۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

خمار مستی - پرونده ای برای زن در جامعه

1.

...متاسفانهازاین جور اتفاقا هنوز تو جوامع بسته و سنتی دیده میشه.به نظر من ریشش بر میگرده به حاکمیت فرهنگ بی فرهنگی!

فرهنگ تجاوز و زور و بزرگ پنداری !درحالیکه ازدرون پوسیده و تو خالیه...
ذهن های بیمار و باورهایی که گاه رنگ و انگ مذهب هم به خودش میگیره،  و زن رو کالایی تعریف میکنه که مرد هروقت اراده کنه میتونه اون رو به تملک در بیاره... سن و رضایت مطرح نیست... اراده و هوس وخواست مرد تعیین کننده ست!!!
جالب اینجاست که اغلب مدعیان دیانت دربرابر این ظلم برگ سکوت میکنند! و اونهایی که بظاهر نماد بی دینی معرفی میشن به دفاع از حقوق پایمال شده بلند میشن...

این هم از روایت های غریب عصر ماست...

2.

تصورنمیکنم صحبت راجع به این مسائل چیزی رو تغییر بده کما اینکه خیلی از دخترای امروز که حتی بالغ هستند و به سن قابل قبولی برای ازدواج رسیدن توانایی استقلال فکری و زندگی خودشونو ندارن چه برسه به بچه ی ...



 3.

حجاببرای من مصونیت نشد 
حجاب برای من مصونیت نشد وقتی در شهرغریب دانشجو بودم و هوا تاریک بود، از دانشگاه به خانه میرفتم و عده ای کارگر ساختمانی...
حجاب برای من مصونیت نشد وقتی پسری ناشناس از آن سر خیابان با چشم و ابرو چیزی را حالیم می کرد...
حجاب برای من مصونیت نشد وقتی نامردی در صف اتوبوس زیر فشار جمعیت مرا لمس کرد تا خودش...
حجاب برای من مصونیت نشد وقتی به پیشنهاد ازدواج همکلاسی ام پاسخ منفی دادم و اوپشت سرم مرا “فاحشه” خطاب کرد. 
در تمام این سالها حجاب برای من در کوچه و خیابان، در روز و شب، در هیچ جای ایران برایم مصونیت نشد. احساس می کنم محدودیتی را به نام "مصونیت" بر تن من کردند و من در سرما و گرما تحملش کردم بدون اینکه ذره ای احساس امنیت کنم...
امینت را لمس کردم با تمام وجود هنگامی که کنار کسی که حجاب را  نه در پوشش من و در ذهن و قلب خودمی خواست و من کنار او  و ... آرام آرامیدم.
"امنیت" چیزی نبود که بتوانند آن را با " لباس من " در جامعه ایجاد کنند. حجاب برای من چیزی جز محدودیت نبود، امنیت را باید در جای دیگر جستجو کرد...


*  *  *

بعد از نوشته هایی که در پستهای قبلی ذیل عنوان  جنایت 1وجنایت2در خمارمستی منتشر کردم دوستان با نظراتی جالب و البته زاویه دیدی متفاوت از این نوشته ها استقبال کردند، سه گفتار فوق ، از کامنتهایی که برای دو پست یاد شده گذاشتن انتخاب شده، شماره1 توسط آقا نوشته شده و شماره 2 و 3 توسط دو خانم نوشته شده است. با توجه به مطالب پست های قبل و همین طور محتوای نوشته های فوق عنوان «پرونده ای برای زن در جامعه» را برای این پست انتخاب کردم،  دوست دارم نظرات شما دوستان عزیز را در باره ی مسائل مطرح شده در فوق بدانم.

ممنون



پی نوشت: تصمیم بر این دارم که زین پس پرونده های اجتماعی مختلفی را مطرح کنم و با هم در باره مسائلی که بخشی از فرهنگ ما را تحت سیطره خود قرار می دهد بحث کنیم، این امر جز با یاری شما دوستان عزیز میسر نمیشود.

 

  • دوشنبه ۲۶ تیر ۹۱

خمار مستی - جنایت2

فاجعهاست، فاجعه!  
یادتون میاد چند وقت پیش در باره یپیرمردایینوشتم که دخترای سیزده ساله ی هم دیگه را به عقد خودشون در آورده بودن؟؟؟  اون اتفاق مال یکی از شهرستان های دور دست بود، حالا این آمار رسمی از ثبت احوال تهران که در روزنامه ایران هم چاپ شده را بخونید، اینجا پایتخت کشوره، جایی که میشه گفت کمتر گرفتار سنت گرایی است، و این آمار شاید فقر فرهنگی جامعه را بیشتر و بیشتر به نمایش میذاره.... متاسفم ، واقعا تکان دهنده است...


خبرگزاری هرانا- سید احمد قشمی، مدیرکل ثبت احوال استان تهران در طی مصاحبه‌ای خبر از ازدواج ۷۵ دختر یا پسر زیر سن ۱۰ سال، در تهران داد.

به گزارش روزنامه ایران، سید احمد قشمی، مدیر کل ثبت احوال استان تهران طی مصاحبه ای گفت: "جمعاً ۱۰۱۸۲۹ ازدواج در سال ۹۰ در استان تهران داشته‌ایم. در این مدت ۷۵ دختر یا پسر که کمتر از ۱۰ سال داشته‌اند در استان تهران ازدواج کرده‌اند."

وی در ادامه گفت: "۳۹۲۹ دختر و پسر ۱۰ تا ۱۴ ساله پای سفره عقد نشسته‌اند، ۱۹۲۳۷ عروس و داماد ۱۵ تا ۱۹ ساله‌ها بودند، ۳۵۲۳۹ جوان ۲۰ تا ۲۴ ساله ازدواج کرده‌اند و بالاخره ۵۶۱ زن یا مرد ۵۰ تا ۵۴ ساله عقدکنان داشته‌اند، ۳۵۳ تن ۵۵ تا ۵۹ ساله ازدواج کرده‌اند و ۳۹۶ زن یا مرد ۶۰ تا ۶۴ ساله هم مراسم عقد و ازدواج داشته‌اند."


بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:

•    بند ۲ ماده ۱۶ بیانیه جهانی حقوق بشر: ازدواج حتماً باید با رضایت کامل و آزادانهٔ زن و مرد صورت گیرد. 
•    بند ۱ ماده ۲۴ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کودکی بدون هیچگونه تبعیض از حیث‌نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، اصل و منشاء ملی یا اجتماعی، مکنت یا نسب حق دارد از تدابیر حمایتی که به اقتضای وضع صغیر بودنش از طرف خانواده او و جامعه و حکومت کشور او باید بعمل آید برخوردار گردد. 
•     بند ۱ ماده ۱۹ کنوانسیون حقوق کودک: کشورهای‌ طرف‌ کنوانسیون‌ تمام‌ اقدامات‌ قانونی‌، اجرایی‌، اجتماعی‌ و آموزشی‌ را در جهت‌ حمایت‌ از کودک‌ در برابر تمام‌ اشکال‌ خشونت‌های‌ جسمی‌ و روحی‌، آسیب‌رسانی‌ یا سوءاستفاده‌، بی‌توجهی‌ یا سهل‌انگاری‌، بدرفتاری‌ یا استثمار منجمله‌ سوءاستفاده‌ جنسی‌ در حینی‌ که‌ کودک‌ تحت‌ مراقبت‌ والدین‌ یا قیم‌ قانونی‌ یا هر شخص‌ دیگری‌ قرار دارد، به‌ عمل‌ خواهند آورد.



  • پنجشنبه ۸ تیر ۹۱

خمار مستی - جنایت

دوتا پیر مرد شصت هفتاد ساله، دو تاشون زناشون پارسال مرد!!!!!

دختراشونا دادن به همدیگه!!!!!

هفته پیش هم عروسیشون بود!

اینجاش درد داره که عروسا هر دوتاشون هفتاد وهشتی هستن!!!! یعنی تازه شدن 13 ساله!!!

           


پی نوشت 1:  دوستان عزیز این اتفاق کاملا واقعیه، برا همین از همه میخوام در این باره بحث کنید،آخه چرا؟

پی نوشت 2:   تصویر تزئینی است.

پی نوشت 3:  به زودی پست جدید میذارم ولی دوست دارم بحث در قسمت نظرات این پست همچنان ادامه داشته باشه، تا اینجا بیشتر بحث به چالش کشیده شده دوست دارم بدونم کسی میتونه راه حلی هم ارائه بده آیا؟؟؟؟؟؟؟؟...


  • چهارشنبه ۲۳ فروردين ۹۱

خمار مستی - ناگهان زنگ می زند تلفن...

نه اینکه در سال 1355 در تهران شلوغ و دلگیر به دنیا بیایی  و در کرج بزرگ شوی و بعد بروی مشهد اتفاق مهم زندگی من است نه داشتن یک عدد دکترای داروسازی که گاهی که به بی پولی می خورم مرا مجبور به کار کردن می کند! گفته اید از زندگی شخصی و شعری ام بگویم... اما اصلا زندگی شخصی چیست؟! وقتی صبح با کتاب بلند می شوی و شب روی کتاب خوابت می برد، وقتی بیرون رفتنت از خانه برای حضور در کارگاه ها و انجمن های شعر و داستان است، وقتی سر زدنت به اینترنت برای اداره ی وبلاگ ادبی ات یا خواندن آخرین مقالات منتشر شده است، وقتی سفرهایت برای حضور در جشنواره های شعری است، وقتی مهمترین تفریحاتت فیلم دیدن و شعر گفتن است و وقتی تلفن هایت درباره ی ساختارشکنی در غزل پست مدرن و آخرین فیلم دیوید لینچ است! دیگر زندگی شخصی چه معنایی دارد؟!اینکه به ادبیات چسبیده ام فقط یک تصادف و انتخاب است به همین راحتی می توانستم امروز بازیگر، موسیقی دان یا قهرمان دوی استقامت باشم... اما همیشه ترجیح داده ام که در یک چیز بهترین باشم تا در هزار تا چیز، متوسط! چند تا کتاب چاپ کرده ام که نصفشان بدون مجوز بوده و نصفشان هم توقیف شده اند یا اجازه ی چاپ مجدد ندارند. اما خوشحالم... زیرا ادبیات را دارم و مخاطبینی که در بدترین شرایط و روزها در کنارم بوده اند و به عشق آنهاست که ادامه می دهم...

(بخشی از مصاحبه ی روزنامه ی کارگزاران با سید مهدی موسوی)

این روزها دیگر نه خبری از روزنامه کاگزاران است و نه کسی از دکتر موسوی خبری میگیرد، اما شعرهای ایشون از زبان شاهین نجفی به گوش ایرانیان میرسد و بسیاری غمهای وجودشان را با کلماتش تسکین میدهند...

سید مهدی موسوی (متولد 1355در تهران -) از دیدگاه بعضی از منتقدین، بنیانگزار غزل پست مدرن و جنبش شاعران پیرو پست مدرنیسم در ایران است.مطرح‌ترین کتاب او «فرشته‌ها خودکشی کردند» می‌باشد که به‌صورت زیرزمینی در سال1381 به چاپ رسیده و نایاب می‌باشد. نسخهٔالکترونیکی آن در اکثر سایت‌های دانلود کتاب موجود است.

وبلاگ او از وبلاگ های پرطرفدار شعر فارسی بوده و در نظرسنجی‌های پرشین بلاگ و بلاگفا همیشه در رده‌های نخست قرار داشته است.او هم‌چنین در زمینه‌های نقد، داستان و سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقاله هایش در تعدادی از نشریات به چاپ رسیده است.

او بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) در حمایت از اعتراضات مردمی و جنبش سبز ایران وبلاگش را بست؛ اما بعد از شش ماه دوباره به نوشتن پرداخت. بسیاری از کتاب‌های او توسط وزارت ارشاد ایران برای چاپ در ایران نامناسب تشخیص داده شده و ممنوع می‌باشد.

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های او ایجاد کارگاه‌های شعر و داستان در شهرهای مختلف ایران نظیر کرج،تهران، شاهرود، مشهد و... در طی سال‌های ۱۳۷۶ تا به امروز بوده است. هم‌چنین او در سال‌های ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ سردبیری نشریهٔ«همین فردا بود» (نشریهٔتخصصی غزل پست مدرن) را به عهده داشت که با استقبال خوبی روبه‌رو شده اما پس از انتخابات لغو مجوز شد.

جریان «غزل پست مدرن» و شعرهای او، در بین اساتید ادبیات، طرفداران و مخالفین زیادی دارد. اساتیدی نظیر محمد علی بهمنی از حامیان این جریان و بعضی دیگر مانند علی باباچاهی از مخالفان آن می‌باشند.برگزاری «جشنواره غزل پست مدرن» که با حمایت و نظارت «مهدی موسوی» صورت گرفت در سال ۱۳۸۶ بازتاب‌های مثبت و منفی در رسانه‌های مختلف داشت. بسیاری از آثار برگزیده این جشنواره بعدها به‌صورت زیرزمینی در مجموعه ای تحت عنوان «گریه روی شانه‌های تخم مرغ» منتشر شد.

