۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شبکه های اجتماعی» ثبت شده است

حالا چرا فحش میدی؟

بسط نقد جاهلانه و فحاشی انتخاباتی

حالم از آدم‌هایی که در بلاگ بیان می‌پلکند و زمین و زمان را فحش‌کش می‌کنند به هم می‌خورد. آدم‌هایی که پست‌هایشان محتوایی خام و یکسونگر را در جعبه‌ای شیک و عوام‌فریب بسته‌بندی کرده و کامنت‌هایشان بوی خون می‌دهد.

این‌ها با پرچم روشن‌فکریِ تقلبی سال‌ها از پیشرفت جامعه عقبند! نسخه‌ی دریده‌ای از فعالان وبلاگی قدیمی را ارائه می‌دهند با راه و رسمی کاملا متفاوت! وقتی که اوایل دهه‌ی هشتاد اوج دوران وبلاگنویسی فارسی و تاثیرگذاری آن بر آرای عمومی آدم‌های شریف و باسواد با ادبیاتی متین و با وقار به نقد اجتماعی می‌پرداختند این‌ها همه در بهترین حالت سرکلاس پنجم ابتدایی از معلمشان می‌پرسیدند: "خانوم اجازه دفتر چند برگ برداریم؟" یا "برای فلان سوال چند خط جا بگذاریم؟" یا شاید هم گیج و مبهوت از دوره‌ی تحصیلی جدیدشان با فحش‌های رکیک جنسی آشنا می‌شدند! حالا با همان آموخته‌ها که نهایتِ «دانایی»شان محسوب می‌شود در فضای مجازی دُرافشانی می‌کنند... هرجا می‌رسند و رد و نشانی از اندیشه و تدبیر و روشنگری می‌یابند شروع به قداره‌کشیِ مکتوب می‌کنند! و وقتی بر ایشان خرده می‌گیری به سبک کاندیداهای اصولگرا پرچم «آزادی‌بیان» بلند می‌کنند و می‌گویند نقد برای همه آزاد است... غافل از این‌که پیش‌زمینه‌ی مورد نیاز در هر گفتگویی رعایت ادب است و در وهله‌ی بعدی هر نقدی مستلزم داشتن حداقل «دانش نسبی» در آن زمینه است.

آدمهای ناشناسی که در فضای مجازی نقاب بر سر می‌کشند و در هر راه و بیراهه‌ای دیگران را مورد حمله قرار می‌دهند در واقع امنیت روانی جامعه را تهدید می‌کنند و رسمی نامیمون را ترویج می‌نمایند که بروز و ظهور آن در دنیای بیرون ناگزیر خواهد بود... و این واقعه بسیار ترسناک است...

 

 

       پی‌نوشت: من واقعا احساس خطر می‌کنم... اول از این سیر قهقرایی سقوط جامعه به دره‌ی جهل و سطحی‌نگری. دوم از لگدمال شدن اخلاق و نابودی ارزش‌های انسانی... سوم از کاهش اقبال عمومی و به تبع آن پایگاه رأی دولت تدبیر و امید. سومی آن‌قدر خطرناک هست که اگر اتفاق بیفتد موارد اول و دوم با سرعتی بسیار بیشتر پیش‌خواهند رفت...

+    برای همین پستها را بیشتر در کانال خمارمستی منتشر می‌کنم... بخوانیدش. ممنون.

 

  • شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۶

از هر دری سخنی

  1.  به نظرم تنها کسی که درباره ی لباس های المپیک نظر نداده، من باشم  چون حتی حضرت خواجه حافظ هم فرموده اند که:
    «ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم! / جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم»!!!  و این دلیلی بوده بر اینکه آن لباس مشکی هایی که خیلی هم زیبا بودند مورد پسندِ مسئولین قرار نگیرد!!!
    و حتی شیخ اجل سعدی هم برای اینکه کم نیاورند و در حمایت از کمیته ی ملی المپیک فرموده اند که: 
     «نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!!!» 
    حتی مولانا هم که در قید و بند این ظواهر نبوده خطاب به اعضای کاروان المپیک گفته: 

    هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد

    دل برد و نهان شد

    هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد

    گه پیر و جوان شد

  2. قبلا درباره همه چیز نظرات مشعشعانه می دادم و با نگاه نقادانه دنیای پیرامونم را نگاه می کردم!!! ولی این روزها که انگار انتقاد فحاشانه مُد شده و کلا همه ملت در حال اخ و پیف هستند!! من ترجیح می دهم بیشتر مطالعه کنم تا اینکه بنویسم! البته شاید هم این انفعال ناشی از رخوت این روزهای زندگی ام باشد که هرچه تلاش می کنم از چنگالش رها شوم نمی شود!
     
  3. چند روز پیش ادمین صفحه ی محمدعلی بهمنی در اینستاگرام فتوشعری گذاشته بود از این بیت استاد که «خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید/ و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید» اما به دلیل سواد بسیار بالای ادبی، ذوقشان دچار غلط املایی شده بود و البته این موضوع مانع ازین نبود که پستشان بالای دو هزار لایک بخورد و چه بسا کامنتهای تحسین آمیز که به سویشان روان بود! عجیب دلم شکست دقیقا در روزی که استاد در بیمارستان بستری بود، چنین دُرفشانی در صفحه اش برقرار بود! پیام گذاشتم که این اشتباه فاجعه آمیز را حذف کنید، شخصی در پاسخ من و یکی دو تا منتقد دیگر گفته بود که «اشتباهِ سهوی که این همه «قیل و غال» ندارد» و این تذکره خود گویای بی ثمر بودن دغدغه های امثال من بود... واقعا چه بلایی بر سر ادبیات فارسی قرار است بیاوریم؟ ادبیاتی که تنها میراث چندین هزار ساله ی پدرانمان است و از گزند حوادثی پر شمار سربلند و پر افتخار به ما رسیده است! ای کاش با این داعیه از هواداریِ ادبیات و شاعرِ بلندآوازه ی معاصر کمی با املای کلمات هم آشنا بودیم یا لااقل یک بار شعرهای شاعر را خوانده بودیم! کمترین کار دیگر جستجوی اینترنتی املای کلماتی است که نمی دانیم!! این هم نمی شد؟

 

 

 

در این زمانه بی هیاهوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
 
چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را 
برای این همه ناباور خیال پرست 

به شب نشینی خرچنگ های مردابی 
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
 
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند 
به پای هرزه علف های باغ کال پرست 

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست 
کمال دار برای من کمال پرست
 
هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست 
به تنگ چشمی نامردم زوال
                                                             محمد علی بهمنی

 

 

  1. سویه ی نگران کننده ی دیگر این اتفاق حضور ماله به دستانی است که همیشه حضور دارند و در اشتباهات بزرگی که در اطرافمان می بینیم به دنبال توجیهات بزرگ می گردند!!! مثلا: «چقدر ساده اندیشید که نمی فهمید این اتفاق از روی آگاهی و تعمد بوده تا پیامی برساند!!» یا مثلا «ظریف به فلان خبرنگار گفته ما زندانی سیاسی نداریم تا بهانه دست حاکمیت ندهد!!!» یا مثلا «توجیه عملکرد ضعیف تیم اقتصادی و نیز تیم رسانه ای دولت» و چه بسیار رفتارهای مشابه...
     
  2. عزیزی در کنکور دکترای 95 پذیرفته شد، در مصاحبه کتبی و شفاهی درخشان عمل کرد و با رزومه ی عملیِ عالیِ خودش، شانسِ اولِ ورود به این دوره بود. از طریق اساتید و شاگردانشان هم متوجه شدیم نفر اول لیست قبولی است... ناگهان گروه تصمیم می گیرد که امسال در گرایش مربوطه پذیرش نداشته باشد!! با این توجیه که هیچکسی حدنصاب منظور ما را کسب نکرده است و بدین ترتیب سرنوشت این عزیز ما را که به جز دانشگاه مزبور هیچ جای دیگری را انتخاب نکرده در هاله ای از ابهام قرار داده است!! اگر چاره ای به ذهنتان می رسد بگویید. (اسم دانشگاه و رشته ی تحصیلی محفوظ است!)
     
  3. حالا خوب است برگردم و اسم این پست را بگذارم : اینجا ایران است ... همین.

 

  • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵

منجلاب مجازی

سیر تاریخی هرمنوتیک «خویش انداز» با محوریت «همین الان یهویی!»
دیالکتیک فحاشی با آخرین متد روز دنیا.
اینفوگرافی لاک ناخن دست و پا!
نمایش مدام میز شام و بررسی زاویه ی سلفی از دیدگاه هنری!
دغدغه ی افزایش لایک و فالوور بر اساس ماکیاولیسم عامه پسند!
جابجایی مرزهای ادبیات تا سرحد سخیفترین عشقولانه های شخصی و خودارضایی کانالداران مدعی شعر و شاعری.
این‌ها موضوعات شیک و با کلاس یک همایش «سکولار» با محوریت «جامعه‌شناسی نوین» نیست! بلکه علائم سقوط سطح دغدغه های یک ملت در منجلاب مجازی ست!
به راستی چطور انسان به ورطه ی نابودی و سطحی شدن تا این حد می رسد؟!
  • يكشنبه ۲۷ تیر ۹۵

از واقعیت تا مجاز

دنیای مجازی همانطور که از اسمش پیداست دنیای مجازهاست! دنیایی دور از واقعیت! دنیایی که بیشتر به توهمی می‌ماند که راه به واقعیت یافته و سعی می‌کند در دنیای واقعی سر ریز شود! اما حقیقت با آنچه واقع می شود متفاوت است!!!! دنیای مجازی وزن آدمها را به هم می ریزد!!! آدمها به صرف توان ارائه ی خود در رسانه ی شخصیشان دچار اعتماد به نفسی می شوند که سر به فلک می‌زند! هرکس با توجه به فالوورهایش دچار این توهم می‌شود که آدم مهمی است! شاعر بزرگی است! خواننده ی بزرگی است! یا مثلا حرفی که می‌زند به صرف لایکهایش حتما درست خواهد بود!!!!!!!!!!! متاسفانه سلبریتیهای دنیای مجازی بدجور در توهم "خویش مهم پنداری" گرفتارند!


پی نوشت: این پست جان کلامم از مبحثی بود که در گروه "کتابخانه ای برای زندگی بهتر" ارائه شد و  مورد بحث و گفتگوی چندجانبه ی دوستان قرار گرفت.


  • جمعه ۲۱ اسفند ۹۴
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید