ممنون از امیر عزیز بابت یاد آوری این خاطرات زیبا
نزدیکاست، همیشه نزدیک است، آنقدر نزدیک که هیچ وقت متوجهش نمی شویم... فراموشش می کنیم تا وقتی که جلوی رویمان می ایستد و زل میزند توی چشمهایمان!!
همیشه فراموشش می کنیم، یادمان می رود که از همان ابتدا، قرار بر رفتن بود... نـــــه ماندن...
فقط یک لحظه است، خیره می شود در چشمانت و تو... او را که همیشه نزدیکت بود، دوباره می بینی...
قبلش زیاد مهم نیست، کجایی، چه می کنی؟ چه فرقی دارد؟ اصلا انتظارش را نداری... حتی در تصورت هم نمی گنجد، همه چیز پر از آرامش، آنقدر اوضاع خوب است که شاید فقط به خانه می اندیشی، به رسیدن! به آرمیدن! این که به خانه برسی، در آرامشی وصف ناشدنی کنار پنجره زندگی به تماشای حیاط عمرت بنشینی و رشد "گل"ت را در باغچه "اکنون" نظاره گر باشی و خاطراتت را با مزمزه ی طعم نسکافه مرور کنی... .
ولی... شاید فقط چند ثانیه... شاید به اندازه ء یک نگاه... همه چیز آنقدر سریع اتفاق می افتد که گویی از همان ابتدا در خواب خرگوشی بوده ای و حال...
انگار که همه آنچه پیش ازین برتو گذشته خواب و رویایی بیش نبوده است و حال با یک «اتفاق» از آسمان رویا، افتاده ای وسط تلخی های یک حقیقت بی پایان... و خوب می دانی - می دانم- که تلخی حقیقت، حاصل بازتاب «اعمال» خود ماست...
و مرگ، حقیقتی است در زندگی...
« و مرگ، حقیقی ترین بخش زندگی ست » .
دست و پایم سست می شود، به « رفتن » می اندیشم، به مسئولیت به خودم، به دیگران، دست هایم می لرزد، عرق سرد بر پیشانی ام ، چرخش های مدام، اوج وحضیض، «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» ... چقدر چیز هست که از جلوی چشمان آدم می گذرد!!!! نمی دانم برای کارهایی که نکرده ام بیشتر مجازات می شوم یا کارهایی که کرده ام!!!! ترس بر همه وجودم غلبه می کند، شاید برای همین است که پلک نمی زنم.
بودن یا نبودن؟ مسئله را نمی توان حل کرد... مثل مثالهای مکانیک کوانتومی گاسیوروویچ!!!
...
همه چیز آرام است، غیر از سکوت صداهای دیگری هم به گوش می رسد، پس هنوز پیمانه ام سر ریز نشده است...
از نزدیک حس کرده ام آنچه را که همیشه به ما نزدیک بوده است و این بار نزدیک تر از همیشه...
نمی دانم اسمش «رحمت» می شـود یــــــــــــــا «عذاب» ، نمی دانم لطف دادار هستی است که شامل حالم شده است یا سنتاملا و استدراج! **.
اکنون پرواز به تاخیر افتاده است و فرصت اندک، چرا که شاید همیشه زمان رفتن همین «اکنـــــــــون» باشد، باید آماده شوی که این سفر به جای سقوط میان تلخی اعمالت، پروازی شیرین باشد از خودت تا حقیقت....
پی نوشت 1:امسال دومین «مرگ»م را از نزدیک حس کردم، نخستین بار سفری بزرگ و معنوی بود که در آن می خواستم بمیرم قبل از آن که بمیرم، و بار دوم یک سانحه رانندگی، و شاید ماندنم در دومی، پاداش سفر اول بود از سوی یزدان پاک.
پی نوشت 2:مرگ، از دست دادن فرصت است. / امام علی (ع) / غررالحکم و دررالکلم
پی نوشت 3:زندگی شاید همانند موج های دریایی طوفانی است که با ساحل عشق بازی می کنند و شاید تعریف مرگ نیز همین باشد... نمی دانم...
------
* عنوان از شعری از شاملو انتخاب شده است با عنوان « من مرگ را ...» از دفتر «لحظه هاوهمیشه»
اینک موج سنگین گذر زمان است که در من می گذرد، اینک موج سنگین گذر زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد... پر تپش تر از دل دریا ، من موج را سرودی کردم / پر طبل تر ز حیات، من مرگ را سرودی کردم.
** املاء همان مهلت دادن حق تعالی به مجرمین است واستدراج از جهت لغوی یعنی بتدریج و پله پله کسی را پائین آوردن یا بالا بردن، از سنتهای الهی است که در قران تاکید شده است. مثلا در آیه 45 سوره قلم «وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ» و به آنها مهلت دهم. هر آینه مکر من مکرى استوار است...
خبرگزاری هرانا- سید احمد قشمی، مدیرکل ثبت احوال استان تهران در طی مصاحبهای خبر از ازدواج ۷۵ دختر یا پسر زیر سن ۱۰ سال، در تهران داد.
به گزارش روزنامه ایران، سید احمد قشمی، مدیر کل ثبت احوال استان تهران طی مصاحبه ای گفت: "جمعاً ۱۰۱۸۲۹ ازدواج در سال ۹۰ در استان تهران داشتهایم. در این مدت ۷۵ دختر یا پسر که کمتر از ۱۰ سال داشتهاند در استان تهران ازدواج کردهاند."
