در داستان «خسرو و شیرین» نظامی، شیرین خانوم عمه ای داره به اسم مهین بانو که نصایح جالبی از سر خیرخواهی به شیرین میکنه و اونو به صبر وا میداره که این همه صبر کردی! چند روز دیگه هم طاقت بیار!

بباید ساختن با دوری اکنون
که داند کار فردا چون بُوَد چون؟

حرفهای این مهین بانو که عجیب روی شیرین نفوذ داشته باعث دراماتیک شدن یکی از معروف ترین داستانهای عاشقانه ایرانی میشه!
قصه ازین قراره که خسرو داره مخ شیرین رو میزنه و عمه خانوم از سر تجربه شصتش خبر دار میشه و به شیرین نصیحت می کنه که اگه خسرو خواست با تو خلوت کنه، فقط میخواد مخت رو بزنه و به تخت خواب بکشوندت! تا بوده مردا همینجوری بودن و لنگه ی همن! مبادا اون مثه گل تو رو بو کنه و بذاره کنار! خلاصه شیرین نصیحت مهین بانو رو آویزه ی گوشش می کنه و حاضر نمی شه که با خسرو خلوت کنه! همینم باعث رنجش خسرو از شیرین میشه و ازون به بعد خسرو خان خیلی از دست مهین بانو شکار شده و بااینکه تو تاریخ منبع معتبری ثبت نکرده ولی احتمالا خسرو از همون زمان برای اولین بار فحش عمه رو باب میکنه!!!

اینم 4 بیت دیگه از نصیحت مهین بانو به شیرین:

بسا گل را که نغز و تر گرفتند
بیفکندند چون بو برگرفتند

بسا باده که در ساغر کشیدند
به جرعه ریختندش چون چشیدند

تو خود دانی که وقت سرفرازی
زناشوئی بهست از عشقبازی

چو شیرین گوش کرد آن پند چون نوش
نهاد آن پند را چون حلقه در گوش

 

کانال تلگرامی خمار مستی  شامل نوشته های کوتاه، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و...