در سال ۱۳۸۹ وبلاگ او با نام «غزل پست مدرن و» ابتدا فیلتر و سپس با حکم قضایی مسدود شد. بعد از چند مرحله فیلترینگ بالاخره در آدرسی جدید وبلاگی با همین نام ایجاد کرد که به صورت پیوسته هر جمعه به روز می شود.

یکی از شعرهای مجموعهٔ«پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو!» در سال ۱۳۸۹ توسط شاهین نجفی به نام «شاعر تمام شده» به صورت موزیک اجرا شد و مورد استقبال زیادی واقع شد

این هم آدرس سایت دکتر موسوی:

http://www.mehdimoosavi.com/


یادم هست  که این پست متنش چیز دیگری بود، برای برادر شاعرم این پست را نوشته بودم و در ادامه مطلبش این نوشته را برای آشنایی مخاطبان با شاعر درج کردم. بعد از حذف مطالب در آن حذف اجباری از بلاگفا امکان آوردنش از آنجا به اینجا پیش نیامد.

  • دوشنبه ۷ فروردين ۹۱

خمار مستی - میپوی گرچه راه تو در کام اژدهاست


۲۸ آذر؛ مقاومت عباس امیرانتظام سی و دو ساله می‌شود...
عباس امیرانتظام خود درباره زندانی شدنش می‌نویسد: «در تاریخ بیست و هشتم آذر سال پنجاه و هشت، اولین روز زندان را تجربه کرده و وارد دنیایی شدم که هیچ شباهتی با دنیای آشنای من نداشت. از همان لحظه‌ی اول خیالات زیادی با تنهایی من همراه شد. گذراندن ۵۵۰ روز در سلول انفرادی زندان، لحظات با خود زیستن را به من آموخت. با فضای فیزیکی زندان به سرعت کنار آمدم. روحم اما از فراز سر نیزه‌های زندانبانان به پرواز درآمد و آزادی مرا بیمه کرد.
من آزاد بودم چون روحم آزاد بود، آزاد بودم چون شرف و غرور انسانیم در مسلخ خصم ذبح نشده بود. نبرد سرنوشت‌ساز و طاقت فرسای من با دست‌های خالی با زندانبانان آغاز شده بود. فریاد خشن و زمخت کارگزاران جهل و جور در گوشم طنین انداخت، تسلیم شو ای اسیر، تو هیچ نیستی و من ایستادم چون اسیر نبودم بلکه کسی بودم آری یک ایرانی بودم. بارها و بارها مرا در فضای اعدام‌های ساختگی قرار دادند و شب‌های زیادی را در سلول مخصوص زندانیان سپری کردم.
شکنجه از پس شکنجه، ضرب و شتم، تحقیر و توهین، ناسزا، انفرادی و محرومیت از دیدار فرزندان را تحمل کردم.
دفاع از شرف انسانی هزینه سنگینی دارد و من آماده پرداخت آن بودم و پرداختم و تا نفس دارم از پرداخت هیچ هزینه ای برای دفاع از شرف ایرانی و انسانی خود دریغ نخواهم کرد. من ایستادم و پایداری را آموختم. با عشق و پایداری به دل‌ها راه یافتم و عزیزترین عزیزانم را در سخت‌ترین روزهای زندان و در میان سلول‌ها یافتم.»
 

  • دوشنبه ۲۸ آذر ۹۰

خمار مستی - کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

 
دوباره عاشورا رسید و حماسه ی حسینی ، باز شهر سیاهپوش عزای عزیز فاطمه ، باز صدای گوش خراش مداحان حکومتی، آنان که نانشان به اشکشان گره خورده است و سوز ناله هایشان…
و محرم آمد ، محرم آمد و قصه ی مظلومیت حسین ، حسین که به آزادی، روح داده است و به «بعضی ها» نان!!!! و حکایت زینب، زینب که انقلاب خونین برادرش را با زبان سخن ور و روح هوشیار و بی باکش جان داد و در برابر زمان که رام ستم بود یک تنه ایستاد!
و چه زیباست حکایت ظلم ستیزی، همان که حسین را به کربلا آورد ، همان که قرنهاست زیر غبار غفلت فراموش شده است، همان حکایتی که زینب در شام فریاد زد و اکنون قرنهاست حاکمان دینیمان که مدعیان خلافت نبی و اولاد اویند در پس اشک و آه پنهانش میکنند، مبادا که روزی پیام قیام حسین همه گیر شود و آن وقت است که تشت رسواییشان از بام خواهد افتاد…
چه جالب است که از پس قرون ، هنوز عاشورا زنده است و هنوز هم یزیدیان با عَلَم اسلام ، مسلمان ترین آدمهای عصرشان را مجازات میکنند که چرا بیعت نمی کنید؟ و چه مدتهای مدیدی است که کوفیان زمان در اندوه حسین میگریند و به سر و سینه می زنند.
وچقدر شبیه است عاشورای 88 با عاشورای 1400 سال پیش ، که انگار در هر دو عده ای به نام دین حکومتی ظالمانه را بر مردمی خفته روا داشته بودند و عده ای به تنگ آمده از سیطره ی جهل و ظلم…
پس جان برکف نهادند تا پیروز شوند و نجات دهند این قوم خفته را، که خونشان می شود خاری در چشم و تیغی بر گلوی ظالمان …
و شهید یعنی حاضر، کسانی که مرگ سرخ را به دست خویش به عنوان نشان دادن عشق خویش به حقیقتی که دارد می‌میرد و به عنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزشهای بزرگی که دارد مسخ می‌شود انتخاب می‌کنند، شهیدند حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاه خدا که در پیشگاه خلق نیز و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمینی
و چه اندوهناک است که خفتگانِ تاریخ، باز زندگی مذلت بار را می پذیرند و ترجیح می دهند زیرِ شلاقِ ظلم و ستم در زیرِ سایه ی حاکمِ ظالمِ مدعیِ جانشینیِ خدا، چشم بسته به چاپلوسی زنده گی کنند و هر سال سیاهپوش حسین شوند و غافل بمانند از اینکه حسین کیست؟ و چه کرد؟ و فقط بر او بگریند...
و این تلنگر بصیرت است ، که از عهد حسین (ع) تا به عاشورای 88 و تا امروز بر وجدان بشر نواخته می شود که چاره درد مرا باید این داد کند /از شما خفته ی چند ! /چه کسی می آید با من فریاد کند؟
هل من ناصر ینصرنی؟؟؟
آری کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا…
پس هم یزیدی هست و هم حسینی. هم کاخ سبز شام هست و هم خیمه های سبز حسینی در کربلا. « عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو. حال می توانی حر باشی یا حبیب. زهیر باشی یا مختار و یا عمر سعد و ابن زیاد و شریح قاضی و یا حتی سکوت کنی!» اما باید بدانی که ساکت نمی توان نشست که شریعتی می گفت وقتی حسین در مسلخ است … چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی! هر دو یکی است…
چه هوشیارانه دگرگون کرده‌اند پیام حسین (ع) را و یاران بزرگ و عزیز و جاویدش را، پیامی که خطاب به همه انسانهاست
امام حسین میگوید:« من تعهد دارم که بر علیه یزید بلند شوم و برای این قیام، مردم ازمن دعوت کرده اند .» مشروعیت قیام حسین به خاطر امام بودن و ناصب پیامبر بودن نیست، برای این است که باید آگاهی دهد و چون مردم خواسته اند ، قیام میکند. امام نیامده که شهید شود، بلکه مردم خواسته اند و بر علیه خلیفه ی ظالم قیام کرده است و حال آمده است تا پیروز شود. ولی شکست می خورد! و شهید می شود. ولی منبریِ حکومتی سالهاست فریاد میزند: امام شهید شد تا برای امت خود شفاعت کند یا دین را زنده نگه دارد! شریعتی معتقد است:«شهادت خواستن است در وقتی که نمیتوانی و با کشته شدن خود راه را باز میکنی.»
حسین آمده بود تا پیروز شود ولی شکست خورد ، ولی نهضت عاشورا پایدار ماند، حالا نوبت به زینب بود که افشاگری کند. زینب بودکه تداوم راه عاشورا را سبب شد و به همراه حضرت سجاد اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعی درس حریت و آزادگی دادند….
قیام عاشورا پیام های زیادی برای انسان قرنهای آینده به یادگار گذاشت و چه سخیف است که از پس 1400 سال باز انسان برای آزادی می جنگد و کمتر می یابدش… که حسین گفت: «اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید» . قیام حسین به ما می آموزد که انسان وقتی آگاه شد قیام میکند و تا وقتی توانایی دارد تکلیف دارد، حکومت حاکم منوط به مردم است و ناصب حاکم، مردم است نه خدا! حتی اگر شخصی صلاحیت هم داشته باشد اگر مردم نخواهند نمی تواند حکومت کند. انسان وقتی آگاه شد قیام میکند و برای حکومت کردن ، مردم باید موافق باشند، آن هم به شیوه ی زمانه ی خودش، گاه به صورت بیعت با بزرگان قوم و گاه به صورت دموکراسی و رأی مردم … خلاصه شوریدن بر اساس آگاهی و حکومت از جنس مشروعیت مردمی است و دیگر نوع دینی و غیر دینی هم ندارد که حکومت یزید هم داعیه ی خلافت پیغمبر داشت…
اما پیام مهمتر عاشورا نقش زینب بود و بازماندگان آن فاجعه… چیزی که کمتر از آن سخن به میان می آید و کمتر کسی بدان می پردازد، اگر یک خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ می‌ماند و اگر یک خون پیام خویش را به همه‌ی نسل‌ها نگذارد، جلاد، شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است. اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ می‌ماند، و کسانی که به این پیام نیازمندند از آن محروم می‌مانند، و کسانی که با خون خویش، با همه‌ی نسل‌ها سخن می‌گویند، سخنشان را کسی نمی‌شنود. این است که رسالت زینب سنگین و دشوار است. رسالت زینب پیامی است به همه‌ی انسان‌ها، به همه‌ی کسانی که بر مرگ حسین (ع) می‌گریند و به همه‌ی کسانی که در آستانه‌ی حسین سر به خضوع و ایمان فرود آورده‌اند، و به همه‌ی کسانی که پیام حسین (ع) را که «زندگی هیچ نیست جز عقیده و جهاد» معترفند؛
آری امروز هم بر ما که مانده ایم فرض است که به پاسداشت خون همه ی شهیدان راه آزادی و آزادگی ، حداقل تلنگری بر خودمان بزنیم تا روح ظلم ستیزی و آزادی طلبی برای همیشه زیر چکمه های زور و تزویر له نشود…
آری شهدای راه آزادی خونشان حماسه است و در همیشه ی تاریخ جاودانه اند، عاشورای 88 ه ش و 63ه ق ندارد … امروز هم اسیران راه آزادی آنها که برای رهایی از ظلم و برای زنده ماندن عقیده یشان در بندند کم نیستند و آنان که به نا حق به جرم پاس داشت حق به اسارت برده شده اند امروز تنها زنده نگاه دارندگان واقعی پیام حسین و راه زینب اند.
«آنها که رفتند، کاری حسینی کردند،
و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند،
وگرنه یزیدی‌اند»…
به امید نابودی ظلم و ظالم…
 
 

 

 
پ.ن 1. قسمت های بولت شده از سخنان دکتر شریعتی است.
پ.ن 2. دوسال پیش با توجه به شرایط آن روزها درباره رسوم محرم که در جامعه باب شده است چیزهایی در اینجا و اینجا نوشته بودم که هنوز قدیمی نشده اند فقط کمی شرایط جامعه و زمان عوض شده است. ولی همه ی اینها که گفتم دلیلی بر این نیست که به کلی رد کنم رسوم زیبای محرم ما ایرانیها را و نقد من بیشتر بر خودمان است که بازیچه ی عده ای منفعت طلب قرار میگیریم به گونه ای که حتی اگر حسین هم عصر ما بود شاید نمی شناختیمش!!!
پ.ن3. این مطلب مربوط به امروز و دیروز نیست این هم لینک به مطلب در  وبلاگ مرحوم فریاد سکوت 
  • يكشنبه ۱۳ آذر ۹۰

خمار مستی - وقتی زور جامه ی تقوا به تن میکند بزرگترین فاجعه در تاریخ اتفاق میافتد!




حافظا

می خور و رندی کن و خوش باش

                     ولی

                         دام تزویر مکن چون دگران قرآن را


  • پنجشنبه ۲۶ آبان ۹۰
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید