بچه که بودیم اگرچه از #بحران_مالی و #تعدیل_اقتصادی در دوره‌ی #سازندگی سر درنمی‌آوردیم ولی از دست‌های خالیِ پدر و وصله‌پینه‌هایی که مادر به شلوارمان می‌زد می‌دانستیم «پول» هست ولی «کم» است! 

بچه‌های کم‌خرج و کم‌توقعی بودیم... از همه‌چیز آن‌قدر استفاده می‌کردیم تا تمام بشود یا دیگر قابل استفاده نباشد یا این‌که از بدِ روزگار «گم» بشود.

آن‌قدر حساب کار دست‌مان آمده بود که وقتی توی مدرسه «پاک‌کن» یا «تراش»مان را گم می‌کردیم برای جبرانش تا مدت‌ها توی خانه نمی‌گفتیم پاک‌کن نداریم مبادا کتک بخوریم! البته جُورش را بغل‌دستی‌های‌مان می‌کشیدند! چون مدام از آن‌ها قرض می‌گرفتیم! 

یا این‌که مثلا یک وقت‌هایی در راه نانوایی، توی کوچه‌پس‌کوچه‌ها آن‌قدر سرمان گرم شیطنت می‌شد که یکی از آن ده‌تومانی‌های صورتیِ  «مُدرّس‌نشان» را که می‌شد باش ده تا نان لواش خرید گم می‌کردیم! 

بعد، از ترسِ این‌که مامان یا بابا دعوای‌مان کنند تا دیروقت به خانه برنمی‌گشتیم و بعداً می‌گفتیم صفِ نان شلوغ بود و به ما نرسید! آن‌وقت‌ها آن‌قدر زندگی‌های‌مان توی صف می‌گذشت که هیچ‌کس به این #دروغ بزرگِ ما شک نمی‌کرد! با این استراتژی تا فردا که باید با همان #پول دوباره نان می‌خریدیم زمان خریده بودیم و خدا را چه دیدی شاید فرجی می‌شد... فردا می‌توانستیم بگوییم سر راه مدرسه کیک و نوشابه خریده‌ایم! شاید هم کس دیگری سر راهش به نانوایی می‌رفت و ماجرای دیروز بالکل فراموش می‌شد!

خیلی دمتان گرم! 

ما فرق کردیم، ساکت شدیم، خسته شدیم، دل از همه‌چی بریدیم ولی شما هنوز هم مثل همان‌وقت‌ها هستید! پاک‌کن‌تان را توی جیب‌تان می‌گذارید و از ما قرض می‌گیرید! 

حالا بیست و چند سال از آن زمان‌ها گذشته و ما با چشم‌های خودمان دیدیم که #دکل_نفتی را با تمام عظمتش گم کردید! 

بعدش هم دقیقا همان کاری را کردید که ما آن سال‌ها می‌کردیم! آن‌قدر طولش دادید که همه یادشان برود!

تازه مثل بچگی‌ها از پاک‌کن #ما_مردم هم استفاده می‌کنید تا پاک‌کن نو بخرید...

در این اوضاع نابسامان اقتصادی پاک‌کنی که گم کرده‌اید از «دکل» به «ارز» تغییر کرده و حسابی نان‌تان توی روغن است! اصلاً برای همین است که چشم در چشم ما از آینده‌ی درخشان صحبت می‌کنید و سخن از بستن تنگه‌ها می‌گویید در حالی‌که گشادی جیب‌هایتان برای گم کردن خیلی چیزها کافی است! در عوض ما را بشارت می‌دهید که: «چیز مهمی نیست، کمی تحریم که درد ندارد! فقط کمی اقتصادتان را به صورت مقاومتی بکنید تا جیگرتان حال بیاید _می‌گویند برای قولنج هم مناسب است!_ راستی سر راه، دلارهایتان را هم بیاورید که با هم هم‌دلی کنیم تا از بحران عبور کنیم و یک پاک‌کن جدید بخریم!» 

اما آخر یک مشکل کوچولو این وسط هست! این پاک‌کن جدید که گم کرده‌اید #نه_میلیاردی است! آن هم به #دلار! آن هم با دلار ده هزار تومانی! 

حالا می‌آیید توی روی‌مان لبخند می‌زنید و می‌گویید پاک‌کن‌هایتان را قرض بدهید، نوک تیز مدادتان را هم که توی بدنمان فرو می‌کنید! 

ولی خدایی #نه_میلیارد_دلار آخر؟

اصلا حساب کرده‌اید با این رقم چندتا نان لواش می‌شود خرید؟ آن هم نه با اسکناس‌صورتی‌های مدرس‌نشان که بچگی‌ها گم کردیم که حتی با  اسکناس‌های خمینی‌نشان این روزها!! 

آخر چندتا از آن پاک‌کن‌هایی که بچگی گم کردیم را می‌خواهید از جیب ما بکشید؟

این همه سال این یک کار را خوب یاد گرفته‌اید! 

اما یک چیز را از یاد برده‌اید، وقتی که زنگ بخورد و شما با عجله وسایل‌تان را جمع می‌کنید و می‌خواهید بدو بدو از نیم‌کتْ تا درِ مدرسه فریادزنان بدوید من و بچه‌های کلاس چنان برایتان زیرپایی می‌گیریم که پخش زمین بشوید و چنان رسوای عالم شوید که همه به‌تان بخندند... تازه بازی به اینجا ختم نمی‌شود! زنگ که بخورد خیلی‌ها پشت مدرسه منتظر شما هستند تا تلافی خیلی چیزها را دربیاورند... دیگر همه می‌دانند آن پاک‌کن‌ها توی جیب‌خودتان است... حیف که از تیزی نوک مدادتان تن‌مان زخمی‌است...

شما وسایل‌تان را جمع کنید که آخر زنگ نزدیک است...

باید فرار کنید ولی ما هم منتظریم زنگ بخورد...


این تصویر فقط یک میلیارد دلار را نشان می‌دهد که به صورت صد دلاری روی هم چیده شده‌اند

برای تصور بهتر از حجم این میزان پول به کانال تلگرامی خمارمستی بیایید :)