نفرین به 11 سپتامبری که سرآغاز خون‌ریزی بود...


اول دبیرستان بودم، تازه سر و گوشم می‌جنبید و آن وقت ها هنوز گفتگوی تمدن‌ها توی بورس بود، هنوز کسی فکر نمی‌کرد به جای گفتگو؛ جنگ، تمدن‌ها را نابود خواهد کرد!


 یک دفعه همه چیز زیر و رو شد... حرکت پر شتاب به سوی تمدن مدرن و صلح جهانی جای خودش را داد به تجارت جنگ برای معامله بر سر جان آدم‌ها و جیب سیاست‌مدارها!


 شهریور بود و همه‌جا صحبت از هواپیماهایی که می‌گفتند القاعده‌چی‌ها کوبانده‌اند وسط برج‌های دو قلوی نیویورک و ساختمان پنتاگون... یک ماه نگذشت و هنوز دنیا در شوک عمیق این حادثه بود که چطور می‌شود تعدادی آواره‌ی جنگ‌زده‌ی افراطیِ افغان، افسانه‌ی سازمان امنیت ایالات متحده را فروریزند که ناگهان آمریکا حمله‌ای همه جانبه به افغانستان را آغاز کرد و نامش را عملیات بلندمدت آزادی گذاشت...


از آن به بعد هیچ وقت دنیا طعم آرامش را نچشید...


عملیات بلندمدت آزادی آنقدر طولانی شد که احدی در خاطرش نماند برای چه حمله کرده بودند!! هنوز که هنوز است نه عراق روی خوش آرامش دیده نه افغانستان! بقیه کشورهای منطقه هم خودشان یک پا آمریکا شده‌اند و نیرو گسیل می‌کنند به سوریه و بحرین و یمن و... این‌ها همه میراث شوم یازده سپتامبر است برای سرزمین نفت و خون...



برگ دیگری از سپتامبر، 28 سال پیش ازین که برای مردم دنیا و به ویژه ما اهالی خاورمیانه معروف شود رخ داد، قلب مردم آمریکای جنوبی، علی الخصوص شیلی، کشور لاله‌های کوهی و کرکس‌های بلندپرواز، در چنین روزی داغ‌دار غمی جاودان شد... (اینجا درباره‌اش نوشته‌ام حتما بخوانیدش)


دردسرهای این ماه شوم به همین‌جا ختم نمی‌شود، دو سال پیش هم مصادف با 11 سپتامبر سانحه‌ی  سقوط جرثقیل در خانه‌ی امن الهی رخ داد و از شانس بد، چند روز بعدش فاجعه‌ی منا... زائران حج قربانی دست تقدیر و بی مسئولیتی سیاستمداران شدند...


عجب روز خونینی‌است 11 سپتامبر، اگر قرار باشد تمام حوادثی که در طول تاریخ در این ماه رخ داده را پشت یر هم قرار دهیم وضع بغرنج تر هم می‌شود... گروگان‌گیری در المپیک مونیخ توسط گروهی به نام سپتامبر سیاه انجام شد و انگار که هیچگاه قرار نیست سپتامبر روی خوش نشان بدهد. این ماه خونین امسال با نسل کشی در میانمار آغار شده و غم و اندوه از تمام روزهای این ماه می‌بارد.


بویی همی‌آید مرا مانا که باشد یار من

بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من

کی یاد من رفت از دلش ای در دل و جان منزلش

هر لحظه معجونی کند بهر دل بیمار من

مولانای جانان