۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

نحریف ادبی - طنز انتخاباتی

ذکر آن به موزه فرستنده!

آن جوان‌مرد راه، آن پاک‌باز درگاه، آن مدافع همیشگی اعتدال، آن که مخالفان را می‌فرستد به قالیشویی‌های مال! نماینده‌ی اصیل اصلاحات، آن پاسخ‌دهنده‌ِی همه‌ی اشکالات، یگانه کاندیدای پوششی، فارغ از هر جنبش و پویشی. آن دلاور سیرجانی، آن سیاست‌مدار کارگزارانی. متخصص در له کردن و زیرگیری حاج اسحاق جهان‌گیری رحمةالله علیه. نقل است ابتدا مردمان فکر می‌کردند او دماغ بود و هیچ نبود ولی بعد که رشد کرد و به مقام رسید نشان داد مغز بوده‌است و خداوند قلب و مغزش را در پشت آن دماغ پنهان کرده تا از چشم بد مصون بماند. او با کاردانی و لیاقت مراتب را از بخش‌داری تا فرمانداری و استانداری را تا وزارت طی نمود. سپس در دولت کلید به معاونت رسید وی تصمیم گرفت در نقش مدافع پوششی عمل کند ولی با حفظ سمت به عنوان آقای گلی آخرین مناظرات تلویزیونی ریاست‌جمهوری برگزیده شد.

اسحاق را گفتند تا به حال کجا بودی؟ گفت: گوش به فرمان آن‌کس که نفس است و حرفش برای هر انتخابات بس است و تصویرش در قفس است! گفتند رئیست کیست؟ گفت: آن‌که رئیس تدبیر و امید است و عمامه‌اش سپید است و نماد دولتش کلید است. گفتند از دشمنت برای ما بگو. گفت: آن به صورت دست‌فروشان سیلی زننده، آن از زباله برق تولید کننده! در دوربین‌ها نگاه کننده و بعدش تهمت‌زننده! آن‌که معروف شده به شهردار سازه تقسیم‌کننده‌ی املاک نجومی به یک اندازه!

اسحاق را متخصص در به موزه فرستادن نام نهاده‌اند چرا که هم او نخستین بار پیکان را به موزه فرستاد و حالا عزم خود را جزم نموده تا شهردار تهران را به موزه بفرستد یا اگر امکانش نبود شهرداری را تبدیل به موزه نماید!

از جملات قصار او نقل است که گفت: « باطل السحر دروغ و فریب، آگاهی مردم است!»

همچنین او گفت: « در مسائل اجتماعی، با برخوردهای گازنبری مسائل حل نمی شود!»



       پ.ن1: برای خواندن بقیه‌ نوشته‌های طنز  کانال خمارمستی را بخوانید. نوشته‌های طنز به وصورت روزانه در کانال گذاشته می‌شود.

       پ.ن2: جلد هفته نامه‌ی صدا مربوط به پیش از مناظره‌ی نخست است که البته بسیار هوشمندانه کار شده‌است. این نوشتار هم همان فردای مناظره کار شد و چاپ شد و توی کانال هم گذاشته شد. برای اینکه زودتر به نوشته‌ها دست‌رسی پیدا کنید در کانال خمارمستی عضو شوید. ممنون.

 در ضمن نظراتتون هم برام مهمه...

  • چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۶

ماجراهای شازده گوگولو

مجموعه طنز ماجراهای شازده گوگولو را در کانال خمارمستی بخوانید...
امیدوارم طنز روزانه‌ی شازده گوگولو مورد پسندتون واقع بشه



خمار مستی
  • چهارشنبه ۴ اسفند ۹۵

وقتی که ما راه می جوییم آنها راه می یابند!!!!

