دوباره عاشورا رسید و حماسه ی حسینی ، باز شهر سیاهپوش عزای عزیز فاطمه ، باز صدای گوش خراش مداحان حکومتی، آنان که نانشان به اشکشان گره خورده است و سوز ناله هایشان…
و محرم آمد ، محرم آمد و قصه ی مظلومیت حسین ، حسین که به آزادی، روح داده است و به «بعضی ها» نان!!!! و حکایت زینب، زینب که انقلاب خونین برادرش را با زبان سخن ور و روح هوشیار و بی باکش جان داد و در برابر زمان که رام ستم بود یک تنه ایستاد!
و چه زیباست حکایت ظلم ستیزی، همان که حسین را به کربلا آورد ، همان که قرنهاست زیر غبار غفلت فراموش شده است، همان حکایتی که زینب در شام فریاد زد و اکنون قرنهاست حاکمان دینیمان که مدعیان خلافت نبی و اولاد اویند در پس اشک و آه پنهانش میکنند، مبادا که روزی پیام قیام حسین همه گیر شود و آن وقت است که تشت رسواییشان از بام خواهد افتاد…
چه جالب است که از پس قرون ، هنوز عاشورا زنده است و هنوز هم یزیدیان با عَلَم اسلام ، مسلمان ترین آدمهای عصرشان را مجازات میکنند که چرا بیعت نمی کنید؟ و چه مدتهای مدیدی است که کوفیان زمان در اندوه حسین میگریند و به سر و سینه می زنند.
وچقدر شبیه است عاشورای 88 با عاشورای 1400 سال پیش ، که انگار در هر دو عده ای به نام دین حکومتی ظالمانه را بر مردمی خفته روا داشته بودند و عده ای به تنگ آمده از سیطره ی جهل و ظلم…
پس جان برکف نهادند تا پیروز شوند و نجات دهند این قوم خفته را، که خونشان می شود خاری در چشم و تیغی بر گلوی ظالمان …
و شهید یعنی حاضر، کسانی که مرگ سرخ را به دست خویش به عنوان نشان دادن عشق خویش به حقیقتی که دارد میمیرد و به عنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزشهای بزرگی که دارد مسخ میشود انتخاب میکنند، شهیدند حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاه خدا که در پیشگاه خلق نیز و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمینی
و چه اندوهناک است که خفتگانِ تاریخ، باز زندگی مذلت بار را می پذیرند و ترجیح می دهند زیرِ شلاقِ ظلم و ستم در زیرِ سایه ی حاکمِ ظالمِ مدعیِ جانشینیِ خدا، چشم بسته به چاپلوسی زنده گی کنند و هر سال سیاهپوش حسین شوند و غافل بمانند از اینکه حسین کیست؟ و چه کرد؟ و فقط بر او بگریند...
و این تلنگر بصیرت است ، که از عهد حسین (ع) تا به عاشورای 88 و تا امروز بر وجدان بشر نواخته می شود که چاره درد مرا باید این داد کند /از شما خفته ی چند ! /چه کسی می آید با من فریاد کند؟
هل من ناصر ینصرنی؟؟؟
آری کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا…
پس هم یزیدی هست و هم حسینی. هم کاخ سبز شام هست و هم خیمه های سبز حسینی در کربلا. « عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو. حال می توانی حر باشی یا حبیب. زهیر باشی یا مختار و یا عمر سعد و ابن زیاد و شریح قاضی و یا حتی سکوت کنی!» اما باید بدانی که ساکت نمی توان نشست که شریعتی می گفت وقتی حسین در مسلخ است … چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی! هر دو یکی است…
چه هوشیارانه دگرگون کردهاند پیام حسین (ع) را و یاران بزرگ و عزیز و جاویدش را، پیامی که خطاب به همه انسانهاست
امام حسین میگوید:« من تعهد دارم که بر علیه یزید بلند شوم و برای این قیام، مردم ازمن دعوت کرده اند .» مشروعیت قیام حسین به خاطر امام بودن و ناصب پیامبر بودن نیست، برای این است که باید آگاهی دهد و چون مردم خواسته اند ، قیام میکند. امام نیامده که شهید شود، بلکه مردم خواسته اند و بر علیه خلیفه ی ظالم قیام کرده است و حال آمده است تا پیروز شود. ولی شکست می خورد! و شهید می شود. ولی منبریِ حکومتی سالهاست فریاد میزند: امام شهید شد تا برای امت خود شفاعت کند یا دین را زنده نگه دارد! شریعتی معتقد است:«شهادت خواستن است در وقتی که نمیتوانی و با کشته شدن خود راه را باز میکنی.»
