۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنبشته» ثبت شده است

خمار مستی - مادر

دوستت

دارم


ای که هستی ام از وجود توست و نظر  گرداندنت از من،عامل نیستی ام...

ای که بهشت زیر پایت بی تابی میکند، قدم بر دیده ام بنه، تا خاک پایت سرمه ی چشمانم شود. 


  • شنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۱

خمار مستی - جنگ روح

 جنگروح همانقدر وحشتناک است که جنگ مسلحانه...!!!

                   رمبو


صحنه:

فضای خاکستری

هوای مه آلود

صدا:

سکوت رمز آلود

صدای قطره های آب که از ارتفاع در برکه ی آکنده از "احساس گندیده ات" می چکد...

از دور صدای همهمه اضافه میشود

صدای چکه چکه ادامه دارد

دوربین سرگیجه میگیرد!

همهمه زیاد میشود (نزدیک میشود، انگار هزاران نفر در تاریکی نزدیک میشوند)

صدای گلوله... بنگ...

یک لحظه همهمه قطع میشود، همزمان ... آه ... جیغ وفریاد جیغ و فریاد جیغ و فریاد...

قلبت به پشت کف صحنه افتاده خون همه جا را گرفته

خون بالا می آید (شاید با آب مخلوط شده است)

خونابه ها همه جا را می گیرد و بالا و بالاتر می آید...

از سرت هم میگذرد...

غرق می شوی...


آقا پسر! گاهی سبک نشوی سنگین تری!!

آقا پسر! هر داشته ای را به هر نداشته ای مفروش گاه اگر نداشته هایت را بدست آوری حسرت داشته هایی را میخوری که ارزان فروختی...

آقا پسر! همیشه اشتباه کردی...

 


  • دوشنبه ۲۱ فروردين ۹۱

اصطکاک

می گم: این روزا با همه اصطکاک دارم !!!

میگه:   اصطکاک در موسیقی یه جور زینت هست که قطعه موسیقی رو زیبا میکنه.

میگم:   اصطکاک در فیزیک نیروی مخالف انجام کار است که در مقابل نیروی محرک مقاومت میکنه!!!!!

میگه:  بهتر نیست زندگی رو یه سمفونی تصور کنی که اصطکاکها زیباترش میکنن؟

میگم:   ... !

 

  • يكشنبه ۱۳ فروردين ۹۱

چرا؟

 
چرا همیشه همه جا همه کس از من می رنجند؟
 

 

چرا؟؟؟؟

  • شنبه ۱۲ فروردين ۹۱

خمار مستی - گویی جبر است نوشتن در بامدادان!!!!

چهکسی تو را مجبور به نوشتن کرده؟ 

الان ساعت5 صبحگاه نهم فروردینماه

کله سحری حتی نمیدونم چی باید بنویسم و چجوری !!!!  امشب هوا بارونی بود و با صفا! و بارون یعنی عشق! امشب خونه عمو بودیم و چه دیر وقت! امشب خوابم میاد فراتر از چمپیونز لیگ که دیگه پخش مستقیم از شبکه 3 هم نداره!! راستی امشب بازی رئال چند چند شد؟! امشب با وجود خواب آلودگی فراوان میخوام بیدار بمونم تا نماز صبحم را بخونم بعد بخوابم! انگاری که تنها راه نماز صبح خوندن تا سحر بیدار نشستن باشد!!!! (پنداری)

امسال کل عیدی های فامیل پدری رابه صورت یکپارچه و هماهنگ و به صورت دسته جمعی از پاسی از شب تا پاسی از صبح و به صرف عید خوردنی و بزن بکوب وناری ناری... بر گذار کردیم و خوش گذشت اساسی هرچند که این آخرتش دیگر حتی چهره ها هم برایمان تکراری شده است.... حتی! 

لباسها را متنوع تر میپوشیم تا شاید حالمان از دیدن هم به هم نخورد!!!! این هم راه حل پیشنهادی برادر است دیگر....

و امشب

و  امشب باران می بارد و باز  دل هوای آسمان میکند...

ای آسمان امشب روح سرگردانم میهمان توست ! در آغوشش بگیر و با او  مهربان باش که به پرواز عادت ندارد....

دلم پر میکشد تاعرشو با نهیب آسمان، عرشهی وجودم با عشق آکنده می شود و روحم  از  ترس  بهفرشمی افتد تا  افتادگیبیاموزد....




  • چهارشنبه ۹ فروردين ۹۱

خمار مستی - باتلاق

اشتباهپشت اشنباه

توجیه پشت توجیه

اصلا توجیه چیه؟

اگه یه موقعی وجدان درد شدیدی گریبان گیرم میشد و برای تسکینش شروع به توجیه میکردم الان دیگه عذاب وجدانی هم در کار نیست!!! نه که نباشه! هست! اصلا مگه میشه که نباشه؟ هست ولی در حد یه غر غر کوچولو بر سر نفس که اونم اگه از بیرون به خودم نگاه کنم میبینم بیشتر در حد یه " ژست" ازش باقی مونده و حتی حوصله توجیه هم باقی نمیمونه!!! انگاری که یه چیز کاملا عادی بوده که انگار اگه غیر از این  بود برات غیر عادی بود! به این میگن عادت!!! به این میگن افتادن تو دام یکنواختی!!! دیدی! دیدی!! ایناها! همین الان هم باز زدم جاده خاکی و دارم توجیه میکنم... که اگه من فلان کارا دارم انجام میدم تقصیر من نیست! به خاطر نفس ضعیف من و عدم پایبندی به اصول اولیه "زیستن" نیست بلکه فقط و فقط به خاطر افتادن تو دور باطل عادت و یکنواختیه... گند زدی آرش گند زدی...

دو ساعت بعد از نیمه شب4/1/1391

پی نوشت:حالا که اینجوریه میخوام بشکنم این روال مزخرف اشتباه / توجیه / عادت ... رو که هرچی میکشم از همین پروسه باتلاقیه که زندگیهامونا به گند کشیده...


  • شنبه ۵ فروردين ۹۱

دنیای منی...

روزهای خوبیست نازنین...

احساس می کنم تمام دنیای بزرگم کوچک شده است به اندازه ی تو ...

و شاید تو بزرگی به اندازه ی تمام دنیای کوچک من...

 


  • يكشنبه ۱۶ بهمن ۹۰

خمار مستی - وقتی زور جامه ی تقوا به تن میکند بزرگترین فاجعه در تاریخ اتفاق میافتد!




حافظا

می خور و رندی کن و خوش باش

                     ولی

                         دام تزویر مکن چون دگران قرآن را


  • پنجشنبه ۲۶ آبان ۹۰

جدال

گاهی اتفاقی می افتد، کاری میکنی یا دیگران کاری می کنند که نتیجه اش می شود درگیری!! نه اشتباه نکن! قرار نیست با دیگران درگیر شوی! بلکه درگیری از درون شروع می شود! خودت با خودت! شاید هم خودت با «خود دیگرت» !!! جدال همیشگی درست و غلط ، خوب و بد ، زشت و زیبا! و تو حتی نمی دانی کجای این جدال نابرابر قرار گرفته ای...

همین و بس...

  • يكشنبه ۲۴ مهر ۹۰
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید