راستش را بخواهید هیچوقت جری لوییس در مختصات علایق سینمایی من جایگاهی نداشت! دروغ چرا؟ من اصلا فیلمهایش را ندیده بودم و تنها خاطرهام از او لحن متفاوت دوبلورش بود و خندههای کشدارش در سکانسهای تکه پاره شدهای که از آنها سر درنمیآوردم. بعدها فهمیدم همیشه قیچی تیز سانسورچی باعث میشد تا بهترین انتخاب شبهای عید عوض کردن کانال تلویزیون باشد!
حاضرم شرط ببندم که خیلی از ستارههای اینستاگرام و توییتر که این روزها عکس و پیام تسلیت برای درگذشت جری لوییس به اشتراک میگذارند هم در خوشبینانهترین حالت فقط فیلمهایی که تلویزیون در دهه شصت از وی نمایش داده را دیدهاند و خبر ندارند که اغلب کارهای او بعد از انقلاب دیگر پخش نشدهاند!
تازه چیزی هم که پخش شد تحت تاثیر اعجاز صدای حمید قنبری دوبلور جری لوئیس بود که با خلاقیت و نوآوریِ فردی، نقش بسزایی در شناساندن و محبوبیت او در بین ایرانیان داشت. بعدها لحن گفتار قنبری در بسیاری از شخصیتهای سینمایی و کارتونی الهام بخش صداپیشگان گردید.
جری لوییس کمدین معروف تاریخ سینما صبح روز یکشنبه بیست اوت در سن ۹۱ سالگی در خانهاش در لاس وگاس آمریکا به مرگ طبیعی درگذشت تا باز تیتر یک تمام رسانههای جهان شود. این خبر را ابتدا نشریه لاس وگاس ریویو منتشر کرد و نشریه ورایتی از تایید خبر توسط مدیر برنامههای او نوشت.
«جری لوییس» کمدین، تهیهکننده، نویسنده و کارگردان سرشناس آمریکایی، اگرچه بـه خـاطر شـوخیهای خندهآور و ژستهای بامزهاش محبوب بود و همگان بر قدرت بازیگریاش صحه گذاردهاند ولی چیری که تا ابد در ذهن جهانیان ماندگار خواهد بود بنیاد خیریهاش برای کودکان ضعف عضلانی بود. او حتی در سال 1977 به پاس خدمات خیریه عام المنفعه اش نامزد جایزه صلح نوبل هم شد تا مجری مراسم درباره او بگوید: «جری لوییس مردی برای تمام فصول، تمام مردم و تمام اعصار است و نام او در قلب میلیونها نفر از مردم دنیا برابر با صلح، عشق و برادری میباشد.»
جری لویـیس یک شعار همیشگی داشت: «من فقط یک بار زندگی میکنم، بنابراین بگذارید هر خوبی که میتوانم بکنم و هر محبتی که مایلم نسبت به دیگران ابراز دارم؛ بگذارید نه این احساس را سرکوب کـنم و نه آن را به تأخیر بیندازم، چون دیگر به دنیا نخواهم آمد».
پ.ن: ممنون که کانال خمارمستی را دنبال میکنید...
دنیای سینما آنقدر بالا و پایین میشود تا روح خالق مونالیزا با لبخندی ژکوندوار قلب تاریخ سینما را هدف قرار دهد و خودش را در آن جا کند! بعد از مدتها رقابت بین دو کمپانی پارامونت و ایپینوی عاقبت این پارامونت بود که برنده یک مزایده هفت رقمی بزرگ برای خرید حقوق رسمی کتاب «لئوناردو داوینچی» نوشته والتر آیزکسن شد که قرار است تبدیل به فیلمی سینمایی شود. به نظر میرسد دست تقدیر که داوینچی خودش هم بدان اعتقادی نداشت باعث شده باشد بازیگر برنده جایزه اسکار فیلم «بازگشته» بتواند نقش مردی تاریخ ساز را بازی کند که اسمش را وامدار اوست.
کوچک که بودیم دنیایمان اندازه ی خودمان کوچک بود، دنیایی در چهارچوبه ای موازی با دیوارهای خانه مان که مرزهایش تا محدوده ی آدمهایی که می شناختیم کشیده می شد و انگار خارج از آن هیچ چیز و هیچکس نبود... بزرگتر که شدیم هم، همیشه همین بود. از وقتی چشم و گوشت باز می شد و عقل رس شدی دلت می خواست بین آدمهای دور و برت کسی شوی و در دنیایت خودی نشان دهی انگار که همه ی دنیا چشم شده اند و تو را نگاه می کنند! و تو می خواهی جلوه گری کنی در این دنیایی که تصور میکنی همه ی جهان است؛ که بود! همین الان هم که همه مان بزرگ شده ایم گاهی همینطوری هستیم! ماییم و پیرامونمان و دنیایی که در یک گوشه از جهان احاطه مان کرده است.
حالا تصور کن از همان بچگی که چشمت به جهان روشن شد همیشه توی یک اتاق چند متری زندگی کرده باشی که در هیچ نقشه ای ثبت نباشد و مادرت تنها کسی باشد که می شناسی، مادری که دنیای بیرون را دیده و تو ندیدی... تخیل کودکِ محبوس، دیوارهای خانه را کش می آورد و از آن زندانِ جان سرزمین عجایبی می سازد که باید کشفش کند. اما راستی راستی دنیایش(دنیایت) تا کجا ادامه خواهد داشت؟ مرزهای بینش و اندیشه ات تا کجا بسط می یابد؟ تا دیوارهای سرد و سیمانی اتاق؟ تا به حال فکر کرده اید که پشت دیوارهای دنیای ما چه خبر است؟ شک نکن تا ندیده باشی هرگز نخواهی فهمید! هرچقدر هم که مادرت بگوید اینجا همه ی دنیا نیست باورت نمی شود!! دنیای هرکس اندازه ی "تجربه" اش از دنیاست. همه ی ما در اتاقی هستیم و افکارمان اندازه ی همان اتاق است.
فکر کن وقتی که برای اولین بار از اتاق خارج می شوی با چه تجربه ی هولناک و شوق انگیزی مواجه خواهی شد! ماوراء برایت معنا می یابد! می شود جزئی از دنیایت! تو هم می شوی بخشی از هستی! می شود بترسی و از های و هوی این بازار مکاره منزوی شوی! می شود با شوق پرواز کنی و به سرزمینهای ناشناخته قدم بگذاری.
اما یادت باشد که حتما باید روزی برگردی و به اتاق سابقت سری بزنی، مطمئنم آن روز وقتی که درب اتاق را دوباره باز کنی متوجه خواهی شد که در چه دخمه ای زندگی می کردی و بفهمی «اتاق تا زمانی که دربش بسته بود می توانست دنیای "تو" باشد» اما دنیای آدمهای بیرون آنقدر بزرگ بوده که حتی آدمهای داخل آن اتاقِ فکسنی را نمی دیدند...
بیایید درهای اتاقمان را باز کنیم و به دنیا سلام کنیم
پی نوشت: اگرچه این متن درباره ی فیلم اتاق نیست ولی شما حتما این فیلم را ببینید! زندگی اکثر ما پر از نیروهای شیطانی شبیه نیک پییر است که ما را در اتاقی حبس کرده و باید بر علیه او قیام کنیم! بعد از پیروزی بر زندانبانِ شرور و پناه بردن به آغوش دنیای تازه، وقت آن می رسد که تمرین کنیم تا بتوانیم با هم کنار بیاییم! هم ما با دنیایی که ندیده ایم! هم دنیایی که ما را ندیده بود با یک ندید بدید!!!
داستان «اتاق» فوق العاده است، ترکیبی از خلاقیت نویسنده و الهام از یک ماجرای واقعی است.
بازیهای فوق العاده ی بازیگران هم ستودنی است آن را از دست ندهید.
اتاق 2015