۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات کلاسیک» ثبت شده است

به نظر شما بهترین ایده ی داستان کوتاه دنیا چی میتونه باشه؟

به نظر شما هم «نوشتن» مصداق خلق یک دنیای تازه است؟  به نظر من نویسندگی یعنی قدم گذاشتن در مسیر خداگونگی! برای همین  هم مطمئنم «آفرینش» نیاز به خلاقیت خیلی زیادی داره! اگر خالق خلاقیت نداشته باشه بی شک متهم میشه به «نقص»، و نقص خالق عامل اصلی برای به وجود اومدن مخلوق ناقصه! این روزها به لطف اینترنت و شبکه های اجتماعی همه صاحب رسانه های شخصی شدن ولی راستی راستی چرا کمتر کسی میتونه حرف تازه ای بزنه؟ مگه نه اینکه این همه ابزار مدرنیته باید باعث پیشرفت همه جانبه میشد؟ خوب حداقل در حوزه ی ادبیات و به خصوص ادبیات فارسی که نشد! اتفاقا برعکس یه سیر قهقرایی رو شروع کرد که اینجا جای صحبت درباره ش نیست. تصمیم گرفتم تو این وانفسای ادبیات اینترنتی با کمک شما دوستای وبلاگستانی که خیلی خیلی فرهیخته تر از همه ی فضاهای عنکبوتی وب هستید کمی تمرین داستان نویسی کنم. به نظر من هرکس به خودش جرئت میده و قلم به دست میگیره و می نویسه مثل یه شوالیه میمونه اما در این مسیر میتونه شوالیه ی تاریکی ها باشه، یا علم و دانایی را چراغ راه خودش قرار بده و ادیسه ای برای بشریت بشه یا نه در جهل خودش دست و پا بزنه و آیندگان بهش به عنوان یه دن کیشوتِ متوهم و بی دست و پا نگاه کنن که اومد و رفت...

تولید و زایش در ادبیات داستانی بیشتر از همه چیز نیاز به خلاقیت و ایده پردازی داره! هر داستان خوبی که می خونیم اول از همه ایده ی خوبی داشته! ممکنه بعد از ایده پردازی و در مرحله ی طرح و پی رنگ، ایده ی اولیه کاملا زیر سایه ی ماجراها گم بشه یا نویسنده مسیر داستان رو عوض کنه ولی مهم اینه که ایده ی اولیه شکل بگیره تا قلم به دست بگیریم و با هم بنویسیم.

به نظر شما بهترین ایده ی داستان کوتاه دنیا که الان به ذهنتون میرسه چی میتونه باشه؟ قلم به دست بگیرید و در حد یک یا دو جمله جذابترین ایده ای را که به ذهنتون می رسه همینجا کامنت کنید.

جوابهای شما من رو خیلی خوشحال میکنه و در صورت استقبال از همین ایده های مطرح شده برای طرح و گسترش استفاده می کنیم و شاید اصلا همینجوری یه کارگاه دور همی داستان نویسی تو فضای مجازی شکل دادیم، ممنون از همراهیتون رفقا 

 

  • جمعه ۷ آبان ۹۵

تحریف ادبی 1 - اندر بابِ تاریخچه ی فحش عمه!

در داستان «خسرو و شیرین» نظامی، شیرین خانوم عمه ای داره به اسم مهین بانو که نصایح جالبی از سر خیرخواهی به شیرین میکنه و اونو به صبر وا میداره که این همه صبر کردی! چند روز دیگه هم طاقت بیار!

بباید ساختن با دوری اکنون
که داند کار فردا چون بُوَد چون؟

حرفهای این مهین بانو که عجیب روی شیرین نفوذ داشته باعث دراماتیک شدن یکی از معروف ترین داستانهای عاشقانه ایرانی میشه!
قصه ازین قراره که خسرو داره مخ شیرین رو میزنه و عمه خانوم از سر تجربه شصتش خبر دار میشه و به شیرین نصیحت می کنه که اگه خسرو خواست با تو خلوت کنه، فقط میخواد مخت رو بزنه و به تخت خواب بکشوندت! تا بوده مردا همینجوری بودن و لنگه ی همن! مبادا اون مثه گل تو رو بو کنه و بذاره کنار! خلاصه شیرین نصیحت مهین بانو رو آویزه ی گوشش می کنه و حاضر نمی شه که با خسرو خلوت کنه! همینم باعث رنجش خسرو از شیرین میشه و ازون به بعد خسرو خان خیلی از دست مهین بانو شکار شده و بااینکه تو تاریخ منبع معتبری ثبت نکرده ولی احتمالا خسرو از همون زمان برای اولین بار فحش عمه رو باب میکنه!!!

اینم 4 بیت دیگه از نصیحت مهین بانو به شیرین:

بسا گل را که نغز و تر گرفتند
بیفکندند چون بو برگرفتند

بسا باده که در ساغر کشیدند
به جرعه ریختندش چون چشیدند

تو خود دانی که وقت سرفرازی
زناشوئی بهست از عشقبازی

چو شیرین گوش کرد آن پند چون نوش
نهاد آن پند را چون حلقه در گوش

 

کانال تلگرامی خمار مستی  شامل نوشته های کوتاه، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و...

 

  • شنبه ۸ خرداد ۹۵
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید