درنهایت بعد از دوازده‌سال برگردانده می‌شود، کمتر از صد جلد است. دست آخر، محاکمه‌ها به‌دلیل بیماری و پیری لسان‌الدوله و به دستور احمدشاه ختم می‌شوند و لسان‌الدوله آزاد می گردد.

شرح یکی از استنطاقاتی که از شخص لسان الدوله و اهل منزلش می شود در مجله همشهری داستانآمده است. حتما بخوانید، جالب اینکه این اتفاق هم خیلی شباهت دارد با این روزهای مملکت. بیخود نیست که می گویند گذشته چراغی است فراروی آینده... 

ازو می پرسند: هفت جلد کلام‌الله برای خواندن چه ضرورت داشته است؟ یک جلد برای قرائت کافی است.

می گوید: در رمضان‌ها تمام کلام‌الله‌ها را متدرجا می‌دادیم قرائت می‌کردند، این چند کلام‌الله از آن‌وقت مانده بود.

آقا هفتاد جلد کتاب را برای خواندن برده بودید؟


3

در یادباد بخوانید

عالیجناب سرخ پوشرد صلاحیت شد.

آیا ایندروغگوی کثیفمی داند چه بر سرملتآورده؟

علی افشاری ازسردار خلبانمی گوید.

او اگر کمی صادقانه فکر کند همین فردا انصراف می دهد.



  • چهارشنبه ۱ خرداد ۹۲

خمار مستی - عروس سیه بخت

ایران بانو همه چیز تمام است و باکمالات، از هر انگشتش هنری می ریزد و دلش سرشار از مهربانی است. مادر برایش ثروتی عظیم به یادگار گذارده که هر بی سر وپایی را وسوسه می کند تا به او چشم داشته باشد. خواستگار ها پاشنه در را درآورده اند و ایران بانو را می خواهند...

اما ناپدری اش که همه ثروت اورا به جیب زده و بانو را در اتاق حبس کرده است، او را مجبور می کند هر چهارسال یکبار صیغه شود. ایران بانو حق انتخاب ندارد... ناپدری ناخلف همیشه وقتی زمستان کبیسه می گذرد و بهار می رسد می گوید: آماده شو شب زفاف نزدیک است...

امسال ده ها خواستگار جورواجور دارد، ناپدری با همه صحبت کرده ولی ایران بانو هنوز نمی داند نظر ناپدر به چه کسی نزدیکتر است.

هرکس شوهرش می شود حسابی ازو سوء استفاده می کند، آخرین شوهرش بلایی بر سر این دخترک مظلوم آورد که آه و فغان همسایه ها را هم بر انگیخته است...

کاش روزی ایران بانو به آرامش برسد...

نمی دانم این خواستگاران مجنون اند یا جانی؟



در یادباد بخوانید:

چگونه میتوانیم ترک عادتهای بد را تمرین کنیم ؟ آیا تابحال شما داده اید ؟ نگوئید که من نداده ام و هرگز نخواهم داد... ادامه دریادباد  

پس از استعفای رضا شاه و به قدرت رسیدن محمدرضا شاه پهلوی، حزب توده و محمد مصدق جداگانه تلاش‌هایی کردند که به زنان ایرانی حق رای داده شود... ادامه دریادباد

در کشاکش بحران اقتصادی و انحطاط اجتماعی کنونی «منجی» جلوه دادن هاشمی سویه ی دیگر «منجی» خواندن احمدی نژاد در سال 84 است... نوشتاری ازنبش قبردریادباد

یادباد یادمانی از حماقت...          



گوشه ی ابروی تـــــــوست منظر چشمم     خوشتر ازین گوشه پــــــادشــــــــــــــــاه ندارد

حــــــافظــــــــــ               

  • شنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۲
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید