یک شب سرد پاییزی در خانه نشستهای و با خانواده گپ میزنی که به یکباره شهر میلرزد. با خودت میگویی که خدا را شکر که آنقدرها هم بزرگ نبود و در این منطقه چنین زلزلههایی طبیعی است اما وقتی که شبکههای اجتماعی غلغله میشود از اخبار زلزله قلبت فرو میریزد. یکی از لرزش ارومیه میگوید و دیگری از لرزش همدان، دوستی از بوشهر خبر میدهد و دیگری از تهران. تماس میگیری با دوست و آشناهایی است که در این شهرها داری و جویای احوالشان میشوی و همزمان اولین کاری که به ذهنت میرسد مراجعه به رسانهی ملی است و سایت شبکهی لرزه نگاری موسسه ژئوفیزیک به عنوان مرجع رسمی اطلاعرسانی پیرامون زلزله. اولی که به روی مبارکش نمیّآورد و دومی هم (احتمالا به دلیل افزایش مراجعین) از دسترس خارج شدهاست. در عوض یو اس جی اس (پایگاه زمینشناسی ارتش آمریکا) که همیشه معتبرترین و بهروزترین منبع اطلاعاتی دربارهی زمینلرزههای دنیاست، بزرگی زلزله را اعلام کرده و محل آن را در مرز ایران و عراق تعیین نموده است. پای شبکه خبر مینشینی و در حالیکه حرفهای صدمن یهغازِ وزیر کار پیرامون معضل اشتغال دههشصتیها حالت را به هم میزند بالاخره زیرنویسهای «خبر فوری» شروع میَشود و مجری مکالمهی جذاب را قطع میکند و طوری که گویی خبری که مدتها قبل بین مردم دست به دست میشد تازه به دستش رسیده از زلزلهای خبر میدهد که شمال عراق را لرزانده و تلفاتی از آن گزارش نشده است. تا سه ساعت بعد از زلزله مجری شبکه خبر به تماسهایی با خبرنگارانش در بغداد و نجف قناعت میکند و یک نفر هم پشت خط میآید که میگوید در ایلام هم اوضاع رو به راه است. رسانههای مجازی از تخریب شدید در قصر شیرین و سرپل ذهاب میدهند و شبکههای دیگر تلویزیون هم به پخش تبلیغ پوشک بچه ادامه میدهند. بالاخره فرماندار قصر شیرین پشت خط میآید و میگوید: «من نمیدونم بزرگی زلزله چقدر بوده است ولی به نظر میاد مشکلی نیست!» بر اساس چارت سازمانی وزارت کشور رییس ستاد بحران در شهرستان شخص فرماندار است و باید بلافاصله امکانات را در شرایط بحران فراهم نماید. اما اینطور به نظر میرسد که آنقدر مانورهای مربوطه کارگر بودهاند که فرماندار هنوز دنبال لنگهی جوراب خودش میگشته و هنوز نتوانسته برآوردی از شرایط داشته باشد. اگر اخبار را مرور کرده باشید میدانید همین چند روز پیش هفتهی پدافند غیرعامل بود و همهی استانها موظف به برگزاری مانور واکنش سریع در شرایط بحران بودند، باید از مدیرکل استان سوال کرد که چرا بهجایش همایش پیادهروی خانوادگی در گیلانغرب برگزار کرده است؟ (عکسش در سایت ادارهی مربوطه موجود است اگر سرچ کنید.)
احتمالا شما هم مثل من فیلمهای هالیوودی را دیدهاید که وقتی حوادث غیرمترقبه اتفاق میافتند هلیکوپترهای امداد و نجات بلافاصله خودشان را به محل میرسانند و پشت سرش خبرنگارها و رسانهها برای پوشش خبری میآیند و پخش زنده شروع میشود، حتی همین زمینلرزهی اریس و ورزقان هم بیبیسی (که هنوز در ایران گزارشگر رسمی داشت) از مناطق زلزلهزده گزارش زنده میفرستاد. ولی اینبار در حالیکه دو ساعت از زلزله میگذشت هنوز هیچ تصویری مخابره نشده بود. بگذریم از اینکه در این سالها رسم شده است خبرنگاران توی خانه بنشینند و نمایندهی اورژانس و هلال احمر مرجع اخبار رسمی شوند.
