۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دین» ثبت شده است

درس زندگی

 امام صادق علیه السلام :

مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ،

هر کس خودش را بهتر از دیگران بداند، او از متکبران (مستکبران) است. 
 
الکافى(ط-الاسلامیه)، ج8، ص128
 
  • چهارشنبه ۵ آبان ۹۵

شمشیر شمس الشموس

این بار وقتی که وارد حرم امام رضا شدی و پای ضریح رسیدی بعد از زیارت و فاتحه سرت را بگردان و کمی بالاتر را نگاه کن. بگذار نگاهت روی دیوارها قدری طی طریق کند. اصلا نیاز نیست خیلی آدم کنجکاوی باشی فقط کافیست وقتی که همه برای رسیدن به ضریح توی سر و کله ی همدیگر می زنند تو کمی افق دیدت را وسیع تر کنی تا آیات مکتوب قرآن را روی دیوارها بخوانی که مثلا یکیشان می گوبد: « إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا » به راستی که خدا همواره به آنچه مى ‏کنید آگاه است!!!! بعد چشمت بیفتد به کتیبه های مرمرینِ دبیرالملک که در مدح شمس الشموس سروده است: «جهان ز رایش روشن چون آسمان ز نجوم  / جفا ز عدلش پژمان چو شخص از آذر» بعد گردن کشی کنی(!) و کمی بالاتر را نگاه کنی و شمشیرهای جواهر نشان و خنجرهای مزین به الماس را ببینی که بین گردنبندهای مروارید و یاقوت و تسبیح و انگشترهای زمردین قاب گرفته شده اند؛ به هر سو که نگاه کنی یک جفت از آنها هوش از سرت می رباید. هر گوشه نگاهت می چرخد خوانچه‏‌ها و ترنج‌‏ها پر از جواهرات و ابزار جنگیِ عتیقه و گرانبها که جزو با ارزش‌‏ترین‏‌های مجموعه خزانه آستان قدس است را می بینی که اگر این همه سر به هوا نبودی از دیدنشان محروم می شدی! به نقل از یکی از پژوهشگران آستان قدس، در مجموع صد و چهار قطعه که برخی از آنها به دلیل نیت واقف که گفته حتما در بالا سر یا بالای ضریح نصب شود و مابقی اغلب با نفوذ واقف درون خوانچه‏‌ها و ترنج‌‏ها قرار گرفته است. از شمشیر شاه عباس و شاه طهماسب صفوی تا خنجر ناصرالدین شاه و نیم تاج سوگلی محبوبش انیس الدوله در بین این خوانچه و ترنج ها دیده می شود.  آنچه که از اسناد پیداست آخرین فردی که به این جواهرات افزوده است شخص واعظ طبسی، تولیت فقید آستان قدس رضوی بوده که در اردیبهشت 1377 یک عدد «گردن‌بند الماس با آویزهای گرانبها» اهداییِ مادر خویش را تقدیم کرده که در خوانچه ی شماره 4 در دیوار بالاسر نصب شده است.

شاید نگاه کردن به این عتیقه جاتِ چشم نواز ما را غافل کند از نثار فاتحه ای برای روح پر فتوح حضرت معین الضعفا(ع) که به راستی در حیاتش یاری رسان ضعیفان بود و این روزها موقوفات حضرتش بیش ازینکه به کار ضعیفان و درمانده ها بیاید موجب انباشت ثروت و تجلی قدرت شده است. من شخصاً در این اندیشه غرق می شوم که چه بلایی بر سر فلسفه ی «وقف» آمد که تا دوره ی تیموری گوهرشاد بیگمِ مغول تبار، مسجد وقف می کند و ندیمه اش پریزاد مدرسه می سازد(پست قبلی). ولی بزرگ پادشاهان شیعه شمشیر وقف می کنند و جنگ آوریشان را بر مزار امام رئوف به یادگار برای زائران می گذارند؟ (از صفویه تا قاجار) 

وقتِ خروج از حرم باز هم نگاهتان را روی دیوارهای مسجدِ بالا سر بچرخانید و کمی روی نوشته های عربی تامل کنید. دو بیت از دعبل خزاعی شاعرِ شیعیِ شوشی که از یاران حضرت رضا بود کاشیکاری شده است که درباره ی همجواری قبر علی ابن موسی الرضا(ع) و هارون الرشید در مشهد می گوید:

قبران فی طوس خیر الناس کلهم / و قبر شرهم هذا مِنَ العِبَرِ

ما ینفع الرجس من قرب الزکی و لا / علی الزکی بقرب الرجس من ضرر

که ترجمه اش می شود:

در طوس دو قبر قراردارد، یکی بهترین مردم / و دیگری قبر بدترین آنان؛ این است از عبرتهای روزگار

نه ناپاک از نزدیکی به فرد پاک سودی می‌برد و نه / شخص پاک از نزیکی به شخص ناپاک ضرری

 

حرم رضوی

در تصویر دو تا از خوانچه ها پیداست...

 

  • سه شنبه ۴ آبان ۹۵

حال گُل در چنگ چنگیز مغول

گیرم که تیمورِ جهانگیر، سرسلسله ی مقتدر و امیر جهانگشای مغول­تبار پس از در هم کوبیدن دولت عثمانی نامه ای سراسر غلط املایی برای شارل ششم حاکم وقتِ فرانسه فرستاده باشد! گیرم که به بهانه ی آبلیموی شیراز مردم اصفهان را قتل عام کرده باشد، گیرم که هزار اسیر را در هندوستان سر بریده و در نبرد لرستان سردارانِ مقاوم را زنده زنده از دره های مرتفع زاگرس به پایین پرت کرده باشد. گیرم که همه عالم و آدم بدانند که تیمورِ کبیر با همه ی ثروت و مکنتش به رسمِ ایلیاتیِ مغول در چادر زندگی می کرده و کبابِ اسب را پای آتش به نیش می کشیده است...

این ها همه از بادیه نشینیِ مغول بود که میراثش ایران را ویران کرده بود. اما در، بر یک پاشنه نگشته و نمی گردد. حتی سی و چند سال هم همیشه کافیست تا لطافتِ طبعِ ایرانی، قومِ دامادِ* مغول را نرم کند و نور معرفت بر سیاهیِ جهل بتابد و نهرِ دانش در دلِ کوهِ سنگی راه خود را دریابد. نسل دوم مغول در فرهنگ ایران زمین ذوب می شود، شاهرخ بر تخت می نشیند تا شاهِ پسر بر آبادانیِ هر آنچه پدر ویران ساخته بود بکوشد و تحت حمایت او باز سمرقند و هرات بزرگترین مراکز علم و هنر در مشرق زمین شوند. در دوره ی حکومتِ شاهرخ معماری و نقاشی و  موسیقی و خوشنویسی به اوج شکوفایی می رسد و در هرات بزرگترین کتابخانه ی آن روزگاران دایر می شود. بایسنقر پسرِ شاهرخ _آن زاده ی بیابان و پرورده ی ملکِ ایران_ در خوشنویسی به خط پارسی به مرتبت استادی می رسد و مکتب هرات را بنیان می گذارد. در آن دوره کتابهای نفیس مصور می شوند و به زیور تذهیب آراسته می گردند.، تا آنجا که شاهنامه ی بایسنقری تبدیل به یکی از نفیس ترین و معتبر ترین نسخه های خطی برای فرزندانِ قومِ پارسی می شود تا از ترکانِ نیموری میراثی نیکو برای هفتصد سال بعد یادگار بماند.

گوهرشاد بیگم همسرِ شاهرخ در این رنسانس فرهنگی گامی بلند بر می دارد و در ساخت مسجد و مدرسه پیشگام می شود. مسجد و مدرسه ی گوهرشاد در هرات هنوز هم پابرجاست. از آثار حکومتِ این مهربانوی شرقی در ایرانِ کنونی تنها مسجد گوهرشاد، در جوار بارگاه علی بن موسی الرضا(ع) باقی ست. مسجدی که از سال 823 ه.ق بعد از قرنها هنوز هم با معماری منحصر بفردش نگین درخشانِ حرمِ رضوی ست.  

در آن عصرِ طلاییِ خردورزی، دانش و فرهنگ آنقدر در دربار نفوذ پیدا کرده بود که ندیمه های مخصوص گوهرشاد بانو همه اهل فضل و کمال بوده اند. یکی مهری هروی سرآمد شاعره های عصر تیموری بود و دیگری پریزاد که به تاًسی از ارباب خود در جوار مسجدِ گوهرشاد مدرسه ای بنا می کند تا علم بیاید و دین را کامل کند. چند سال بعد روبروی مدرسه ی پریزاد یوسفخان نامی مدرسه ی دو درب را افتتاح می کند تا ضرورت آگاهی و علم آموزی در کنار دین داری در جوارِ امام هشتم(ع) خودنمایی دو چندان داشته باشد.

این روزها وقتی که پابوسِ ثامن الائمه می رویم اگر از سمت باب الجواد (یا باب الرضا) مشرف شویم و در عظمتِ ساختمانهای نیمه تمام و در حالِ تکمیل غرق نشویم، پیش از آن که زرق و برقِ گنبد طلا ما را در خود گرفتار کند وارد مسجد گوهرشاد می شویم. نام گوهرشاد را دو جا می توانیم بر کاشیکاریهای مسجد ببینیم یکی در بالای درب نقره ای که به سمت دارالسیاده می رود و به خط شاهزاده بایسنقر است و دیگری در قسمت وسط و به خط محمدرضا امانی خوشنویس دوره ی صفوی. (من ندیدم) اگر از سمت چپ (سمت بسط شیخ بهایی) از مسجد خارج شویم و از سمت ورودی مردانه به سمت بارگاه برویم مدرسه ی پریزاد و دو درب را مشاهده می کنیم. که اولی تبدیل به مرکز پاسخگویی به مسائل دینی شده و حلقه های معرفت با حضور روحانیون و جمع مردم در آن جمع می شوند و دیگری تبدیل به دارالقران که هروقت من رفتم همخوانی قران و تواشیح در آن برگزار می شده است.

 

 

توضیح در متن: 

* داماد در مغولی گورکان خوانده می شود و این واژه را ازین جهت به کار بردم که تیمور لنگ خود داماد شاه قبلی بود و اینگونه برتخت نشست برای همین او را تیمور گورکانی هم می خوانند.

 

مسجد گوهرشاد

 

پانوشت1: تغییرات ظاهری در ساختمان هر دو مدرسه بسیار زیاد بوده برای حیاط سقف تعبیه شده حوض های حیاط برداشته شده و تبدیل به فضای نشستن عموم شده. ورود به حجره ها برای عموم آزاد نیست.

پانوشت2: سی و چند سال کافی بود برای شکوفایی فرهنگیِ نوادگان مغول ولی نفرین بر ما که سی و چند سال کافی بود تا خودمان بر داشته ها و نداشته های تاریخی و فرهنگیمان آتش بگشاییم و ذوب شویم در فقرِ دانایی.

پانوشت 3: به اصرار یکی از دوستان در این سفر پای یکی از حلقه های معرفت نشستم و بسیار برای روح پریزاد غصه ها خوردم که در مدرسه اش ترویج خرافات هم راه یافته است.

پانوشت4: نکته ای که داشت یادم میرفت اینکه پیش از دوره ی تیموری هم در زمان ایلخانیان، یک دوره ی شکوفایی فرهنگی با همت شاهان مغولتبار داشته ایم. ولی روایت این پست بیشتر به مناسبت سفر مشهد بود و تجلیل از اقدامات شاهرخ و اهل و عیالش در خراسان. جایی که این روزها حتی کنسرت برگزار کردن هم جرم است! چه برسد به شکوفایی موسیقی!!!! عنوان هم بخشی از شعری از قیصر امین پور است.

 

  • سه شنبه ۲۷ مهر ۹۵

خمار مستی - بدون شرح!

حاصل

مهندس مهدی بازرگان / ماهنامه کیان ۱۳۷۲


,
  • سه شنبه ۱۹ آذر ۹۲
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید