در طول زندگیام از بزرگان بسیاری تأثیر پذیرفتهام ولی بیشک موسسه اندیشهسازان یکی از نهادهایی بود که در سالهای نوجوانی بیشترین نقش را در شکلگیری توأمان فکر و شخصیتم داشت و خود را هماره مدیون #فرهاد_میثمی و همکارانش در اندیشهسازان میدانم، بسیاری از همنسلان من با آفتابگردانِ اندیشهسازان به سمت آفتابِ علم و انسانیت حرکت کردند... موسسهای که فراتر از کنکور، هدفش واقعا "ساختن اندیشهها" بود... یکی از افسوسهای سالهای دانشجوییام تعطیلی ناگهانی موسسه اندیشهسازان بود که در زمان خودش دست به نهادسازی ارزشمندی (هرچند محدود) در حوزه مخاطبین خود زد و تفکر نسلی را آنگونه که شایسته بود ساخت. این تعطیلی آنقدر ناگهانی و عجیب بود که ذهن پویای مخاطبان انتشارات را به کنکاش واداشت تا رد و نشانی از آن بیابند. ولی از آن به بعد نه اثری از اندیشه سازان در کتابفروشیها بود و نه در فضای نوپای مجازی سایت و وبلاگی از این مجموعه یافت میشد. تنها پای آخرین چاپ از کتابها مقدمهای به قلم گرم و گیرای دکتر میثمی بود که خبر از پیلهای میداد که باید به دور کرم شبتاب تنید تا پروانهای زیبا شود... اما خودش در ادامه گفته بود که شاید حوادث طبیعت نگذارند که کرم درون پیله طعم پروانه شدن را بچشد... و گویا حالا دوباره و شاید چندباره عنکبوت جهل به پیلهی دانایی حملهور شده است.
امروز در خبرها خواندم دکتر فرهادمیثمی مدیر انتشارات اندیشهسازان، و #ضیاء_نبوی دستگیر شدهاند. به راستی که در مملکتی که اندیشیدن جرم است و اندیشهسازی تاوان دارد، دزدان اختلاسگر و ظالمان جائر و حقخورانِ متجاهر، آزادانه زندگی میکنند و چه حقها که از دیگران تضییع نمیکنند، در عوض کبوتران صلح و پیشقراولان دانش باید میلههای قفس را تجربه کنند. کمتر دیدهام که از فرهاد میثمی بنویسند و اغلب ضیا نبوی در صدر اخبار قرار گرفته است ولی دوست دارم همینجا اعتراف کنم که من هم یک اندیشهسازانی هستم و امروز #فرهاد_میثمی یک نفر نیست، بلکه یک نسل است که تا جان داشته باشد در راه اعتلای هدف والای اندیشه سازان خواهد کوشید تا بلکه روزی اندیشه و قلم بر زنجیر و زندان فائق آید. به امید آن روز "که قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است".
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد