سال 96 با همهی تلخیهایش دارد میرود،
امیدوارم سال جدید بهارتان بیاید و بماند
بیاید و به استقبالش بروید و برایش شعر بگویید
امیدوارم سال 97 منشأ خیر و برکت باشد
بهار من از راه میرسد
بهـــــــــــار من از جنوب میآید
بوی اصالتِ خلیجِ فارس میدهد
گرمای دلچسبِ سواحلِ بندر به تناش مانده
نوازشش میکنم و حرارتِ محبتِ بهار، در درختِ جانم جریان مییابد
سر انگشتانم شکوفه میزند...
قلبم میتپد و روحم سبز میشود
بهــــــــــــــار، ترنّمِ زندگی روی گلبرگِ جان است.
بهــــار من از جنوب میآید
بهارِ من به صلابتِ نخل است و طراوتِ دریا
بهــــارِ من، طعمِ خرما میدهد
عصرهای طولانیِ بهار
بعد از میتینگِ پُرهیاهوی بوسه و بغل
با رنگینکمان، ائتلاف میکنیم و
به لبخند رأی میدهیم
بعد
به دامانِ پاکِ طبیعت پناهنده میشویم و با هم چای مینوشیم
چای و خرما...
چای و چشمانِ خلیجیاش...
چای و زندگی...
بهارِ من، ماهیْ گـــــُــلیِ زندگیام میشود
ماهیْ سیاهِ کوچولویاش میشوم
تُنگ را میشکنیم و
راه میافتیم تا به دریا برسیم
بحارِ من زلال و شفاف است
مثل بهار...
بهارِ من سفرهی هفتسین است...
سیمینساق و صمیمی
بهارِ من سبزه است
و من تخمِ مرغِ رنگیِ او میشوم
وقتهایی که اخلاقم سرکهای شده،
سمنو میشود تا کامم را شیرین کند
شیرین میشوم، فرهاد میشود
مجنون میشوم، لیلا میشود
سیبمان را گاز میزنیم و سکوتمان را پچپچ میکنیم
سفرهمان شاید سکه نداشته باشد
ولی به جایش همیشه عکسمان توی آینهی کنارِ قرآن لبخند میزند
بهـــــــــــارِ من
نامِ دیگرش خوشبختیاست...
اسفند روی آتش میریزیم و صلوات میفرستیم
اسفند برای دود شدن است و رفتن...
اما بهار آمده تا بماند
یا مقلب القلوب والابصــــــــــــار
حوّل حالنا الی البهــــــــــــــار
20 اسفند 1396
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
سعدیِ جانِ جانان
بهاریههای دیگر مرا اینجاها بخوانید: