۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خمارمستی» ثبت شده است

خردادِ خونِ دل

خرداد که می رسد، خردادِ پر حادثه، خردادِ پُر شور، خردادِ پر خاطره...

دل پَر می کشد به روزهای پُر امید، روزهای پُر نشاط، پَر می کشد به آسمانِ رویا، رویای آزادی. دل پر می کشد به هوایی که قرار بود نفس کشیدن آسان تر باشد...

روزهای جَدَل برای جامعه ی مدنی. روزهای میتینگ های سیاسی، لبخندهای مرموزِ دموکراسی، گریه های از سرِ شوق، خنده های از سر ذوق...

روزنامه های دوم خردادی، شهیدانِ راهِ آزادی...

دل پر می کشد و وقتی از میانه ی راه می گُذرد، پَر پَر می شود... دل کبوتری می شود که پَرَش را چیدند. آزادی می شود آهویی که کفتارها دریدند. جامعه مدنی می افتد کنجِ قَفَس . نفس کشیدن سخت می شود وقتی که یک دوی دیگر می نشیند کنار دوم محبوبمان (22)...

محبوبمان؟ محبوب بودن جرم می شود! مثلِ یادِ سال های عاشقی که رقیبی غدار، تمام خاطراتش را به تباهی کشیده است. یک شبه محبوب، می شود مغضوب...

سال ها قبل تر، خردادِ مهربان از پَسِ جنگ و خون، فتح و آزادی برایمان هدیه آورده بود. اما این بار، خرداد روی دیگرش را نشان می دهد، خردادِ بیداد، خردادِ کودتا...

سکوت کفِ خیابان ها می ریزد. سکوت کفِ خیابان جان می دهد، کنارِ نعشِ «حمهوری»... بُغضِ خرداد می تَرَکَد. خرداد فریاد می شود، خرداد اسیر می شود، خرداد شهید می شود...

و ما دوباره بغض می شویم، خاکستر می شویم و آتشِ خرداد را در دل هایمان پنهان می کنیم مبادا زنجیر تاوانمان باشد...

حالا سالهاست خرداد از زیرِ خاک و خاکستر فریاد می کشد، نیمچه «امید»ی می دهد تا برای آزادی اش «تدبیر»ی بیندیشیم... اما نمی داند ما سال هاست خود را به فراموشی زده ایم. ما را به تیرباران عادت داده اند... به «حبس» نفس... به «حصر» امید...

اما امسال خودش دست به کار شده، می گوید: من هستم! زنده ام! آمده ام تا یادِ آن روزها بیفتید. یادِ پرواز... من پرنده نبودم که بمیرم، من پرواز بودم...

امسال خرداد که به «دوم» رسید، نخل طلا برایمان هدیه آورد تا به معجزه ی «دوم» دوباره ایمان بیاوریم. یادمان بیفتد که هنرمند، محصولِ عصرِ شکوفاییِ هنر است و سینما اگر متعهد به جامعه اش باشد، حتی پس از گذشتِ سالهای خشکسالی، شکوفه های افتخار می آفریند... به ثمر می نشیند. اگر مغولها حمله نکرده بودند الان فصل میوه چیدن بود و شادی کردن...

امسال که خرداد به نیمه رسید، «حماسه» را به یادمان آورد و «آزادی» را... پس از صعود سرو قامتان به المپیک، شادی هایمان را با خبری ناب دو چندان کرد. تاجِ تاجدارانِ اوین، آزاد شد. امسال خرداد یادمان آورد که می شود مرد بود و چون سرو ایستاد. می شود در اسارت آزاده زیست و هنگام آزادی سر را بالا گرفت. می شود فخر عالم شد و پیش فخری بازگشت!

به پیش اهل جهان محترم بُوَد آن‌کس

که داشت از دل و جان، احترامِ آزادی

(فرخی یزدی)

می شود صادق بود، عاشق بود، محبوب بود و مردمی بود و از چنگال دیوِ دروغ، آزاده آزاد شد.

و حالا می توانیم با اطمینان بگوییم: ما به خردادِ پر از حادثه «ایمان» داریم... پر از حادثه، پر از «خاطره» ...

دلهایمان کم کم گرم می شود، با نسیمِ امید خاکسترها جابجا شده اند و خرداد جرقه می زند...

با خودمان (با کمی خوش دلی، شاید هم کمی دلهره، مثل بچگی ها که منتظر جواب امتحان بودیم) می گوییم چه می شود اگر خرداد بند بگشاید و به دیدارِ یار وعده مان دهد؟... که نوید آزادی دهد، که حصر بشکند، چه می شود آخرِ خردادِ امسال اخترِ کوچه ی اختر هم خردادی شود؟؟؟

 

نفسم گرفت ازین شب دَرِ این حصار بشکن

دَرِ این حصارِ جادوییِ روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون

به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن

(استاد شفیعی کدکنی)

 

پی نوشت1: خرداد ماهِ خون، خرداد ماهِ من. متولد ماه خون، متولد ماه آزادی، متولد ماه کودتا، متولد صعود به المپیک، متولد ماه نخلهای طلا. من. امروز یک سال بیشتر به دنیا عشق می ورزم. تولدم مبارک. 
پی نوشت2: دوست دارم در قاموس واژگانم، رمضان، فصل عاشقی باشد، فصل عشق بازی بنده با محبوبش! روزهایی که بی هیچ چشم داشتی آنچه مطلوب محبوب است انجام می دهی و آنچه نمی خواهد را با کمال میل بر خود حرام میداری... ماه عاشقی بر شما مبارک...
 
  • چهارشنبه ۱۹ خرداد ۹۵

اخترِ کوچه اختر


باغِ مرا چه حاجت به سرو یا صنوبر؟

چون میرِ دل اسیرست در پیچِ کوچه اختر


خمارمستی



کانال تلگرامی خمارمستی شامل نوشته های کوتاهم، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و کلا هرچه که شما بخواهید!!

  • يكشنبه ۱۶ خرداد ۹۵

گل سرخ...


- چرا بعضی از گل ها خار دارن؟

- من فقط رُزو می شناسم که خار داره! اونم از بس قشنگه!

کمی بیشتر فکر می کنه و می گه: منظورم اینه که خار باعث می شه از قشنگیش محافظت کنه!!!

فکر می کنه همون اول منظورشو متوجه نشدم! لبخند گوشه لبم می شینه و می پرسم: چرا بعضی گل ها خار ندارن؟!!

- نمی دونم!

- چرا بعضی از گل ها بو دارن؟ چرا خیلی از گل ها بو ندارن؟ اگه چند تا پارامتر کنار هم باشن که دیگه هیچ!!!! بعضی گل ها هم زیبا هستن هم خوش بو! اما بعضی گل ها هم هستن که یا زیبا هستن یا خوش بو! شاید هم خار داشته باشن یا نداشته باشن! چرا گل ها اینجوری هستن؟

گل ها هم یک جورهایی مثل آدمها هستند _این رو پیش خودم فکر می کنم!_

- گلها همه خوشگلن به نظر من، همه شون بو هم دارن. ولی به نظر ما بعضیا خوشبو هستن بعضیا نه! سلیقه ایه!!


و من در میان این دیالوگها فقط و فقط به گل خودم فکر می کردم که آن سوی کهکشانها در ستاره ای به این دوری، تک و تنهاست و به بودن من نیاز داره...



  • به کانال تلگرامی خمار مستی بپیوندید تا از به روز شدن وبلاگ خمارمستی اطلاع پیدا کنید...

https://telegram.me/khomaremasti



  • يكشنبه ۲۶ مهر ۹۴

یه چی میخوام بگم نه نیارید توش!

  • اینایی که با این همه عدم مشتری مداری و رعایت فاجعه بار حقوق مصرف کننده هنوزم موندن تو بلاگفا و به حیات خودشون زیر سایه عالیجناب بلاگفا ادامه می دن دقیقا همونایی هستن که از ج ا ا  ناراضین و فحشو می کشن به خار مادر مسئولین نظام ولی تو خونه شون به عیش و نوش از قِبَل موقعیتشون مشغولن و کل ملت رو به...  خلاصه آسه میرن و آسه میان که گربه شاخشون نزنه!
  • دیروز تو یه جلسه کاری بودم پیرامون تهدیدات سایبری، سخنران مدعو که سِمَت دهن پر کنی هم داشت در بخشی از صحبتاش بدون اشاره به نام، به ماجرای بلاگفا اشاره کرد و گفت: به خاطر سهل انگاری بلاگر مزبور در انتخاب سرور هاش و سوتیهای خفن سخت افزاری 5 میلیون از اکانتهای بلاگفا مخدوش یا آسیب جدی دیدن!!! موضوع قابل چشم پوشی نیست! اونقدری مهم هست که در یک جلسه رسمی مطرح بشه اما خود بلاگفا هیچ خبری، اطلاعی، عذرخواهی ئی هیچی!!!! تازه طرف میگفت حالا که اکانتها مخدوش شدن تکلیف متخلفین اینتنتی چی میشه؟ چجوری اونایی که قبلا محتوای مجرمانه داشتن رو دستگیر کنیم هان؟؟؟ حالا با این حساب کی جواب من و شما رو میده؟ هیچکس!
  • خودم هم خوب می دونم که اکثر فعالان ایرانی دنیای مجازی معتقدن که دوران وبلاگنویسی گذشته! ولی چه ربطی داره؟ من وبلاگنویسی رو خیلی شریف تر از این شبکه های موبایلی میدونم و دلایلم رو هم قبلا گفتم! تصمیمم هم اینکه به همین روالم ادامه بدم! حالا با این اوصاف کجا باید بنویسم؟ وردپرس و بلاگ اسپات که اگه فیلتر نبودن شک نکن من از همون وقتا سمت سرور های فارسی نمیومدم ولی متاسفانه اینجوریاست دیگه! هر کاربر اینترنتی مجرم محسوب می شه مگر اینکه سرباز سایبری باشه! در همین راستا هم هرگونه اعتراض من و شما برای داشتن حقوق اولیه ی مجازی صرفن به درد گذاشتن در کوزه و خوردن آب خنکش میخوره!!
  • من اینجا رو قبلا فقط به خاطر استفاده از پیکو فایل ساخته بودم و برا همین به «آسمان وبلاگنویسی» کوچیدم، وگرنه اصلا تعصبی به این قضیه ندارم. اگه کسی بلاگر خارجی با پشتیبانی فونت فارسی می شناسه که فیلتر هم نباشه معرفی کنید همگی باهم کوچ کنیم بریم اونجا، خوب حالا چیکار کنیم؟
بعدا نوشت: اصل فاجعه پوکیدن مصیبت بار بلاگفا بود، حالا مصیبت بدتر انتخاب خونه ی جدیده! دوستان یه مقایسه ای بین این دو تا آدرس انجام بدید ببینیم کدوم یکی ادامه پیدا کنه بهتره...

http://khomaremasti.blog.ir/

http://khomaremasti.blogsky.com/


  • چهارشنبه ۱۵ مهر ۹۴

زندگی

زندگیخیلی پستی بلندی داره، حواسم را جمع کنم که با پستیاش پست نشم!

 


  • دوشنبه ۲۶ مرداد ۹۴

سلام

بعد از فیل تر شدن خمارمستی 1 تمام آرشیوم از دست رفت...

بعد از ساختن خمارمستی 2 بلاگفا پوکید و زورش را سر خمار مستی خالی کرد و کلا وبلاگ را با همه پستها و کامنتها نابود کرد...

به شکر ایزد، بخشهایی از وبلاگ فیلتر شده را باز یابی کردم و دو سال از آرشیوم برگشت و در وبلاگ شماره سه گذاشتم... اما اصلا دست و دلم به نوشتن درآنجانمی رفت ...

آنجا حکم سفارت مملکتی را پیدا کرده بود که از دیوارش بالا رفته و غارتش کرده اند...

باز سازی اش کردم که همیشه ماندگار باشد ولی ترجیح میدهم برای نوشتن خانه ای نو بنا کنم

اینجا...باز بلاگفا...

همانخمارمستی...     

 

  همه عمر برندارم سر ازین خمارمستی  

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی 

 

 

 


  • يكشنبه ۱۸ مرداد ۹۴

نوشتاری برای یک شروع دوباره

کلمات هم انگار با من قهر کرده اند و از من فرار می کنند  که گویی  نوشتن چه سخت می نماید در این گرمای تابستانی، شاید از عوارض دوری ِ قلم باشد! که  قلم ، جان کلامش را باید بر سپیدی کاغذ روانه کند، که نمی کند ، که انگار روسیاهی قلم بر سپیدی کاغذ می ماند از سیاهی روزگار که نوشتن همان و سیاهه ی بخت قلم همان !!! که تقدیرش سیاه می شود اگر سرخ بنویسد! اگر سبز بنویسد! نه،... اگر بنویسد!

و در این روزها ، هوس کرده ام نوشتن را باز آغاز کنم، که انگار دلم هوای نوشتن دارد و نوشتن یگانه پناه دلهایی است که نمی گنجند در قالب تن، اتاق ، یا حتی این کره خاکی، چرا که دل از خاک نیست که بر خاک شود، دل ، گرمای نفس محبوب  است که هماره در اشتیاق وصال دوست پرواز می کند...
از آنجا که گویند ترک عادت موجب مرض است ، باز ، هر از چندگاهی دست بر قلم، مست کرده و نگاره ای می نویسم تا نمودی از خماری ایام جوانی ام به یادگار بر دفتر ایام بماند... می نویسم می نویسم و باز می نویسم این بار در خمار مستی...
همه عمر بر ندارم سر ازین خمـــــار مستی
 که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی... 

  • دوشنبه ۲۴ مرداد ۹۰
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید