﷽ .
#پدر
من به تو مدیونام
به چشمهای خستهات
به انگشتهای پینهبستهات
به موهای جوگندمیات که حالا دیگر برف تجربه سپیدپوششان کرده...
من به تعداد روزان و شبانِ قرنهای پُر عداوت انسان علیه انسانیت به تو مدیونام
به خاطر روزهای سختی که در جدال با دیوِ روزگار، مردانه ایستادی تا از تو ایستادگی بیاموزیم...
به خاطر تمام شبهای بیپایانِ درد و رنج و تباهی که گرمی نفست حرارت ایمان بود و قُوَّتِ بازویات تأمین کنندهی قوتِ غالبمان.
به اندازهی تمام هزارههای طولانیِ «زندگی» پس از «هبوط» به تو مدیونام
به لبخندت، به اشکهایت که هیچوقت ندیدمشان، به اخمهای پر ابهتت. به مهربانیِ جاودانهات که پشت جذبهی دوست داشتنیات پنهانش میکنی. به اندازهی تمامِ تاریخِ بشریّت، از آدم تا خاتم، به اندازهی تمام اندیشههای لامحال، از ارسطو تا دکارت، به اندازهی تمام فیلمهای ساخته و نساخته از چاپلین تا کیشلوفسکی، به اندازهی تمام کتابهای نوشته و ننوشته، تمام طرحهای نقش بسته و نبسته در صحنهی تاریخ، که تو خود، تاریخِ مجسمی، من به تو مدیونام.
در زمانهای که شعور متاع بیارزشی تلقی میشد و آگاهی سزایاش چماق بود، تو چراغ دانایی را در وجودم بر انگیختی و مرا در مسیر انسانیت رهنمون ساختی، گفتی: «نترس، برو، طاقت بیار» و من از تو یاد گرفتم ایستادن را و طاقت آوردن را...
و چه آرزوی جاودانهایست برافراشته نگاه داشتن بیرقی که تو به دستم دادهای.
هرچه هستم، هرچه میتوانستم باشم و نشدم. هرچه دارم و هر آنچه خواهم داشت را به تو مدیونام.
مرد
یگانه
اسطوره
پدر
روزت مبارک
چشم بد دور، گوش شیطان کر، سایهات مستدام