حسین آمده بود تا پیروز شود ولی شکست خورد ، ولی نهضت عاشورا پایدار ماند، حالا نوبت به زینب بود که افشاگری کند. زینب بودکه تداوم راه عاشورا را سبب شد و به همراه حضرت سجاد اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعی درس حریت و آزادگی دادند….
قیام عاشورا پیام های زیادی برای انسان قرنهای آینده به یادگار گذاشت و چه سخیف است که از پس 1400 سال باز انسان برای آزادی می جنگد و کمتر می یابدش… که حسین گفت: «اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید» . قیام حسین به ما می آموزد که انسان وقتی آگاه شد قیام میکند و تا وقتی توانایی دارد تکلیف دارد، حکومت حاکم منوط به مردم است و ناصب حاکم، مردم است نه خدا! حتی اگر شخصی صلاحیت هم داشته باشد اگر مردم نخواهند نمی تواند حکومت کند. انسان وقتی آگاه شد قیام میکند و برای حکومت کردن ، مردم باید موافق باشند، آن هم به شیوه ی زمانه ی خودش، گاه به صورت بیعت با بزرگان قوم و گاه به صورت دموکراسی و رأی مردم … خلاصه شوریدن بر اساس آگاهی و حکومت از جنس مشروعیت مردمی است و دیگر نوع دینی و غیر دینی هم ندارد که حکومت یزید هم داعیه ی خلافت پیغمبر داشت…
اما پیام مهمتر عاشورا نقش زینب بود و بازماندگان آن فاجعه… چیزی که کمتر از آن سخن به میان می آید و کمتر کسی بدان می پردازد، اگر یک خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ میماند و اگر یک خون پیام خویش را به همهی نسلها نگذارد، جلاد، شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است. اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ میماند، و کسانی که به این پیام نیازمندند از آن محروم میمانند، و کسانی که با خون خویش، با همهی نسلها سخن میگویند، سخنشان را کسی نمیشنود. این است که رسالت زینب سنگین و دشوار است. رسالت زینب پیامی است به همهی انسانها، به همهی کسانی که بر مرگ حسین (ع) میگریند و به همهی کسانی که در آستانهی حسین سر به خضوع و ایمان فرود آوردهاند، و به همهی کسانی که پیام حسین (ع) را که «زندگی هیچ نیست جز عقیده و جهاد» معترفند؛
آری امروز هم بر ما که مانده ایم فرض است که به پاسداشت خون همه ی شهیدان راه آزادی و آزادگی ، حداقل تلنگری بر خودمان بزنیم تا روح ظلم ستیزی و آزادی طلبی برای همیشه زیر چکمه های زور و تزویر له نشود…
آری شهدای راه آزادی خونشان حماسه است و در همیشه ی تاریخ جاودانه اند، عاشورای 88 ه ش و 63ه ق ندارد … امروز هم اسیران راه آزادی آنها که برای رهایی از ظلم و برای زنده ماندن عقیده یشان در بندند کم نیستند و آنان که به نا حق به جرم پاس داشت حق به اسارت برده شده اند امروز تنها زنده نگاه دارندگان واقعی پیام حسین و راه زینب اند.
«آنها که رفتند، کاری حسینی کردند،
و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند،
وگرنه یزیدیاند»…
به امید نابودی ظلم و ظالم…