مرداد هم مثل خرداد! بوی خون میدهد...
چه فرقی میکند؟ 22 یا 28؟ 32 یا 88؟ روز و ماه و سال ندارد! خورشیدکه نباشد همیشه تاریک است، سیاهی رنگ میاندازد روی امیدوآرزوهای یک ملت. هیچ فرقی ندارد که اسنادمداخلهی آمریکا کشف شده باشد یا آمریکا خودش اسناد همکاری آیتالله کاشانی با کودتاگران را علنی کرده باشد! مهم فردای کودتاست... همان روزی که کاشانی شانه به شانه مظفر بقایی (همان نفر دوم همیشگی در نهضت ملی) پا به خانهی تسخیرشدهی نخست وزیرِ حالا سابق(!) میگذارند و برآنچه رخ دادهبود احسنت میگویند! همان زمان که رفیق از نارفیق بازشناسانده میشود و رد خنجرها بر گردهها دردمینشاند. آری مهمتر از روز کودتا فردای آن است، همان زمان که مصدق به دادگاه برده شد و مردانه حقانیتش را در تاریخ ملیگرایی و انسانیت جاودانه کرد. همان روزی که حتی دولت کودتا هم لکهِی ننگ حصر بی قضاوت را نتوانست بپذیرد و لاجرم در دادگاهی بیصلاحیت قهرمان ملی ایران را به حصر خانگی مجبور نمود.
ماجرا از سه روز قبل آغازشده بود و سه روز قبل همزمان باشکست کودتاچیان شاه از ایران خارج شده بود. اما بیست وهشت مرداد تمام امکانات بسیج شدند تا این بار کار یکسره شود. به حکم فضل الله زاهدی شعبانجعفری از زندان آزادشد وهدایت گروهی را برعهده بگیرد که طیب حاجرضائی و حسین رمضون یخی و تعدادی دیگر از اوباش شهر هم عضو آن بودند. آنها از میدان امین الدوله و گمرک شروع کرده از سبزه میدان به طرف بالا راه افتاده و باتخریب کیوسکها و دفتر روزنامهها به سوی خانه دکترمصدق میروند، شعبان (همان بی مخ) به همراه حمیدرضاپهلوی به خانه مصدق وارد میشوند ولی محمد مصدق از حیاط پشتی به خانه دکتر معظمی رفته بود. دسته دیگر هم به رهبری خانم ملکه اعتضادی و رقیه آزادپور به همراه پریبلنده و بقیه روسپیان شهرنو از میدان گمرک راه افتادند و در خیابانهای شاه آباد، نادری و سراسر خیابان شاه شعار میدادند و در میدان ارک به مابقی گروه ها پیوستند. کودتاگران هم به رهبری ارتشبد فضل ا... زاهدی، با کمک سرتیپ گیلانشاه و سی و پنج تانک و گارد ارتش، مراکز مهم تهران را تحت کنترل گرفته و روانه مرکز بیسیم تهران (پیچ شمرون) میشوند. سرانجام کودتا پیروز میشود و مصدق و یارانش در دادگاه نظامی ناصالح محاکمه میگردند... به همین سادگی...