1

ضرب المثلیهست که حتما شنیده اید... نمی دانم از کی باب شده است ولی حکایتش حکایت این روزهای خودمان هم هست...

حکایت مردی را می گویم که از راه دزدیدن کفن مردگان، قوت روزانه کسب می کرد و هر کس که می ‌مرد، او شب می ‌رفت و قبرش را می‌ شکافت و کفنش را می ‌دزدید... وقتی در بستر بیماری افتاده بود و مرگ را نزدیک می دید، پسر را نزد خودش خواند و نصیحتش کرد که من در تمام عمر، لعن و طعن همه را برای خود خریدم. هیچ کسی نیست که بعد از مرگ ذکر نیکی از من کند و فاتحه ای نثار روحم... از تو می‌ خواهم کاری کنی که همه ذکر خیر تو را بر زبان داشته باشند. پسر قبول کرد و قول داد کاری کند که پدر بیامرزی از جانب مردم درست کند برای اَبَوی...

پس از چندی کفن دزد مُرد و پسر شغل پدر پیشه کرد، با این تفاوت که  پس از نبش قبر، نه تنها کفن مردگان را می دزدید که چوبی هم به ماتحت اجساد فرو می بُرد...

از آن پس مردم میگفتندخدا کفن دزد اولی را بیامرزد که فقط می دزدید و چنین با مردگان نمی کرد .


2

در کتابخانه سلطنتی عهد قاجار در کاخ گلستان گنجینه ارزشمندی از کتب و نسخ خطی گردآمده بود، در کش و قوس انقلاب مشروطه، دزدی سازمان‌یافته‌ای در طی بیش از ده‌سال از کتاب‌خانه در جریان بوده و چندین‌نفر به ریاست لسان‌الدوله، شاید تا بیش از چهارهزار مجلد از کتاب‌خانه خارج کرده اند اما همه‌ی آن‌چه درنهایت بعد از دوازده‌سال برگردانده می‌شود، کمتر از صد جلد است. دست آخر، محاکمه‌ها به‌دلیل بیماری و پیری لسان‌الدوله و به دستور احمدشاه ختم می‌شوند و لسان‌الدوله آزاد می گردد.

شرح یکی از استنطاقاتی که از شخص لسان الدوله و اهل منزلش می شود در مجله همشهری داستانآمده است. حتما بخوانید، جالب اینکه این اتفاق هم خیلی شباهت دارد با این روزهای مملکت. بیخود نیست که می گویند گذشته چراغی است فراروی آینده... 

ازو می پرسند: هفت جلد کلام‌الله برای خواندن چه ضرورت داشته است؟ یک جلد برای قرائت کافی است.

می گوید: در رمضان‌ها تمام کلام‌الله‌ها را متدرجا می‌دادیم قرائت می‌کردند، این چند کلام‌الله از آن‌وقت مانده بود.

آقا هفتاد جلد کتاب را برای خواندن برده بودید؟


3

در یادباد بخوانید

عالیجناب سرخ پوشرد صلاحیت شد.

آیا ایندروغگوی کثیفمی داند چه بر سرملتآورده؟

علی افشاری ازسردار خلبانمی گوید.

او اگر کمی صادقانه فکر کند همین فردا انصراف می دهد.