هبوط در بامدادان روز نوزدهم

مرا کسی نساخت ، خدا ساخت؛ نه آنچنان که « کسی می خواست» ، که من کسی نداشتم، کسم خدا بود، کس بی کسان. اوبود که مرا ساخت، آنچنان که خودش می خواست، نه ازمن پرسید و نه از آن « من دیگر» م. من یک گِل بی صاحب بودم. مرا از روح خود در  آن دمید و، بر روی خاک و در زیر آفتاب تنها رهایم کرد. «مرا به خودم واگذاشت.» عاق آسمان! …

روح خداوند خدا در جانم، امانت او بر پشتم، قلمش در دستم و حکمت نامها، دانش «ودا» بر لوح دلم؛ کائنات در برابرم به رکوع، ملائک در پیش پایم به سجود ومن در ملکوت…*

چه گویم؟؟؟؟ که حکایت خلقت با عشق آغازیدن گرفت و آه!  که سخت ستمکار نادانی بودم که امانت الهی بر دوشم بود و فریب سیب سرخی و…  کمترین خیانت در برابر آن کمترین مسئولیت ، مکافاتش زمین بود و  هبوط!!! و چه سخت ستمکار نادانی بود انسان این اشرف مخلوقات، که زندگی زمینی اش را نیز  با عشق و جنایت آغاز کرد!!!! و قابیلهای تاریخ هماره به رسم پدر هابیل کشی کردند تا رسید به امروز…

اما امروز…

امروز من به دنیا گام نهادم تا وارث آن امانتی باشم که کوه تاب تحملش را نداشت و پدر آن را پذیرفت و حال به من سپرده است…

و من نمی دانم می توانم زیر بار آنچه پدر و پدرانمان نتوانستند به دوش کشند بایستم یا نه؟  خدای من کمکم کن امانتت را با روی سپید به مقصد برسانم…

 آری  امروز سالگرد هبوط من بر این زمین خاکی است...


*      پاراگراف نخست از کتابهبوط در کویردکتر شریعتی است.

**    این متن بخشی ازنوشتارچند سال پیشم درفریادسکوت بود.

***   شرح ذیلآرشدر لغت نامه دهخدا:

منوچهر در آخر دوره ٔ حکمرانی خویش از جنگ با فرمانروای توران ، افراسیاب ، ناگزیر گردید. نخست غلبه افراسیاب را بود و منوچهر بمازندران پناهید لکن سپس بر آن نهادند که دلاوری ایرانی تیری گشاد دهد و بدانجای که تیر فرود آید مرز ایران و توران باشد، آرش نام پهلوان ایرانی از قله ٔ دماوند تیری بیفکند که از بامداد تا نیمروز برفت و بکنار جیحون فرود آمد و جیحون حدّ شناخته شد. در اوستا بهترین تیرانداز را «اِرِخ ِش َ» نامیده و گمان میرود که مراد همان آرش است . طبری این کماندار را «آرش شاتین » می نامد و نولدکه حدس میزند این کلمه تصحیف جمله ٔ اوستائی «خَشووی ایشو» باشد چه معنی آن «خداوند تیر شتابنده » است که صفت یا لقب آرش بوده است . و بروایت دیگر رب النوع زمین (اسفندارمذ) تیر و کمانی به آرش داد و گفت این تیر دورپرتاب است لکن هرکه آن را بیفکند بجای بمیرد. و آرش با این آگاهی تن بمرگ درداد و تیر اسفندارمذ را برای سعه و بسط مرز ایران بدان صورت که گفتیم بیفکند و درحال بمرد. (از تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا) : 

چون کار بقفل و بند تقدیر افتد /  از جیب خرد کلیدتدبیر افتد

آرش گهرم ولی چو برگردد بخت  /  در معرکه پیکان و پر از تیرافتد.

                                                                                          خسروی 

از آن خوانند آرش را کمانگیر / که از آمل بمرو انداخت یک تیر

ترا زیبد نه آرش را سواری /  که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری .

                                                                                  (ویس و رامین )

و افراسیاب تاختن ها آورد و منوچهر چند بار زال را پذیره فرستاد تا ایشان را از جیحون زانسوتر کرده ، پس یک راه افراسیاب با سپاهی بی اندازه بیامد و چند سال منوچهر را حصارداد اندر طبرستان و سام و زال غائب بودند و در آخر صلح افتاد به تیر انداختن آرش و از قلعه ٔ آمل با عقبه ٔ مزدوران برسید و آن مرز [ را ] توران خوانده اند. (مجمل التواریخ )

**** سیاوش کسرایی در منظومه زیبایآرش کمانگیرماجرا را با بیانی حماسی احساسی! در قالب نیمایی شرح می دهد. دراینجابخوانید.

***** اشتباه نمی کنید، صدای موزیک از همین وبلاگ است.  با آخرین دکمه از نوار سمت چپ وبلاگ، می تونید قطعش کنید...