در عملیاتهای امداد و نجات مفیدترین زمان دو ساعت نخست بعد از زلزله است. دو ساعتی که در ایران صرف تصمیمگیری برای اعلام کردن یا نکردن فاجعه میشود. بعد از آن مجری شبکه خبر مدام با تاکید بر وجود کانون زلزله در عراق، اعلام میکند که خوشبختانه تلفات خیلی کم بوده است. روزنامهی نوپای جامعه فردا که میخواهد بین روزنامهها برای خودش جایگاهی کسب کند و خودی نشان دهد شبانه مصاحبهای با دکتر عکاشه ترتیب میدهد و با شیطنت (شاید هم کمتجربگی) اینطور القا میکند که تمام حرف این دکتر کهنهکار، این بوده که «خدا را شکر زلزله ساعات ابتدایی شب رخ داده است!!!» البته در کشوری که امداد هوایی منوط به روشن شدن هواست و در استانی که حتی یک هلیکوپتر حضور ندارد باید خدا را شکر کرد که مردم هنوز نخوابیده بودند و با پیشلرزهی بزرگی که آمده بود زودتر از خانههایشان بیرون آمدهاند تا فرشتهی مرگ روحشان را با خود به دیار باقی نبرد.
اولین امدادرسانهایی که بعداً تصاویرشان منتشر شد سربازان مظلومی بودند که در تمام خدمتشان هیچکس بدانها آموزش امداد و نجات نداده بود و زلزله از بین خودشان هم تا توانسته بود تلفات گرفته بود تا باز به همه اثبات شود پادگانها هم امن نیستند.
هنوز از هول و ولای زلزله بیرون نیامدهایم که مردمِ همیشه در صحنه این وحشتِ جانسوز را به سخره میگیرند و حجم بالای جوکهای خُنک به کانالهای تلگرامی سرازیر میشود. این فاجعه آنقدر مهوع است که پیش خودت میاندیشی که این زلزله نه تنها سبب ویرانی بخشهایی از غرب کشور شد بلکه سبب آشکار شدن ویرانههای فرهنگ یک ملت بود. ملتی که به جای همدلی و همدردی با هموطنانشان، رخدادی بدین دردناکی را دستمایهی تمسخر و استهزاء میکنند.
شب به نیمه نرسیده که بخشی دیگر از هموطنان در نبود منابع موثق اطلاعاتی شروع به شایعهسازی دربارهی پیشبینیهای دانشمندان آمریکایی میکنند که قرار است زلزلهای به مراتب بزرگتر در اوایل صبح غرب کشور را بلرزاند و آزمایش هستهای بوده و ترکیه میخواسته کردستان عراق را نابود سازد و هزاران حرف و حدیث بی اساس دیگر که دستاورد رواج دروغگویی در جامعهی ما هستند. به راستی رسانههای ضعیف در قوت گرفتن چنین شایعاتی چقدر نقش دارند؟ در زمان بحران است که عیار عملکرد مسئولین امر سنجیده میشود.
