باز عطر خوشایندی در مشامم پیچیده است
عطر باران
عطر تو
عطر خدا
یکسال گذشت... فردا صبح قرار بود رهسپار سرزمین وحی شویم و چه شبی بود...شبی کهانگارقرار بود فردا دنیایمان تمام شود...
حرم رضوی، من، بارون، تو، محبت، خدا، اضطراب، آرامش، شوق، دغدغه، دلتنگی... جمع اضداد بود و هر کدام ازفلاسفه می خواهد بگوید جمع اضداد باطل است بگذار بگوید! گیرم که محالات عقلی... ولی دلم گواه است و دل از آن خداست و خدا جمع الاضداد...که ضدی نیست و همه اوست... آن روز همه چیز بود... فقط واژه کم بود... حالا که یادش میکنم هم کلمات شرحش نمی توانند داد!!!!
+ چه فرقی می کند که ضمیر مستتر باشد یا شناسه فعلی؟؟؟ وقتی که من و تو «ما» باشد، «من» باشیم... چه فرقی میکند جمع یا مفرد...
گوید: «تا تو با تویی، هیچ مدار این طمع / جهد نمای تا بری، رخت تویی ازین سرا»
مولــــــویـــــــــــــــ