وی در ادامه گفت: "۳۹۲۹ دختر و پسر ۱۰ تا ۱۴ ساله پای سفره عقد نشستهاند، ۱۹۲۳۷ عروس و داماد ۱۵ تا ۱۹ سالهها بودند، ۳۵۲۳۹ جوان ۲۰ تا ۲۴ ساله ازدواج کردهاند و بالاخره ۵۶۱ زن یا مرد ۵۰ تا ۵۴ ساله عقدکنان داشتهاند، ۳۵۳ تن ۵۵ تا ۵۹ ساله ازدواج کردهاند و ۳۹۶ زن یا مرد ۶۰ تا ۶۴ ساله هم مراسم عقد و ازدواج داشتهاند."
بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
• بند ۲ ماده ۱۶ بیانیه جهانی حقوق بشر: ازدواج حتماً باید با رضایت کامل و آزادانهٔ زن و مرد صورت گیرد.
• بند ۱ ماده ۲۴ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کودکی بدون هیچگونه تبعیض از حیثنژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، اصل و منشاء ملی یا اجتماعی، مکنت یا نسب حق دارد از تدابیر حمایتی که به اقتضای وضع صغیر بودنش از طرف خانواده او و جامعه و حکومت کشور او باید بعمل آید برخوردار گردد.
• بند ۱ ماده ۱۹ کنوانسیون حقوق کودک: کشورهای طرف کنوانسیون تمام اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی را در جهت حمایت از کودک در برابر تمام اشکال خشونتهای جسمی و روحی، آسیبرسانی یا سوءاستفاده، بیتوجهی یا سهلانگاری، بدرفتاری یا استثمار منجمله سوءاستفاده جنسی در حینی که کودک تحت مراقبت والدین یا قیم قانونی یا هر شخص دیگری قرار دارد، به عمل خواهند آورد.
و چه حس خوبیست...
امروز برای من روزی سرشار از "لحظه ها"ی خاطره انگیز بود، روزی بسیار دوست داشتنی و ماندنی...
1391/3/14
پی نوشت1: برای آن روز زیبا سپاس ، و برای همه زیبایی های مسیر زندگی ام.
پی نوشت2: ابیاتی زیبا از عطار نیشابوری:
عزم آن دارم که امشـــــــب نیم مست/ پای کوبان شیشه دردی به دست
سر به بازار قلنــــــــــدر در نهـــــم / پس به یک ساعت ببازم هر چه هست
پرده پنـــــــــــــــــــــدار می باید درید / توبـــــه زهـــــــــاد می باید شکست
گر نظر پاک کنی
کعبه و بت خانه یکیست...
دارم
ای که هستی ام از وجود توست و نظر گرداندنت از من،عامل نیستی ام...
ای که بهشت زیر پایت بی تابی میکند، قدم بر دیده ام بنه، تا خاک پایت سرمه ی چشمانم شود.
دوتا پیر مرد شصت هفتاد ساله، دو تاشون زناشون پارسال مرد!!!!!
دختراشونا دادن به همدیگه!!!!!
هفته پیش هم عروسیشون بود!
اینجاش درد داره که عروسا هر دوتاشون هفتاد وهشتی هستن!!!! یعنی تازه شدن 13 ساله!!!
پی نوشت 1: دوستان عزیز این اتفاق کاملا واقعیه، برا همین از همه میخوام در این باره بحث کنید،آخه چرا؟
پی نوشت 2: تصویر تزئینی است.
پی نوشت 3: به زودی پست جدید میذارم ولی دوست دارم بحث در قسمت نظرات این پست همچنان ادامه داشته باشه، تا اینجا بیشتر بحث به چالش کشیده شده دوست دارم بدونم کسی میتونه راه حلی هم ارائه بده آیا؟؟؟؟؟؟؟؟...
جنگروح همانقدر وحشتناک است که جنگ مسلحانه...!!!
رمبو
صحنه:
فضای خاکستری
هوای مه آلود
صدا:
سکوت رمز آلود
صدای قطره های آب که از ارتفاع در برکه ی آکنده از "احساس گندیده ات" می چکد...
از دور صدای همهمه اضافه میشود
صدای چکه چکه ادامه دارد
دوربین سرگیجه میگیرد!
همهمه زیاد میشود (نزدیک میشود، انگار هزاران نفر در تاریکی نزدیک میشوند)
صدای گلوله... بنگ...
یک لحظه همهمه قطع میشود، همزمان ... آه ... جیغ وفریاد جیغ و فریاد جیغ و فریاد...
قلبت به پشت کف صحنه افتاده خون همه جا را گرفته
خون بالا می آید (شاید با آب مخلوط شده است)
خونابه ها همه جا را می گیرد و بالا و بالاتر می آید...
از سرت هم میگذرد...
غرق می شوی...
آقا پسر! گاهی سبک نشوی سنگین تری!!
آقا پسر! هر داشته ای را به هر نداشته ای مفروش گاه اگر نداشته هایت را بدست آوری حسرت داشته هایی را میخوری که ارزان فروختی...
آقا پسر! همیشه اشتباه کردی...