صبح که میشود مسئولین صبحانههایشان را میخورند و یادشان میافتد که ستاد بحران تشکیل دهند. رییس جمهور زنگ میزند به معاون اول و میگوید تمام امکانات را بسیج کنید برای امدادرسانی به هموطنان در «ساعات اولیه». معاون اول گوشی را بر میدارد و در تماسهایی جداگانه به وزرای راه و نیرو و کشور زنگ میزند و دستورات اکید رییس جمهور را منتقل میکند. بعد وزیر راه که با خودش میگوید انتظار که ندارید من بروم کمک فرهاد بیستون را بتراشم و از وسطش تونل حفر کنم؟ پس بهتر است یک مصاحبه ترتیب دهم و بگویم وضع راههای منطقه خوب است! (اما تو باور نکن) وزیر نیرو هم با اینکه تخصصش آب است آب میبندد به آمار و ارقام و میگوید حال آب و برق منطقه هم خوب است! (اما تو باور نکن) وزیر کشور که در هفتهی گذشته بوی استیضاح به دماغش خوردهاست ماستش را کیسه میکند و جلسهای تشکبل میدهد و جلوی دوربینهای رسانهی مثلا ملی زنگ میزند به استاندار کرمانشاه تا دستور دهد که تمام امکانات برای نجات هممیهنانمان بسیج شوند البته در «ساعات اولیه»! بعد استاندار به فرماندار زنگ میزند و فرماندار هرچه شمارهی بخشدار را میگیرد جواب نمیدهد در «ساعات اولیه»! اینطور میشود که میفهمند خطوط مخابراتی در برخی مناطق قطعاند! مسیر تماسها برعکس طی میشود تا معاون اول خبردار شود و به وزیر مخابرات زنگ بزند در همان «ساعات اولیه». آقای وزیر مخابرات هم که در حال خواندن کامنتهای مردم پای توییت جدیدش دربارهی اینترنت پر سرعت در مسیر کربلاست تصمیم میگیرد دو ساعت مکالمهی رایگان به مردم زلزله زده ببخشد البته اینبار پس از وصل شدن خطوط در «ساعات اولیه».
در همین اثنی شبکه خبر رئیس شبکهی لرزهنگاری کشور را میآورد و میخواهد همهی دروغهایی را که این شبکه دیشب به خورد مردم دادهاست مالهکشی کند. مجری میگوید خبرگزاریهای غربی اطلاعات غلطی از محل زلزله گزارش کرده بودند و ما را به اشتباه انداختند، اما آقای رییس که انگار از مرحله پرت است میگوید ما از همان دقایق نخست محل زلزله را در ازگلهی کرمانشاه اعلام کردهایم، دکتر مرادی با دقت و تخصصی گزارش خود را ارائه میدهد و مجری شبکه خبر باز طوری برخورد میکند که انگار غربیها اخبار اشتباه دادهاند و حالا ما به یکباره مچ آنها را گرفتهایم و اطلاعاتشان را تصحیح کردهایم.
سایتها و کانالهای خبری از بالا رفتن حجم ترافیک در مناطق مرزی خبر میدهند و مردم از دستگیری تعدادی غارتگر خبر میدهند تا نیروی انتظامی هرگونه اسباب کشی در استان کرمانشاه ممنوع نماید.
کم کم همه چیز روی روال میافتد. هلال احمر چادر توزیع میکند، پزشکان اورژانس از جان گذشتگی میکنند. آوار برداری شروع میشود. کم کم آمار تلفات میرسد و لحظه به لحظه بالا میرود. عکسها و فیلمها دست به دست میشود و شبکه خبر دوربینش را روبروی فرمانداری سرپلذهاب میکارد تا به سبک فاجعهی پلاسکو مثلا گزارش «لیو» ارائه دهد! تصویر ساختمانهای ویرانشدهی مسکن مهر منتشر میشود و جناحهای سیاسی به جان هم میافتند که ما اینها را تحویل ندادهایم و آن دیگری مسئولش بوده است.
فلان حاج آقا در فلان برنامهی تلویزیون از امتحان الهی میگوید و دیگری از مردم میخواهد از دولت توقع کمک نداشته باشند. آن یکی هم همه چیز را به تار موی دختران سرزمینم ربط میدهد و برای آمرزش گناهانمان طلب استغفار میکند.
مسئولین هم کارشان شده اینکه دائم در تلویزیون بیایند و از مردم بخواهند که اخبار را از مجاری رسمی دنبال کنند ولی به راستی از کدام مجاری رسمی؟ شبکه خبری که خبرهایش از مردم عادی هم عقبتر است و سابقهی دروغپردازیاش از همین دیشب در ذهن مردم نقش بسته یا ستاد بحرانی که 10 ساعت بعد از حادثه کار خود را شروع کرده؟
گویی که در این گوشه از جهان، مدیریت بحران خود بحرانی بزرگتر است.
لبخندها فسرد
پیوندها گسست
آوای لای لای زنان در گلو شکست
گلبرگ آرزوی جوانان بخاک ریخت
جغد فراق بر سر ویرانه ها نشست
-از خشم زلزله-
مهدی سهیلی