حالا که اوضاع جهان دوباره رو به غاراشمیش شدن گذارده و از نوکِ برجِ ترامپِ کله شق، بوی باروت بلند شده! دیگر سکوت جایز نیست!! باید بپا خیزیم و جَنَمِ انقلابیمان را به منصه ی ظهور بگذاریم!! اگر به امید خدا و به لطف این کاسه های همیشه داغ تر از آشِ داخلی که صدایشان از انکرالاصوات هم بلندتر است موردِ هجومِ بیگانه قرار گرفتیم از همین تریبون اعلام می کنم که من هم پوتین های سربازی ام را از انباری در می آورم و به جبهه های نبردِ حق علیهِ باطل می روم! هرچه نباشد بهتر از این است که با هفت تا مقاله یISI  و علمی پژوهشی و یک عالمه رزومه ی صنعتی تحقیقاتی یک سال دنبالِ کاری با حداقل حقوق بگردی و بیکار بمانی!!!! اینجوری لااقل می روی و کمی ادای قهرمان ها را در می آوری دیگر! آن وقت این شکم گنده هایی که پشتِ میز نشسته اند و فرزندانِ اغلب لاابالیشان با پُزِ جنگ رفتن و خون دادن نمی توانند برای غصبِ موقعیت شغلیِ ما دلیل تراشی کنند! در هر صورت ما برنده ایم!!! اگر بدشانس بودیم و شهید شدیم که در جنات تجری من تحته الانهار جاودانه ایم و با حوری های بهشتی عشق و حال می کنیم، بازماندگانمان هم هرچه سهمیه هست بزنند به بدن نوشِ جانشان!!! اگر هم زنده ماندیم احتمال اینکه روزی نویسنده ی بزرگ و معروفی شویم بالا می رود!!! بهترین نویسنده های دنیا که بیشتر دوستشان دارم هروقت جنگی پیش آمده داوطلبانه به صفِ سربازان پیوسته اند و بعد از بازگشت بهترین آثارشان را خلق کرده اند و تبدیل شده اند به محبوب ترین نویسندگان دنیا!!! ارنست همینگوی، جروم دیوید سلینجر، ویلیام فاکنر، جورج اورول، گابریل گارسیا مارکز ، جورج گربنر و خیلی های دیگر !!!!!

با این حساب من هم در این اثنای بیکاری پوتین های سربازی را برق می اندازم تا هرموقعی که این مفت خورهای کیهان صفت به آرزویشان رسیدند از میز ایشان ذفاع کنم ...

                                                                                                     و من الله توفیق!

 

صدای پای فاشیسم

اشیاِ از آنچه در آینه می بینیم به ما نزدیکترند!

 

   پی نوشت: حالا که وضعِ دانشگاه ها اینقدر وخیم است و روز دانشجو اینقدر راحت تخطئه شده پستی را که پارسال برای معرفی این روز نوشتم تا اطلاع ثانوی می چسبانم بالای صفحه ی وبلاگ! شاید اتفاقی باشد هرچند کوچک در جهت شفافسازی!!! والاااااااا

  • يكشنبه ۱۴ آذر ۹۵

شب چره

گاهی هم هست که خودت می دانی باید بنویسی تا حالت خوب شود! اما نمی شود که نمی شود! اصلا از کی تا به حال نوشتن بهانه می خواسته که حالا دو ساعت است نشسته ای روبروی کامپیوترِ وفادارِ خانگی که مثلِ سگ ازش کار کشیده ای و هرچه کرده ای هیچ نگفته  و دم تکان داده! هرچه نباشد خودش هم خوب می داند یک فلاپی درایورِ گندیده اش را هم به این لپ تاپ های سوسولکی نمی دهی! نه که ندهی! حداقلش این است که او هم مطمئن است پولت نمی رسد که شلوارت دوتا شود و نوعروسِ دیجیتال به خانه بیاوری!!!!!! هنوز هم جیبت از دوسال پیش که آن گوشیِ فکسنی را خریدی خالیست و جایش درد می کند! اصلاپول نداری خوب نداشته باش! چه بهتر! به من و تو هم اصلا مربوط نمی شود که صدا و سیما دارد با دمش گردو می شکند که تحریمها تمدید شده و می خواهد به زور برجام را لغو کند بلکه برگردیم به همان دوران اقتدارِ فقیرانه ی خودمان که صبح از خواب پا می شدیم و می دیدیم یک ننه قمری پولِ رانتهایش را زده به جیب و به بهانه ی دور زدنِ تحریم پیچیده است توی یک جاده ی یک طرفه و دِه برو که رفتی! ولش کنید! با جیبِ خالی که کسی سراغ احوال از حاج سعیدها نمی گیرد! بیایید ما هم کمی همینجا حرکات موزون انجام دهیم نا سلامتی روز دانشجوست و قرار است قِرهای گیر کرده در کمرمان را بریزیم وسطِ دانش گاه! الحق و الانصاف دولتِ تدبیر باعث شده است فضای امید در دانش گاه زنده شود و به مناسبتِ روزِ دانشجو استند آپ کمدی اجرا کنند و دور هم خوشحال باشیم... راستی یادم نبود سالها از دورانِ دانشجوییِ ما گذشته و این روزها همین چیزها مُد است! این جدیدیها عاشقِ کشکند! آرمان: کشک! هدف کشک! 16 آذر: کشک! جنبش دانشجویی: کشک! البته از جنبش هم فقط حرکات موزونش را دوست دارند بخصوص آن بخش بندری اش را! ما پیرمردها هم باید برویم کشکمان را بسابیم!

داشتم میگفتم نصفِ شبی دو ساعت است نشسته ام پای کامپیوتر و قرار بود دلنبشته ای بنویسم برای پاییز که مثلا دارد کم کم رفع زحمت می کند و اگر میخواهیم کمی عکس برای اینستاگرامِ گِراممان بیندازیم باید هرچه زودتر چهارتا درخت که هنوز برگی به سر و رو دارند پیدا کنیم که اصلا نوشتنم نیامد و مرور اخبار ذوقم را کور کرد! 

حالا هم قیافه ام شبیه کایوت است که از تعقیب رودرانر هیچ چیز نصیبش نشده است!

  • يكشنبه ۱۴ آذر ۹۵

او مرا خورد و چقدر گوگوری مگوری بود!

 جامعه دیو سیرت

 

و چون طفلی خُرد بودم مرا وعده داده بودند به آینده ای که از آن من است اگر درس بخوانم، در مُدارِسَت ممارست ورزیده سر خویش گرم داشته بودم که آینده از راه رسید با ریش های بلندش و داغ مهری که بر پیشانی داشت و بر همگان با یک چشم می‌نگریست و خودی را از نُخودی باز می‌شناخت و الباقی همه بیخودی بود. به ناگاه چشم گشودم و او مرا خورد! و چقدر گوگوری مگوری بود!

 

  • پنجشنبه ۷ مرداد ۹۵

قهقهه های قاه قاه - تلخندهای امروز

چند پاره شعر طنز قاب میگیرم اینجا امیدوارم مورد پسندتان بیفتد...



همین که سقفِ مجلس را بِدیدند

به روی صندلی ها آرَمیدند

هر آنچه گفته بودند رفت از یاد

زدند زیرش که از لیستِ امیدند!



چو «دیوثی» شده جزءِ سیاست

به «پفیوزی» رسی تو به «ریاست»

نتیجه می شود آخر همین که

فقیهت می زند حرف از «دیاثت»!


توضیح: من همینجا از همه دوستان بابت الفاظ رکیک شعر عذرخواهی میکنم، اما ببینید وضع این مملکت اینقدر خراب و بحرانیست، که این الفاظ بخشی از مسائل روز سیاسی کشور شده اند و در سایتها و روزنامه ها، چه مقالاتی در این باب می نویسند! وظیفه ی طنز نویس بزرگ کردن این نقص هاست...



گفتی که: «زبانِ انگلیسی جهل است

دانشگَهِ ما جای زنِ نا اهل است».

دل کندنِ مشهد از ابومسلم را

آخر تو چرا گمان نمودی سهل است؟



با لفظِ بگم بگم فقط خندیدی

با جمله بزرگانِ وطن جنگیدی

اخلاق و حیاء و ادبت کُشت مَرا

آخر تو چه خیری زِ مرامت دیدی؟



کانال تلگرامی خمارمستی شامل نوشته های کوتاهم، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و کلا هرچه که شما بخواهید!!


  • دوشنبه ۱۷ خرداد ۹۵

خوشا بر گِردِ کله هاله دیدن

خوشا یابو شدن وقتِ چریدن
خوشا بر گِردِ کله هاله دیدن

تمامِ اقتصاد از هم دریدن
به سانِ یک وَزَغ بر تپه ریدن

تو و لبخند و نفتِ صد دلاری
من و بختِ بد و یارانه خواری!

چه شد پس حاصلم از سفره ی نفت؟
چرا پس هرچه بودش از کفم رفت؟؟

چرا شغلی ندارم در اداره؟
تورم کرده من را پاره پاره!

خوشا خاشاک و خس، اندر خیابان
به از آن کَس که ایران کرده ویران!

خوشا خندیدنت همچون قناری!
همه عالم شده از تو فراری!!!

خوش آن پستان که لولویش تو باشی!
خوش آن باغی که میمونش تو باشی!

کدامینم گناه از بنده دیدی؟
خدایا کاین چنین تقدیر چیدی؟

بهایش عمرِ منْ بودش ولیکن
شُدَش درسی برایِ مامِ میهن!



کانال تلگرامی خمار مستی  شامل نوشته های کوتاه، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و کلا هرچه که شما بخواهید!!!

  • پنجشنبه ۱۳ خرداد ۹۵

تحریف ادبی 1 - اندر بابِ تاریخچه ی فحش عمه!

در داستان «خسرو و شیرین» نظامی، شیرین خانوم عمه ای داره به اسم مهین بانو که نصایح جالبی از سر خیرخواهی به شیرین میکنه و اونو به صبر وا میداره که این همه صبر کردی! چند روز دیگه هم طاقت بیار!

بباید ساختن با دوری اکنون
که داند کار فردا چون بُوَد چون؟

حرفهای این مهین بانو که عجیب روی شیرین نفوذ داشته باعث دراماتیک شدن یکی از معروف ترین داستانهای عاشقانه ایرانی میشه!
قصه ازین قراره که خسرو داره مخ شیرین رو میزنه و عمه خانوم از سر تجربه شصتش خبر دار میشه و به شیرین نصیحت می کنه که اگه خسرو خواست با تو خلوت کنه، فقط میخواد مخت رو بزنه و به تخت خواب بکشوندت! تا بوده مردا همینجوری بودن و لنگه ی همن! مبادا اون مثه گل تو رو بو کنه و بذاره کنار! خلاصه شیرین نصیحت مهین بانو رو آویزه ی گوشش می کنه و حاضر نمی شه که با خسرو خلوت کنه! همینم باعث رنجش خسرو از شیرین میشه و ازون به بعد خسرو خان خیلی از دست مهین بانو شکار شده و بااینکه تو تاریخ منبع معتبری ثبت نکرده ولی احتمالا خسرو از همون زمان برای اولین بار فحش عمه رو باب میکنه!!!

اینم 4 بیت دیگه از نصیحت مهین بانو به شیرین:

بسا گل را که نغز و تر گرفتند
بیفکندند چون بو برگرفتند

بسا باده که در ساغر کشیدند
به جرعه ریختندش چون چشیدند

تو خود دانی که وقت سرفرازی
زناشوئی بهست از عشقبازی

چو شیرین گوش کرد آن پند چون نوش
نهاد آن پند را چون حلقه در گوش

 

کانال تلگرامی خمار مستی  شامل نوشته های کوتاه، خلاصه اخبار، شعر، عکس، ترانه و...

 

  • شنبه ۸ خرداد ۹۵

تفألی به حافظ 1

اول نیت کنید، بعد فاتحه یا صلواتی برای روح خواجه ی شیراز بفرستید، حافظ رو به شاخه نباتش قسم بدید که براتون فالی گرفتم که یک وجب روغن روشه!

حسن روحانی


کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
دوسیب نعنا و پاسور و عرق با یک نواری خوش!

الا ای طایر «دولت» که قدر وقت می دانی
به یمنِ «مجلسِ» تازه، تو داری روزگاری خوش!!

هر آنکس را که موشک امتحان می کرد در صحرا
سپندی گو بر آتش نِه که دارد کار و باری خوش!

عروس طبع را زیور زِ فکرِ بکر می بندم
بود کز نقشِ برجامم به دست افتد «دلاری» خوش!

شبِ صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
چرا که جان کری بسته است پیمان با هیلاری خوش!

مئی در کاسه ی چشم است ساقی را به نام ایزد
که غارت می کند اموالِ مارا چون شکاری خوش

به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولانِ افراطیت بیاموزند کاری خوش

تفسیر:
ای آقای دولت، بعد از انتخابات مجلس شرایط بسیار خوبی برای تو مهیّا شده است. تو در این موقعیت واقعا خوشبختی و باید قدر آن را بدانی، تو کسی هستی که در خاطرت عشقِ دلبری را داری (اشاره به برجام) که با آن توانستی بر مشکلات غلبه کنی. به خاطر داشته باش که باید شبِ صحبت و خوش را غنیمت شماری چرا که با دو دره بازی های آمریکا و پیچاندن دلارهای ما، ممکن است موقعیت تو هم خیلی زود از دست برود. پس بهتر است به جای به غفلت عمر طی کردن همراه دار و دسته ی احمدی نژادی ها به میخانه بروی تا افراطی ها به تو کاری خوش را آموزش بدهند!! ( از ما نشنیده بگیر: منظور همان اختلاس و این حرفاست!!!)

پی نوشت: حافظ منو ببخشه! خدایا توبه! توبه!!!

  • جمعه ۱۷ ارديبهشت ۹۵

سال طرحهای بند تنبانی!

این مطلب کاملا جدی است! لطفا آن را جدی بگیرید!!!

اکنون که در روزهای پایانی سال، به نوروز سعید باستانی نزدیک می شویم و دوره ی طلائی کنکوری ها رسیده که باید به جمعبندی بپردازند!!! ما نیز در همین راستا به جمعبندی مطالب نوروزی که این یکی دو ماهه ی اخیر در فضای مجازی منتشر شده می پردازیم! با توجه به مطالب بیان شده و ساعتها مطالعات پژوهشی و استفاده از نظریات کارشناسی اثبات شده است که: آدم ها علاوه بر کودکِ درون که مدام بهانه می گیرد و خَرِ درون که مدام لگدپراکنی می کند! یک احمدی نژاد درونی هم دارند که مهم ترین خصیصه اش علاوه بر تصمیم های غیر منطقی، رفتار غیرمعمول و لجبازانه و عملکرد نا معقول! ارائه ی طرحهای بند تنبانی است!!!! در همین راستا اگر هجوم این طرح ها و لوایح عمومی در این شبِ عیدی ادامه داشته باشد می توان سال آینده را سال "فوروارد الله بختکی و سندینگ قزن قورتکی در اجرای طرحهای بند تنبانی" نامید!!!

در ادامه مطلب دوتا ازین طرحهای بندتنبانی را بررسی کرده ایم بخوانید و لذت ببرید!!!



  • پنجشنبه ۲۷ اسفند ۹۴
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید