۶ مطلب با موضوع «تحریف ادبی» ثبت شده است

نحریف ادبی - طنز انتخاباتی

ذکر آن به موزه فرستنده!

آن جوان‌مرد راه، آن پاک‌باز درگاه، آن مدافع همیشگی اعتدال، آن که مخالفان را می‌فرستد به قالیشویی‌های مال! نماینده‌ی اصیل اصلاحات، آن پاسخ‌دهنده‌ِی همه‌ی اشکالات، یگانه کاندیدای پوششی، فارغ از هر جنبش و پویشی. آن دلاور سیرجانی، آن سیاست‌مدار کارگزارانی. متخصص در له کردن و زیرگیری حاج اسحاق جهان‌گیری رحمةالله علیه. نقل است ابتدا مردمان فکر می‌کردند او دماغ بود و هیچ نبود ولی بعد که رشد کرد و به مقام رسید نشان داد مغز بوده‌است و خداوند قلب و مغزش را در پشت آن دماغ پنهان کرده تا از چشم بد مصون بماند. او با کاردانی و لیاقت مراتب را از بخش‌داری تا فرمانداری و استانداری را تا وزارت طی نمود. سپس در دولت کلید به معاونت رسید وی تصمیم گرفت در نقش مدافع پوششی عمل کند ولی با حفظ سمت به عنوان آقای گلی آخرین مناظرات تلویزیونی ریاست‌جمهوری برگزیده شد.

اسحاق را گفتند تا به حال کجا بودی؟ گفت: گوش به فرمان آن‌کس که نفس است و حرفش برای هر انتخابات بس است و تصویرش در قفس است! گفتند رئیست کیست؟ گفت: آن‌که رئیس تدبیر و امید است و عمامه‌اش سپید است و نماد دولتش کلید است. گفتند از دشمنت برای ما بگو. گفت: آن به صورت دست‌فروشان سیلی زننده، آن از زباله برق تولید کننده! در دوربین‌ها نگاه کننده و بعدش تهمت‌زننده! آن‌که معروف شده به شهردار سازه تقسیم‌کننده‌ی املاک نجومی به یک اندازه!

اسحاق را متخصص در به موزه فرستادن نام نهاده‌اند چرا که هم او نخستین بار پیکان را به موزه فرستاد و حالا عزم خود را جزم نموده تا شهردار تهران را به موزه بفرستد یا اگر امکانش نبود شهرداری را تبدیل به موزه نماید!

از جملات قصار او نقل است که گفت: « باطل السحر دروغ و فریب، آگاهی مردم است!»

همچنین او گفت: « در مسائل اجتماعی، با برخوردهای گازنبری مسائل حل نمی شود!»



       پ.ن1: برای خواندن بقیه‌ نوشته‌های طنز  کانال خمارمستی را بخوانید. نوشته‌های طنز به وصورت روزانه در کانال گذاشته می‌شود.

       پ.ن2: جلد هفته نامه‌ی صدا مربوط به پیش از مناظره‌ی نخست است که البته بسیار هوشمندانه کار شده‌است. این نوشتار هم همان فردای مناظره کار شد و چاپ شد و توی کانال هم گذاشته شد. برای اینکه زودتر به نوشته‌ها دست‌رسی پیدا کنید در کانال خمارمستی عضو شوید. ممنون.

 در ضمن نظراتتون هم برام مهمه...

  • چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۶

قهقهه های قاه قاه - تلخندهای امروز

چند پاره شعر طنز قاب میگیرم اینجا امیدوارم مورد پسندتان بیفتد...



همین که سقفِ مجلس را بِدیدند

به روی صندلی ها آرَمیدند

هر آنچه گفته بودند رفت از یاد

زدند زیرش که از لیستِ امیدند!



چو «دیوثی» شده جزءِ سیاست

به «پفیوزی» رسی تو به «ریاست»

نتیجه می شود آخر همین که

فقیهت می زند حرف از «دیاثت»!


توضیح: من همینجا از همه دوستان بابت الفاظ رکیک شعر عذرخواهی میکنم، اما ببینید وضع این مملکت اینقدر خراب و بحرانیست، که این الفاظ بخشی از مسائل روز سیاسی کشور شده اند و در سایتها و روزنامه ها، چه مقالاتی در این باب می نویسند! وظیفه ی طنز نویس بزرگ کردن این نقص هاست...



گفتی که: «زبانِ انگلیسی جهل است

دانشگَهِ ما جای زنِ نا اهل است».

