مردم همه یکپارچه ومتحد بودند، همه تحول میخواستند: سرنگونی حکومت طاغوت هدف همگانی شده بود! مردم ایران همواره در تمام طول تاریخ می دانستند چه چیزهایی را نمی خواهند! اما همیشه آنقدر عجله داشتند که هرگز نشد بنشینند و درست و حسابی فکر کنند ببینند چه میخواهند!!! اصلا چطور باید به آنچه می خواهند برسند!
بالاخره یک هواپیما بر زمین نشست و فجر پیروزی دمیده شد، با بلیزرِ نمره غربی(!) مشت محکمی بر دهان استکبار کوبیده شد و مردم یکهو به خودشان آمدند دیدند «انقلاب» شده! آن وقت بود که: «ده بیست سی چهل کردند و دولت موقت انتخاب شد!» هیچکس خبر نداشت که بعد از چند سال، آوردن نام آن دولت نیز گناهی نابخشودنی خواهد بود!!!
حال نوبت به مجازات عُمّالِ طاغوت و دشمنان انقلاب رسید! به لطف دادگاههای انقلابی راه بهشت هموار می شد و مدینه ی فاضله با سرعتی مهار ناشدنی به سوی فضل می تاخت!! …
و بعد: انقلاب دوم!!! از دیوار سفارت آمریکا بالا کشیدند و لانه ی جاسوسی تسخیر شد تا نام ایران با تروریسم عجین شود! دولت بازرگان که بسیار اخلاق مدار بود، چون نمی دانست این کار سی سال بعد مُد می شود استعفا کرد…
گفتند: انقلاب ما انفجار نور بود! و لاجَرَم ترکش های این انفجار به پای دانشگاه هم خورد و مجبور شد چند سالی مرخصی استعلاجی بگیرد...
روزها می گذشت و قطار انقلاب هرکه را نمی خواست، در ایستگاه های خود پیاده می کرد…
چپ و مارکسیست، لیبرال و ملی و ملی- مذهبی و ...
گذشت وگذشت تا از پس سال ها جنگِ نفت وخون،  روزهای خوش سازندگی و اصلاحات و مهرورزی هم گذشت و مردم همه خوشحال، نه فقری باقی ماند نه فحشا، نه تورم و نه حقوق کسی پایمال شد و نه خیلی چیزهای دیگر...
سی و چند سال گذشت و انقلابمان همچنان انقلابی ماند! حتی نفت 120 دلاری قیمت آسایش را نپرداخت و چراغهایی که به خانه روا بود را نه فقط به مسجد بلکه راهی جیب آقایان کرد!
شکوفه های سپیدِ تغییر و نهال سبزِ خِرَد را با باتومِ مهرورزی و کرامت انسانی کبود کردند تا با ریختنِ بنفشه های تدبیر در صندوقهای رأی، به رفتن زمستان امید داشته باشیم!
برجام هم به فرجام رسید! نفت، رفت و از آب هم ارزان تر شد!
حصر هم نشکست! نخست وزیر امام و رئیس چند دوره ی مجلس و آنها که اولین بار از دیوار سفارت بالا رفته بودند و آنها که نرفته بودند! فتنه گر و انحرافی و نفوذی همه از قطار پیاده شدند و نوه ی آن سیدی که از هواپیما پیاده شده بود مثل همه آدمهای معروف در آن عکس معروف! ناخودی شد و صلاحیتش زیر سوال رفت!!! و ما باز هم رای می دهیم حتی اگر ناخودی باشیم! در این مقطع حساس کنونی که سی و هفت ساله شده است، من رای می دهم تا علاوه بر صلاحیت، حق نفس کشیدنم را از دست ندهم! تا ساپورت که می پوشم فیلمش در مجلس عامل تحریک نشود! من رأی می دهم تا شادی های کوچک و یواشکی ام بهانه ی به خطر افتادن اسلام نباشد! تا قوانینی بر ضد حقوق اولیه انسانی من تصویب نشود! نماینده های کشورم به من و بقیه دنیا فحاشی نکنند! تا لازم نباشد کسی را در صحن مجلس بتون بگیرند!! تا با حضور حداکثری پایه های نظام را استحکام ببخشم که دفعه ی بعدی برچسب ضد نظام و ضد انقلاب به پیشانی ام نچسبد!!! تا دوباره جنگ و تحریم و صادرات انقلاب، دلیل عقب ماندگیمان نباشد که آن وقت ببینم بهانه ی بیکاری و فقر و فساد چیست!!! 
حالا مردم به یُمن این سی و هفت سال همه موبایل دارند و با شبکه های اجتماعیشان جوک ها و تصاویرِ لامپ و کمک فنر برای هم می فرستند و خوشحالند ازینکه همه ی خانه ها برق کشی شده اند و همه ی جاده ها آسفالت هستند!!! انرژی هسته ای داریم! ایرباس داریم! با دنیا روابط معقول داریم و اگر کمی تلاش کنیم می رسیم به همان سی و چند سال قبل! خلاصه ملالی نیست جز دوری شما…
راستی، در این مقطع حساس کنونی همه رأی می دهند، شما چطور؟
 
قسم به اسم آزادی به لحظه‌ای که جان دادی
به قلبِ از هم پاشیده شهیدِ در خون غلتیده
که راه ما باشد آن راه تو، ای شهید
 
 
12بهمن فرودگاه