خمار مستی - بدرقه

دستمرا می گذارم روی شیشه ی پنجره ی قطار، دستت را می گذاری. لبخند میزنی، لبخند می زنم. دلم برای خنده های از ته دلت غِنج می زند.

 نگاهم چشمانت را از پشت پنجره قطار رصد می کند، ماه رؤیت می شود و دو ستاره که بعدها اخبار اعلام خواهد کرد که روی ماه افتاده و در آنها آب شور کشف شده است!!! 

قطار خاطراتم شروع به حرکت می کند، بوق می کشد و به سمت شهر امن دل پیش می رود... 

دستت هنوز روی پنجره است، کوچک است ولی بزرگی اش قلبم را نوازش میکند. یاد آن شبی میفتم که در قطار، تار و پود روزهای بزرگ شدنمان را رج می زدیم و نقش فرش سرنوشت را مرور می کردیم؛ گاه در اسلیمی هایش گم می شدیم و گاه چون سرو فروتن بته جقه هایش، زندگی را با امید پیش می بردیم... 

هنوز دستت روی پنجره است... نگاهت می کنم، قطار   بوق ممتد می کشد، وقت رفتن است.

قطار دورتر و دورتر می شود اما رد دستم روی شیشه، زیر دست تو جا مانده است ...   

خوب می دانم همیشه هستی، همیشه هستم... هرجا که باشیم...


هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش        که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو

حافـــــــــــــظ


---

یاد نوشت: نیمه شعبان چهار سال پیش با مراسم تحلیف احمدی نژاد هم زمان شده بودمطلبینوشته بودم که بازخوانی اش خالی از لطف نیست.


  • سه شنبه ۴ تیر ۹۲

خمار مستی - شادباش

چقدر خوبه که ملت این همه شادن این روزا! اصلن نمیتونستم تصور کنم که در زمان ج اا روزی دوباره شادی بین مردم برگرده، ولی در عرض چند روز مردم این همه خوشحالن... همه جا هم همینطوره انگار... خدایا شکرت...

ریشه های سبز گلهای ارغوانی داد و مردم شاد شدن...

تیم ملی هم همچین قشنگ رفت جام جهانی، اونقدر قشنگ که اصن به دل آدم نشست... روز بازی ایران-کره مدام بازی 4 سال پیش تو ذهنم بود و بچه هایی که مچ بند سبز دستشون بود... ولی این بار ته دلم روشن بود که ما می بریم انگار امید سبزی تو فضا جاری بود...

و ما بردیم ...

و همه ما شاد شدیم ...

شور نشاط رو میشه حس کرد تو فضا... خدا کنه ادامه پیدا کنه...

شادی و امید نیاز داره ایران...

دوستی میگفت چار سال پیش ریختیم تو خیابون و گفتیم رای ما کو؟ ریختن موسوی و کروبی رو گرفتن! امسال بریزیم تو خیابون و بگیم رای ما کو؟؟؟؟؟  بیان قالیباف و جلیلی رو بگیرن که چندسالی از دستشون راحت باشیم!!!

الان هم یکی دیگه از دوستان مسیج داده میگه : حالا تصور کن که بزنه این وسط جنتی هم بمیره!!!!  ملت ذوق مرگ میشن به خدا!!!!!

پ.ن:میخواستم در این پست به تحلیل خودم درباره همه اتفاقاتی که در پروسه انتخابات 92 رخ داد، بپردازم ولی دلم نیومد ازین شادی و نشاط بگذرم. برای نقادی روحانی و آنچه رخ داد 4 سال فرصت هست...


پشت پنجره نشسته ام 

ماه از پشت ابر به من چشمک می زند

 و من روی ماه تو را می بوسم... 

                                           ماه به تو حسادت می کند 

                                               و من از ته دل می خندم

  • پنجشنبه ۳۰ خرداد ۹۲

خمار مستی - سر اومد زمستون


رای مردم بنفش نبود آقای روحانی، سبز بود ، با باتوم کبودش کردند!!

 شما می خواهید با آن چه کنید؟؟؟؟؟


+عکس های بیشتر را د راینجاواینجاببینید.

  • يكشنبه ۲۶ خرداد ۹۲

خمار مستی - نظرتون درباره این دو عکس چیه؟؟؟

این پدر ودختر نارنجی پوش، با آن ظاهر و آن قاب عکس و... دیروز در صف رای گیری سوژه عکاسان بسیاری بودند. خلاصه من هم مثل خیلی های دیگر انگشت حیرت به دهان گرفتم و با خودم گفتم چه آدمهای جالبی پیدا می شود!


امروز به شکل خیلی اتفاقی در آرشیو عکسهای یک مجموعه دار درست و حسابی که عکسهای بسیاری از اتفاقات و ماجراهایی که در ایران رخ می دهد گردآوری و در  وبلاگش میگذارد گشت میزدم و به طور خیلی اتفاقی تر به عکس زیر رسیدم!! خودم خنده ام گرفت ازین تصادف جالب!!! ببینید...


در آرشیوی که عرض کردم ذیل این تصویر نوشته شده بود: راهپیمایی 22 بهمن 88 (فصل الخطاب رهبری)


خیلی دوست دارم که نظر شما را درباره این عکسها بدانم...


  • شنبه ۲۵ خرداد ۹۲

خمار مستی - به یادتان می آورم...


4سال پیش چنین روزی یادتان می آید؟


وقتی نعشجمهوریت کف خیابان بود!!!


در یادباد بخوانید  


اگه به این نتیجه رسیدی که رای دادنت هیچ تاثیری نداره که هیچ... ولی اگه میخوای بری پای صندوق و رای سفید بدی خواهش میکنم ازت که به سرنوشتت فکر کن و به کسی رای بده که بشه بهتدبیرش،امیدداشت ... 

این بار شاید بار آخر باشه...

من جزء کسایی هستم که رای نمیدم، ولی می ترسم ازینکه به سرنوشت سوریه دچار بشیم...

اگه تصمیم من اشتباهه تو تصمیم درستو بگیر

خواهش میکنم...


+چهارسال پیش پنج شنبه ی قبل از انتخابات که تبلیغات ممنوع بود روزنامه اعتماد ملی که اون موقع محمد قوچانی خلاقانه اعتمادملی رو میگردوند، پرونده ای درباره پینوکیو کار کرده بود... کوتوله ای که دروغ میگه و دماغش دراز میشه و خلاصه شاید نمیدونست همین دروغگو ، سودای دروغ بزرگتری رو تو ذهنش میپرورونه که دو روز بعدش همه ازش خبردار میشن...

+ سه پست قبل که صرفا لینکهای یادباد بودند از صفحه نخست برداشته شدند، وبلاگ یادباد همچنان تا بعد از اعلام نتایج انتخابات فعال خواهد بود.

  • پنجشنبه ۲۳ خرداد ۹۲

خمار مستی - یاد باد 3

یاد باد

          یادمانی از حماقت

                                                 دوباره  فیل تر شد...

              

     آدرس جدید

http://yademanebad3.blogfa.com/

به عدد انتهای آدرس قبلی یک شماره اضافه کنید! 






اصلا فکر نمیکردم اولین پست تکراری وبلاگ خمارمستی اینفیل گندهباشه!!!! والاااااااااااا!!!!
  • دوشنبه ۲۰ خرداد ۹۲

خمار مستی - آرش

هبوط در بامدادان روز نوزدهم

مرا کسی نساخت ، خدا ساخت؛ نه آنچنان که « کسی می خواست» ، که من کسی نداشتم، کسم خدا بود، کس بی کسان. اوبود که مرا ساخت، آنچنان که خودش می خواست، نه ازمن پرسید و نه از آن « من دیگر» م. من یک گِل بی صاحب بودم. مرا از روح خود در  آن دمید و، بر روی خاک و در زیر آفتاب تنها رهایم کرد. «مرا به خودم واگذاشت.» عاق آسمان! …

روح خداوند خدا در جانم، امانت او بر پشتم، قلمش در دستم و حکمت نامها، دانش «ودا» بر لوح دلم؛ کائنات در برابرم به رکوع، ملائک در پیش پایم به سجود ومن در ملکوت…*

چه گویم؟؟؟؟ که حکایت خلقت با عشق آغازیدن گرفت و آه!  که سخت ستمکار نادانی بودم که امانت الهی بر دوشم بود و فریب سیب سرخی و…  کمترین خیانت در برابر آن کمترین مسئولیت ، مکافاتش زمین بود و  هبوط!!! و چه سخت ستمکار نادانی بود انسان این اشرف مخلوقات، که زندگی زمینی اش را نیز  با عشق و جنایت آغاز کرد!!!! و قابیلهای تاریخ هماره به رسم پدر هابیل کشی کردند تا رسید به امروز…

اما امروز…

امروز من به دنیا گام نهادم تا وارث آن امانتی باشم که کوه تاب تحملش را نداشت و پدر آن را پذیرفت و حال به من سپرده است…

و من نمی دانم می توانم زیر بار آنچه پدر و پدرانمان نتوانستند به دوش کشند بایستم یا نه؟  خدای من کمکم کن امانتت را با روی سپید به مقصد برسانم…

 آری  امروز سالگرد هبوط من بر این زمین خاکی است...


*      پاراگراف نخست از کتابهبوط در کویردکتر شریعتی است.

**    این متن بخشی ازنوشتارچند سال پیشم درفریادسکوت بود.

***   شرح ذیلآرشدر لغت نامه دهخدا:

منوچهر در آخر دوره ٔ حکمرانی خویش از جنگ با فرمانروای توران ، افراسیاب ، ناگزیر گردید. نخست غلبه افراسیاب را بود و منوچهر بمازندران پناهید لکن سپس بر آن نهادند که دلاوری ایرانی تیری گشاد دهد و بدانجای که تیر فرود آید مرز ایران و توران باشد، آرش نام پهلوان ایرانی از قله ٔ دماوند تیری بیفکند که از بامداد تا نیمروز برفت و بکنار جیحون فرود آمد و جیحون حدّ شناخته شد. در اوستا بهترین تیرانداز را «اِرِخ ِش َ» نامیده و گمان میرود که مراد همان آرش است . طبری این کماندار را «آرش شاتین » می نامد و نولدکه حدس میزند این کلمه تصحیف جمله ٔ اوستائی «خَشووی ایشو» باشد چه معنی آن «خداوند تیر شتابنده » است که صفت یا لقب آرش بوده است . و بروایت دیگر رب النوع زمین (اسفندارمذ) تیر و کمانی به آرش داد و گفت این تیر دورپرتاب است لکن هرکه آن را بیفکند بجای بمیرد. و آرش با این آگاهی تن بمرگ درداد و تیر اسفندارمذ را برای سعه و بسط مرز ایران بدان صورت که گفتیم بیفکند و درحال بمرد. (از تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا) : 

چون کار بقفل و بند تقدیر افتد /  از جیب خرد کلیدتدبیر افتد

آرش گهرم ولی چو برگردد بخت  /  در معرکه پیکان و پر از تیرافتد.

                                                                                          خسروی 

از آن خوانند آرش را کمانگیر / که از آمل بمرو انداخت یک تیر

ترا زیبد نه آرش را سواری /  که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری .

                                                                                  (ویس و رامین )

و افراسیاب تاختن ها آورد و منوچهر چند بار زال را پذیره فرستاد تا ایشان را از جیحون زانسوتر کرده ، پس یک راه افراسیاب با سپاهی بی اندازه بیامد و چند سال منوچهر را حصارداد اندر طبرستان و سام و زال غائب بودند و در آخر صلح افتاد به تیر انداختن آرش و از قلعه ٔ آمل با عقبه ٔ مزدوران برسید و آن مرز [ را ] توران خوانده اند. (مجمل التواریخ )

**** سیاوش کسرایی در منظومه زیبایآرش کمانگیرماجرا را با بیانی حماسی احساسی! در قالب نیمایی شرح می دهد. دراینجابخوانید.

***** اشتباه نمی کنید، صدای موزیک از همین وبلاگ است.  با آخرین دکمه از نوار سمت چپ وبلاگ، می تونید قطعش کنید...


  • شنبه ۱۸ خرداد ۹۲

خمار مستی - به یادتان می آورم...


چهارسال گذشته از زمانی که اینو کشیدم... قبلا هم یک بار تو وبلاگ مرحوم مغفورفریادسکوت گذاشته بودمش.

چقدر همه چیز عوض شده، حتی من!

چقدر من از «کشیدن» دور شدم...

و البته هنوز ایران قیامت نشده ...


پ.ن1: همه ساله مردم ایران با نزدیک شدن نیمه ی خرداد، با دلی سرشار از شور و قلبی آکنده از معنویت، راهی مکانهایی معنوی می شوند تا  روح متلاطم خود را به دریای خروشان بیندازند و تنی به آب بزنند و گاه در صحرای بیتاب خود را به تاب برسانند!!! خلاصه اینکه سالهاست «ارتحالیدی» در فرهنگ رهروان عشق و حال جاودانه شده است، پیشاپیش تعطیلات خوش بگذره،پارسالکه به ماخیلی خوش گذشت، خدا کنه که امسال نیز هم...

پ.ن2: ارتحالیدی 4 سال پیش (همون 88 معروف) برای همیشه تو ذهنم میمونه، چه ذوق و شوقی داشتیم و چه کردیم... بماند... یادش به خیر آقای فلانی از فلان جا آمده بود، خانوم فلانی نیز هم...


  • دوشنبه ۱۳ خرداد ۹۲

خمار مستی - یاد باد 2

یاد باد

                   یادمانی از حماقت

                                                  فیل تر شد...

                  آدرس جدید

http://yademanebad2.blogfa.com/

یه 2 به انتهای آدرس قبلی اضافه کنید! 


+ یعنی فقط دو هفته طاقت شنیدن حرف حق رو داشتن! فقط دو هفته! ای سعه صدر! ای آستانه بالای تحمل! ای گردش شفاف اطلاعات... ای ج ا ا

+  همه مطالب به آدرس جدید منتقل شدن و آدرس قبلی حذف شد. 

+ امان ازین بلاگفا که دو روزه همه چیزو به هم ریخته...

  • شنبه ۱۱ خرداد ۹۲

خمار مستی - برنیس بژو بازیگر فیلم گذشته اصغر فرهادی بهترین بازیگر زن فستیوال فیلم کن شد

افتخاریدیگر برای اصغر فرهادی و ایران عزیز...

«برنیس بژو» جایزه بهترین بازیگر زن فستیوال فیلم کن را برای بازی در فیلم گذشته به کارگردانی اصعر فرهادی دریافت نمود. او پس از گرفتن این جایزه و به رسم تشکر اصعر فرهادی را به روی سن دعوت کرد.

شصت و ششمین دوره جشنواره کن با اهدای جوایز به کار خود پایان داد. فیلم "زندگی آدل" (با عنوان انگلیسی آبی گرمترین رنگ است) به کارگردانی عبداللطیف کشیش فیلم ساز تونسی فرانسوی، نخل طلایی را از آن خود کرد. برنیس بژو، هنرپیشه فیلم اصغر فرهادی جایزه بهترین هنرپیشه زن را گرفت.


دریادبادبخوانید...


تنها راه باقی مانده برای هاشمی 
 

رای ما فامیل دور

انصاف

کاندیداهای منتخب را بهتر بشناسید:محسن رضایی  


  • يكشنبه ۵ خرداد ۹۲
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید