در قرن هفتم هجری، عطش وصف ناپذیر مغولِ صحرانشین برای حمله و غارت، شرقِ دور را به تمدنِ روبه‌افول ایرانی و امپراطوریِ عظیم اسلامی (آن ترکیب ناهمگونِ همیشه در تنش) پیوند زد. بعد از سال‌هایِ خون‌ریزیِ چنگیزی، اضالتِ تمدن در بدویت مغول نفوذ کرد و هلاکوخان تحت تاثیرِ اندیشه‌های خواجه نظام‌الملک که مخفیانه رویایِ بازسازیِ حکومت مستقل و مقتدر ایرانی را در سر می‌پروراند، پس از شکست اسماعیلیه، به پایتخت خلافت اسلامی حمله کرد و  بغداد را فتح نمود، در آن دم هلاکوخانِ مغول، آن تاتارِ غارتگرِ سابق، دانشمندان را در مدرسه‌ی مستنصریه‌ی بغداد گرد آورد و سؤالی مطرح نمود که اکنون بعد از قرن‌ها پاسخش چراغ راه بشریت است: ای عالمانِ مسلمان، ای مجتهدین عالَمِ علم و ای مجاهدین راهِ دین، "سلطانِ کافرِ عادل افضل است، یا سلطانِ مسلمانِ ستمگر؟" 

پاسخ آن‌چنان گران می‌نمود که پذیرشش مستلزمِ جدایی بین راهِ روحانیونِ وابسته به سفره‌ی خلیفه از راه مردمانِ خسته از جورِ ظالمانِ دین‌پیشه بود. انتخاب کنید... یا با ستم‌پیشه، یا با ستم‌دیده...

پس از آن‌که همه از پاسخ امتناع ورزیدند، سید بن طاووس(صاحب لهوف) قدم پیش گذارد و پاسخ داد: «کافرِ عادل، از مسلمانِ جایر افضل است» 

آن‌گاه دیگران نیز به پیروی از وی، فتوای او را تایید کردند که به درستی گفته‌اند:‌

“الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظم”


Secton of tapestry showing a clash of Muslim and Christian armies


صد سال پیش از این واقعه، حکیم سنایی شعری سروده بود تا نشانه‌ای باشد بر اصالتِ ظلم‌ستیزی در فرهنگ و ادبیات ایرانیان، درج آن در این مجال خالی از لطف نیست.


بازدیدم که ظالمان بودند

در جهان هفته‌ای نیاسودند


زانکه او ظالم و مسلمان بود

خلق‌، عاجز، خدای ناخشنود


چشم دل بازکن ز روی یقین

ظلم حجاج (‌و) عدل کسری بین


این یکی کافر و پسندیده

وین مسلمان ولی نکوهیده 


ظلم از هرکه هست نیک‌،‌بد است

وانکه ار ظالم است نیک بد است 


هر کجا عدل روی بنمودست

نعمت اندر جهان بیفزودست


هر کجا ظلم رخت افکنده است

مملکت را زبیخ پرکنده است 


عدل بازوی شه قوی دارد

قامت ملک مستوی دارد


سنایی

طریق التحقیق

قرن پنجم