۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

مدرسه عشق


بسیج مدرسه‌ی عشق است، ولی ای کاش این عشقی را که  در سراسر کشور صرف تدارک این همه پرچم، برای همین یک روزِ سالگردِ تاسیس مدرسه‌تان کرده‌اید، پولش را صرف تاسیس مدرسه‌ای برای شهرهای زلزله‌زده می‌کردید...

هیچ حواستان هست که چه کودکان بی‌پناهی در غرب کشور هستند که پدر و مادرشان را در زلزله از دست داده‌اند و شب‌های زمستانشان یخبندان محبت است... ای کاش عشق سوزانتان صرف روشن کردن چراغ دل اینان می‌شد.

بسیج لشکر مخلص خداست نه پرچم‌دار بنده‌ی خدا.


جنــگ ها می آشتـی آرد درســـت

مــارگیـر از بهــر یــاری مار جست

                                     مولانای جانان


 

  • يكشنبه ۵ آذر ۹۶

ممد نبودی ببینی...

دیروز سالگرد درگذشت محمد جهان آرا بود و فضای مجازی پر شده بود از بزرگداشت و یاد و خاطره ایشان. اما دردی که بر دلم نشست این بود که اغلب تصور می کنند که جهان آرا در جنگ برای آزادسازی خرمشهر به شهادت رسیده و اتفاقا پستهای وبلاگی و اینستاگرامی و تلگرامی شان را هم بر همین مبنا می گذارند. به همین مناسبت لازم دیدم که یک پست قدیمی را باز نشر دهم تا حداقل خواننده های انگشت شمار این وبلاگ دچار این سوء برداشت نشوند.

پس از آزادسازی خرمشهر، کویتی پور شعر "ممد نبودی" را که سروده ی جواد عزیزی بود به یاد محمد جهان آرا خواند و شاید این نوحه به تنها فصل آشنایی نسل ما با محمد جهان آرا تبدیل شد٬ اما خیلی چیزهای دیگر هست که باید درباره او و خانواده اش بدانیم! خیلی بیش از اینکه جهان آرا پیش از انقلاب فعالیت مسلحانه علیه پهلوی می کرد و در جنگ، به سِمَتِ فرماندهی س.پا.ه اهواز منصوب شد. در مهر ۱۳۶۰ پس از شکست حصر آبادان تعدادی از فرماندهان جنگ سوار بر هواپیمای هرکولس سی-۱۳۰ به سوی تهران می آیند تا گزارش جنگ را به مقامات ارائه دهند، اما در حوالی حسن آباد قم پرواز دچار نقص فنی می شود و یوسف کلاهدوز، موسی نامجو، ولی‌الله فلاحی، جواد فکوری، محمد جهان‌آرا و بسیاری دیگر از سرشناسان جبهه ها در این سانحه جان خود را از دست می دهند.

توضیح تکمیلی اینکه محمد خان جهان آرا خانواده ی پرماجرایی داشت، محسن جهان آرا برادر بزرگ تر وی در تهاجم نیروهای عراق به خرمشهر به اسارت گرفته شد و هرگز اثری از وی پیدا نشد. علی جهان آرا برادر دیگرش هم در سال ۵۶ دستگیر و در زندانِ رژیم سابق به قتل رسید. برادر کوچکتر جهان آرا هم نامش حسن بود که در همان سال ۶۰ به اتهام ارتباط با م.جا.ه.دین خل.ق به پانزده سال زندان محکوم می شود و از بخت کوتهش حتی فرماندهی برادر شهیدش نیز او را از اع.دام در سال ٦٧نجات نمی دهد!

این مهرِ ۶۰ هم از آن مهرهای پر مهرِ تاریخ معاصر بوده است...

به یاد تمام میهن پرستانِ جاودان صلوات و فاتحه ای بفرستیم... روحشان شاد.

 

پی نوشت1: برای آشنایی بیشتر با این خانواده اینجا و اینجا و اینجا و اینجا را بخوانید

پی نوشت2: پستای این اواخر دیگه زیادی داره تاریخ معاصر رو زیر و رو میکنه و مث آش شله قلمکار هم میزنه!!!! ازین به بعد باید بیشتر درباره ی همین روزها بنویسم! اینجوری بهتره...

 

  • پنجشنبه ۸ مهر ۹۵

جنگ، بهمن، شهریور...

متنی که خواهید خواند داستانگونه ای است نسبتا طولانی که زندگی یک قهرمان واقعی را دستمایه ای برای تقبیح جنگ قرار داده است. امیدوارم قلمم بتواند شما یارانِ جان را به خواندنش تشویق کند.

ابتدا عنوان این مطلب را گذاشته بودم «بهمن و شهریورهایش...»، بعد تصمیم گرفتم تغییرش دهم و بنویسم «ننگِ جنگ» اما باز هم دلم رضا نبود، در نهایت همین عنوان حاضر را انتخاب کردم... امیدوارم به دلتان بنشیند.

اغلب نویسندگان نوشته هایشان را مثل فرزندانشان می دانند و از بازخوردی که نسبت به آنها ایجاد می شود، خوشحال می گردند. من هم با اینکه در این روزگار مینی مال دوستی به گزافه گوییهای پرشمار عادت کرده ام بی نهایت خوشحال می شوم از خوانده شدن این نوشته های بلندم و اینکه نظرات خوبتان حتما می تواند در بهتر شدن متن های من راهگشا باشد. 

+ دیگر اینکه این نوشته هم خاطره ای است از هفته دفاع مقدس سال 93 که به لطف بلاگفای بی مسئولیت منهدم شده بود.  آن را در همان تاریخ درج کردم شاید دوستان جدید هم دوست داشته باشند بخوانند!

 

  • چهارشنبه ۳۱ شهریور ۹۵
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید