در اندوه ده مَرد...
در این روزهای پردروغ و پرفریب که همّ و غمّ همگان شدهاست بحث دربارهی نامزدهای ریاستجمهوری، خبری در میان اخبار گم شد. خبری که رنگ و بوی خلوص و ازجانگذشتگی داشت. خبری که اگر از اروپا مخابره شده بود پروفایل شبکههای اجتماعیمان را سیاه میکرد و بلافاصله دلنوشتههای سوزناکمان مصداق بارز «تو کز محنت دیگران بیغمی» میشد. خبر کوتاه بود ولی غمی به درازای عمری که یک مادر بهپای فرزندش میگذراند با خود به همراه داشت: ده مَرد، ده مرزدار، ده سرباز، دیگر هیچوقت به خانه باز نخواهند گشت...
خبر در سکوت و یواشکی طوری آمد که کسی صدای پایش را نشنود: دیگر هیچکس صدای خندههای این دَه نفر را نخواهد شنید... ده مَرد، ده مرزدار، ده سرباز...
اصلاً مگر اینخبرها شنیدن دارند؟ شُویِ خبری-تبلیغاتیِ صداوسیما برای نمایندگانی که شمشیر را مقابل دولت از رو بستهاند برای همگان جذابتر از گریههای مادری است که منتظر بازگشت فرزندش از سربازی نشسته تا در رخت دامادی ببیندش اما... این روزها کسی دوست ندارد از حالوروز پدری بشنود که یکشبه میشکند... همان بهتر که خبر کوتاه است و بیسروصدا: ده مَرد، ده مرزدار، ده سرباز...
هنوز هم در تمام پادگانهای مرزی و غیر مرزی طبل بزرگ زیر پای چپ میتپد، مثل یاد محبوبی در پهلوی چپ! اما ده زن، ده مادر، ده دختر... چشمانشان بارانیاست، مثل آسمان شهر... انگار که اردیبهشتشان جهنم شدهباشد... آیندهای که سوخت، گذشتهای که تباه شد، خاکستری که بر افسانهی امنیت نشست... امشب دیگر در قلب محبوبشان هیچ دختری نمیتپد... ده مَرد، ده مرزدار، ده سرباز...
این روزها وقتی خورشید از غرب غروب میکند، هنگ مرزی میرجاوه در قیری غلیظ از شب فرو میرود و سربازان وظیفه پشت پنجرههای آسایشگاه به آخرین پرتوهای نوری که از کیلومترها دورتر میآید و شاید از مسیری که از شهرهایشان میگذرد خیره میشوند و در بهت و سکوت غرق در حسرت انتقام به یاد دوستان شهیدشان بغض میکنند... ده مَرد، ده مرزدار، ده سرباز...
همیشه باید فاجعه اتفاق بیفتد تا «ما» فقط دل بسوزانیم و «مسئولین» بیانیه صادر کنند... یک سال اتوبوس سربازان سقوط میکند، یکسال مرزداران سراوان قتلعام میشوند، یکبار سقوط بالگرد و کشتهشدن خلبان... یکبار ربوده شدن و اسارت طولانیمدت مرزبانان... حالا هم که فاجعهی میرجاوه... ده مَرد، ده مرزدار، ده سرباز... شهید میشوند و تو... آقای مسئول... در سخنرانیهایت لاف از امنیت میزنی... به فکر شهدای حرم هستی و اینک شهدای حریم ایران در خاک و خون غلت میزنند... ده مَرد، ده مرزدار، ده سرباز...
پینوشت: من از طریق گوگل مپ و حالت ستلایت تمام منطقهی مرزی میرجاوه را بررسی کردم و تمام محدودهی مورد نظر را به دنبال جنگلهایی که مسئولین میگویند مهاجمین در آن پنهان شدهاند گشتم. فکر میکنید نتیجه چه بود؟ آن اطراف حتی درختی هم ندیدم چه برسد به جنگل انبوه!!! واقعا من نمیدونم توی عصر ارتباطات و فنآوری اطلاعات چرا اینقدر صریح و بدون فکر حرفهایی زده میشود که در آنها شبهه باشد... باور کنید این رفتارها باعث بیاعتمادی به حاکمیت میشود...