دل کندنِ مشهد از ابومسلم را

آخر تو چرا گمان نمودی سهل است؟



با لفظِ بگم بگم فقط خندیدی

با جمله بزرگانِ وطن جنگیدی

اخلاق و حیاء و ادبت کُشت مَرا

آخر تو چه خیری زِ مرامت دیدی؟



کانال تلگرامی خمارمستی شامل نوشته های کوتاهم، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و کلا هرچه که شما بخواهید!!


  • دوشنبه ۱۷ خرداد ۹۵

خوشا بر گِردِ کله هاله دیدن

خوشا یابو شدن وقتِ چریدن
خوشا بر گِردِ کله هاله دیدن

تمامِ اقتصاد از هم دریدن
به سانِ یک وَزَغ بر تپه ریدن

تو و لبخند و نفتِ صد دلاری
من و بختِ بد و یارانه خواری!

چه شد پس حاصلم از سفره ی نفت؟
چرا پس هرچه بودش از کفم رفت؟؟

چرا شغلی ندارم در اداره؟
تورم کرده من را پاره پاره!

خوشا خاشاک و خس، اندر خیابان
به از آن کَس که ایران کرده ویران!

خوشا خندیدنت همچون قناری!
همه عالم شده از تو فراری!!!

خوش آن پستان که لولویش تو باشی!
خوش آن باغی که میمونش تو باشی!

کدامینم گناه از بنده دیدی؟
خدایا کاین چنین تقدیر چیدی؟

بهایش عمرِ منْ بودش ولیکن
شُدَش درسی برایِ مامِ میهن!



کانال تلگرامی خمار مستی  شامل نوشته های کوتاه، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و کلا هرچه که شما بخواهید!!!

  • پنجشنبه ۱۳ خرداد ۹۵

درباره هزلیات حافظ

این بار تفألی زدیم به حافظ و از بدِ حادثه  بخش هزلیات حافظ آمد!!! از آنجا که خانواده از اینجا رد می شود سریعا بر پست قبلی رمز گذاشتیم تا حفظ آبرو کرده باشیم!! پس اگر از آن دسته از آدمهای خانواده دارش هستید که اگر بخوانید فشارتان می افتد و آب قند لازم می شوید و می خواهید حافظ علیه الرحمه را مورد عنایتِ فحش و فصیحت قرار دهید لطفا بیخود و بی جهت تقاضای رمز نفرمایید!!

 

کانال تلگرامی خمار مستی  شامل نوشته های کوتاه، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و...

 

  • شنبه ۸ خرداد ۹۵

تفألی به حافظ 2 - هزلیات

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • شنبه ۸ خرداد ۹۵

تحریف ادبی 1 - اندر بابِ تاریخچه ی فحش عمه!

در داستان «خسرو و شیرین» نظامی، شیرین خانوم عمه ای داره به اسم مهین بانو که نصایح جالبی از سر خیرخواهی به شیرین میکنه و اونو به صبر وا میداره که این همه صبر کردی! چند روز دیگه هم طاقت بیار!

بباید ساختن با دوری اکنون
که داند کار فردا چون بُوَد چون؟

حرفهای این مهین بانو که عجیب روی شیرین نفوذ داشته باعث دراماتیک شدن یکی از معروف ترین داستانهای عاشقانه ایرانی میشه!
قصه ازین قراره که خسرو داره مخ شیرین رو میزنه و عمه خانوم از سر تجربه شصتش خبر دار میشه و به شیرین نصیحت می کنه که اگه خسرو خواست با تو خلوت کنه، فقط میخواد مخت رو بزنه و به تخت خواب بکشوندت! تا بوده مردا همینجوری بودن و لنگه ی همن! مبادا اون مثه گل تو رو بو کنه و بذاره کنار! خلاصه شیرین نصیحت مهین بانو رو آویزه ی گوشش می کنه و حاضر نمی شه که با خسرو خلوت کنه! همینم باعث رنجش خسرو از شیرین میشه و ازون به بعد خسرو خان خیلی از دست مهین بانو شکار شده و بااینکه تو تاریخ منبع معتبری ثبت نکرده ولی احتمالا خسرو از همون زمان برای اولین بار فحش عمه رو باب میکنه!!!

اینم 4 بیت دیگه از نصیحت مهین بانو به شیرین:

بسا گل را که نغز و تر گرفتند
بیفکندند چون بو برگرفتند

بسا باده که در ساغر کشیدند
به جرعه ریختندش چون چشیدند

تو خود دانی که وقت سرفرازی
زناشوئی بهست از عشقبازی

چو شیرین گوش کرد آن پند چون نوش
نهاد آن پند را چون حلقه در گوش

 

کانال تلگرامی خمار مستی  شامل نوشته های کوتاه، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و...

 

  • شنبه ۸ خرداد ۹۵
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید