هر بار که صحبت از نسل خاصی میکنید خون من به جوش میاد :)
با همه ی احترامی که براتون قائلم فکر میکنم تفاوت متعلق به نسل ها نیست ، تفاوت زاییده ی زمانه . و آغاز زمان یک انفجار بزرگ بود ، از اون موقع چقدر گذشت ؟ فکر کنید تو این بازه ی میلیونی چقدر صحبت از تفاوت دهه ها میتونه عجیب باشه :)
وبلاگ نویس های دهه ی هشتاد شاید فرمت تنبل شده ی روزنامه نگار ها و کتاب نویس های دهه های قبلش بودن ، و متولدین دهه ی شصت فرزندان گوگولی دهه های قبل تر . آدم ها از نظر من چیزی نیستن که با برچسب بشه دسته بندیشون کرد :)
توتالی گرندپا ، ویث آل مای ریسپکت : دیس لایک :)
نه که حرفتو قبول نداشته باشم ها!!! نه اصلا!!!! اتفاقا هم به شدت قبول دارم!!!!!!!!!!
اما ما پیرمردا زیر بار حرف حساب نمی ریم!!! من رو دهه شصتیا تعصب دارم نوه جان!! گفته باشم!
یادم میاد، وقتی پا به عرصه وبلاگ نویسی گذاشتم نسل قبلی، به وسیله ای که برای انتقال نظرم داشتم نقد داشتن ولی کسی بهم صفت زرد و ... نمی داد، میگفتن باید در رسانه های مکتوب ماند و با وجود همه سرکوبهای رسانه ای ساخت و به همون حداقلها اکتفا کرد! آیا وبلاگ نویسان فرمت تنبل شده روزنامه نگاران بودن، رزومه کاریشون چیز دیگه ای نشون میده، وبلاگ نویسی در ایران بیشتر توسط روزنامه نگارانی شروع و گسترش پیدا کرد که نمی تونستن جلوی سانسور گسترده رسانه ای سکوت کنند و ... اتفاقا در ایران وبلاگ نویسان همیشه به این محکوم بودند که وبلاگ رو با صفحات ژورنالهای فلسفی اشتباه گرفتند و مقالات عمیق و مفصل و طولانی فلسفی بیشتر از هرجایی در وبلاگهای فارسی زبان دیده میشد و ... زمان وسایل و نحوه انتقال محتوا رو تغییر میده، ولی این ارتباطی به ادبیات زرد بخش عمده ای از نسل اخیر تولید کنندههای محتوا نداره (این نسل اخیر که خیلیهاشون هم از همون متولیدن دهه شصت هستن) اما خوب تجربه نسلهای قبل حداقل میتونه ما رو امیدوار کنه که بعد از فروکش کردن موج اولیه، کسایی باقی بمونند که حرفی واسه گفتن دارند و فقط بلندگوی افکار زرد نیستند
رز!!!! لطفا به اینجا مراجعه بفرما!!!
برای من به شخصه نجوای آزادی خیلی وبلاگ ارزشمندی بود که گاهی در سکوت مطلق می خوندمش. خیلی از وبلاگنویسای اون نسل مجبور به مهاجرت از ایران شدن و البته هیچکدوم از مهاجرین هم به اوج و اعتلای خودشون در زمان ایران بودن نرسیدن!!!! نویسنده ها، روزنامه نگارا، طنزپردازا، وبلاگنویسایی که گردش قلمشون شوری در عقلانیت و انسانیت می آفرید که واقعا قابل قیاس با فعالین رسانه ای در حال حاضر نیست!!!
(خارج از بحث سن و سال و برچسبهای نسل ما و شما و آنها!!!)
آقای خمار ، و دوست عزیزشون آقای کاوه ; من اتفاقا هیچ تلاشی برای برچسب زدن به متولدین دهه ی خاصی ، و همین طور وبلاگ نویس های اون دهه ندارم ، منظورم رو شاید بد منتقل کردم ، منظور من این بود اگر شما از زاویه دیدتون وبلاگر های دهه ی هشتاد رو نسل طلایی می دونید ، شاید کسی پیدا شه که اینطور به قضیه نگاه کنه که دهه هایی قبل ِ این بلاگر ها ، انقلابی هایی بودن که رقص میانه ی میدانی داشتن و بخش بزرگی از روند رو متعلق به شعرها و نوشته هاشون کردن ، مقاله های سرخ رو به بهای سر سبزشون چاپ میکردن و شاملو و شریعتی بیرون میدادن . آیا اونها میتونن در قبال نسل های بعدیشون چنین دیدگاهی داشته باشن که کجان روزنامه نگارها و نویسنده های دهه ی پنجاه ؟ نه ، اون هم اشتباهه ، مقتضی اون زمان روزنامه و کتاب بود و مقتضی دهه ی هشتاد شاید یه تریبونی مثل وبلاگ . و همیشه یک درصد ثابتی از جمعیت از پس دهه ها وجود دارن که حرف های طلایی دارن ، افرادی که متعلق به نسل خاصی نیستن . من ابدا قصد جسارت به بلاگر های دهه ی هشتاد رو نداشتم ، البته که صاحب نظران ارزشمندی متعلق به اون نسل بودن . من فقط سعی کردم بگم " خطی به نسلی فرو نتوان کشید " :) شاید لحنم تو کامنت قبلی تند به نظر رسید ، معذرت خواهی میکنم :)
آقا جان!!!!!!!!!!!!! من کلا تو کَتَم نمیره!!! اتفاقا من میگم نسل طلایی ادبیات معاصر ایران دهه 40 و 50 بودن که ااخر عمرشون تو غربت یا تو انزوا یا گمنامی و بی خبری تلف شد تموم شد و رفت!!! دقیقا هم حق دارندر قبال نسل بعدیشون متاسف باشن!!!!!!!!
اتفاقا هم باید بررسی ریشه ای کرد که چرا بعده اون نسل ادبیات در ایران نابود شد و شاعران نویسنده ها سر قهقرایی داشتن!!!
اواخر دهه هفتاد و شروع دهه هشتاد همراه با شروع سیاست های باز فرهنگی نسل جدیدی از نویسنده ها و روزنامه نویسها پا به میدان گذاشتن که نویدبخش آینده ای درخشان رو میدادن، آینده ای که متاسفانه در وبلاگستان دفن شد و غرق در روزمرگیها و غم نان شد ... یا منجر به فرار از ایران و گرد یأس ناشی از مهاجرت خیلی زودتر از اسلافشان نشست بر عارضشان تا غوره ها انگور نشده مویز شوند!!!
نسل ما (متولدین دهه شصت) نسل آرمانها و احساسها بود! نسل ایدئولوژی گرایی، نسل گوسفندهای سپید و بزهای کله شق!!
اما نسل شما( دهه هفتادیها )نسل عقل و عمل گمگشته در وادی انزوا هست! نسل قوچهای چموش! که نه چوپان می شناسد و نه مطیع سگ است و نه گرگ!!! برادر شغال باشد یا نباشد!!!
ممکنه که تو یا همدوره ایهات و شاید هم همدوره ای های من بر من بتازند که مثالم زننده و موهن است ولی تو به دیده ی تمثیل بش نگاه کن!!!
متروکه؟؟؟؟؟؟ الان دیگه شدن مخروبه!!! یه کاوه مونده بود مینوشت که اونم تعطیلش کرد!! کجان مداد سفیدها! بارباپاپاها! پرسفونه! سمفونی زندگان! یا آدمهای مهمتری مثل ابطحی و حنیف مزروعی و عطا مهاجرانی ها؟