9 دی... زخم جاودان

در حافظه تاریخی ما ایرانیان 9 دی یک نقطه بازگشت است! نقطه عطف! عطف بر هر آنچه اسمش آرمان بود و خواسته! ناگهان شجاعت جای خودش را به ترس و نخوت داد! به یک باره ایران که قرار بود قیامت شود به عالم ناسوت رفت! تجرید محض! خواسته های نافرجام و رأیی که پس داده نشد! و عده ای که همچنان در خواب بودند!!!

ضربه های باتوم جوانه های سبز را کبود کرد، ‌آزادی هتک حرمت شد، عمال قدرت، آن چپاولگران فرهنگ و انسانیت، دریدند و بر حرمت انسان (و انسانیت) تاختند و لکة ننگی بر پیشانی ایران و ایرانی برای همیشه به یادگار ماند!!! دین داری و آزادگی را افسار زدند و آرای عمومی خدشه دار شد!!! چماقداران مدافع فاشیسم بلند خندیدند و چنین بود که شیفتگان قدرت، عنان حکومت را چنان سفت کشیدند و به ماجراجویی پرداختند که نان و فرهنگ زیر سٌم مرکب لجام گسیختة قدرتشان لگدمال شد و دنیا، هراسناک، خندقی عمیق پیرامون مزرعة سبز تمدن ایران زمین کشید!!!

و  خوشا عده ای که همچنان در خواب بودند...

سرمایه های ملی به یغما رفت! ‌فرصتهای آشتی و وفاق جای خود را به حسرت و نفاق داد!!

حسرت برای نسلی که جوانیش را بر سر آرمان هایش داده بود...

نفاق  سهم نسلی که برای آرمان هایش، نسل بعدی را سوزانده بود...

و چنین بود که گردِ سردِ افسردگی بر بارقه هایِ امید نشست!!!

و خوشا عده ای که همچنان در خواب بودند!!!!

در حافظه تاریخی ما ایرانیان 9 دی یک نقطه بازگشت است! نقطه عطف! عطف بر هر آنچه اسمش آرمان بود و خواسته! افیون ترس و تردید بر پیکر جامعه نشست و همه فراموش کردند عهدی را که شیخ با میر بسته بود، خواص بی بصیرت به حصر کشیده شدند و بی آن که خبری از قیامت باشد سرو های سبز، در برزخ ماندند که در سرای شیران خفته، خواب را برگزینند یا نئشگی تدبیر را ؟!؟!؟ و چه خوش آنان که در رؤیای نجات، خفتن را برگزیدند!!!

و در این برزخ، خوشا عده ای که همچنان در خواب بودند...

خودکامگانِ افسارگسیخته، از پس سال ها، همچنان می تازند و نعش آزادی را لگدکوب می کنند. خفتگانِ خفته زیرِ بارِ فشارِ اقتصادی و ندانم کاری های بزرگانِ بزرگ زاده یِ بزرگ ادعا(!) کمر خم کرده و کابوس فردا می بینند!!!

9 دی حماسه می شود و نماد بصیرت!!! همه باور می­کنند که در این سال ها آتش فتنه زندگیشان را سوزانده است! دزدی و فساد فراگیر می شود! هرکسی می خواهد حق خویش را از حلقوم دیگری بیرون بکشد بلکه دود خوش بهمن دوباره تخدیرش کند و رؤیای خوش 57 را باز بیند! آب و برق و گاز مجانی با شیب ملایم نان را از دستشان دور می کند و خوشا آن جماعت که همچنان در خواب بودند...

بعد از فالگیر و رمَال، نوبت به کلید ساز می رسد تا قهوة قجری بنوشد و لبخند تحویل شکوفه های کبود بدهد! غافل از این که کلید او حتی اگر به در باغ سبزمان هم بخورد، باغ سوخته دیگر نهال سبزی ندارد که غرقابش کنند!!! این آب سرد، فقط شعله های زیر خاکستر را خاموش می کند!!!

باغبانی باید تا بذر امید بپاشد و دم مسیحایی بر جسد جامعه بدمد...

بعد از گذشت این همه سال این رسانه ی چموش میلی که با مدیریت جدیدش سرافرازانه حیا را قورت داده و آبرو را به تاراج گذاشته است، مدام داغ از ما تازه می کند! واقعا به نظر شما این همه اصرار بر مشتی محملات برای چیست؟ آیا بهتر نیست که این لجن زار را چندی به هم نریزند تا کمتر گندش بالا بیاید و رفته رفته از حافظه ی ضعیف مردم فراموش شود؟

 

 

پ.ن: ممنون از ساقی سیمین ساق که در این مدت نبودِ من به دردِ دل خمارمستی می رسد و بزرگوارانه جام اهل خمار را به بادة کلام و اندیشه سرشار می کند.

 

باران تویی به خاکِ من بزن /  باز آ ببین که بی مهِ تو من / هوایِ پر زدن ندارم  ] گروه چارتار [

 

 

 

 

  • سه شنبه ۹ دی ۹۳

هفته دفاع مقدس!!!!

آقا به مناسبت هفته دفاع مقدس به ما یه خیر و برکتی رسیده که نگو و نپرس! از اونجایی که اینجانب فعلا در اداره ی بوق مشغول خدمت صادقانه و خالصانه بوده و درحال درآوردن سری مابین سرها می باشم!!! پس کت و شلوار پوشیده و اتوکشیده وقتی هنوز اهالی بیکار نت در خواب ناز به سر می برند ٬ تشریفم را می برم همان اداره ی بوق تا اموراتم را بگذرانم تا این دو سال کوفتی بگذرد! روز دوشنبه که رفتم اداره دیدم بععععععععععله اداره تبدیل به میدون جنگ شده و کلی مین و گونیهای شن و جعبه های گلوله راهرو را تبدیل به خط مقدم نبرد حق علیه باطل کرده و به لطف بچه های بالا ما مستقیم تو حس و حال جنگ فرو آمدیم و کم مونده بود مثل حسین فهمیده خودمونا بندازیم زیر تانک!!! که خدا رو شکر بچه ها مانع این کار شدند و ازونجایی که یکی از خانومای همکار که شباهت ظاهری بی نظیری با تانک داشتند رو اشتباه گرفته بودم ممکن بود که الان توسط شوهر ایشون مورد ترکیدن واقع شده باشم و باید از عالم برزخ آن لاین می شدم و در صورت قطعی وایرلسِ جهنم شما از خواندن این سطور محروم بودید!!!!!
بگذریم! داشتم از خیر و برکت هفته ی دفاع مقدس براتون می گفتم! به یمن و منزلت این روز بزرگ و خجسته٬ بچه های بالا زحمت کشیده بودن و از پول من و شما ٬ چندتا جعبه شیرینی و شیر پاکتی و یک عالم شکلات تهیه فرموده بودن که کام مارا به شدت برآورد و سر صبحی دلی از عزا در آوردیم و آی چسبید!!! آی چسبید!!! آی چسبید!!!
حالا فهمیدم چرا بچه های بالا اینقدر شکم هایشان گنده می شود و بیشتر بالا می روند!!!
از اونجایی که شکمبارگی سبب غفلت می شود!!! من هم فراموش کردم از بچه های بالا بپرسم که: کدوم احمقی سالگرد حمله به خاک مملکتش رو جشن می گیره و شیرینی پخش میکنه؟؟؟ ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 عکس تزئینی است و حاصل سرچ در اینترنت می باشد! بگم بعدا فک نکنید مثلا کجا کار می کردم!

 

پی نوشت: این نوشته مربوط به سال 93 بود که من در اداره ی بوق مشغول بودم! و اول هفته دفاع مقدس هم دوشنبه بود! اما به لطف بلاگفای بی مسئولیت منهدم شده بود! فعلا این مطلب را در همان تاریخ درج کردم و بالای صفحه چسباندم شاید دوستان جدید هم دوست داشته باشند بخوانند!wink

الان هم دارم یه مطلب مناسبتی تایپ می کنم اگه تموم شد بلافاصله می فرستمش همینجا... angel

  • دوشنبه ۳۱ شهریور ۹۳

قصاص

دخترک زیبا و مظلوم بود ٬ از آنهایی که آزارش حتی به مورچه هم نمی رسید. از یک خانواده ی خوب و با آبرو ٬ پدرش پیرمردی مومن از رزمنده های جنگ بود و برادرش هم در جبهه شهید شده بود ٬ خانواده ای سنتی که پیش مردم آبرو داشتند...
14 سالگی شوهرش دادند ٬ داماد توزرد از آب در آمد ٬ مردی لاابالی که از مرد بودن فقط اسمش را با خود یدک می کشید ٬ معتاد ٬ بی قید و عیاش ٬ همه درآمدهایش را صرف عطینا می کرد و در فقر دست و پا می زدند... از همه این ها بدتر بد دهن و بی آبرو...
دخترک با همه چیز شوهرش می ساخت ٬ نباید آبروی خانواده را به خطر می انداخت...
دخترک طبق معمول اکثر خانواده های ایرانی که هیچ هدفی از بچه دار شدن جز سرگرمی و گرم تر کردن کانون خانواده ندارند ٬ باردار شد و دختری به دنیا آورد تا شاید در قلب شوهر چراغی روشن کند و شاید مردش با پدر شدن ٬ کمی مسئولیت پدری را بیاموزد...
از سر بی پولی ٬ پدر و خواهرهای دختر خرج زندگیشان را تامین می کنند... شوهر دست بزن هم داشت و وقتی عملش بالا می گرفت به جان دخترک می افتاد ٬ یک بار دخترک از دستش شکایت می کند ولی با قوانین دادگاه و پادرمیانی های فامیل و هزار عرف و سنت دست و پاگیر ایرانی دستش به جایی بند نمی شود و روز از نو روزی از نو...
در تمام این سالها دخترک آنقدر اذیت شد ٬ آنقدر تحقیر شد که جانش به لبش رسیده بود ٬ ولی خانواده اش از دختر با لباس سفید میره خونه بخت و با لباس سفید بر » ... ترس آبرویشان نمی گذاشتند طلاق بگیرد این حرفها در گوشش پر شده بود و دور سرش «؟؟ می خوای آبرومونا ببری » ...«؟ مردم چی میگن » ...«. میگرده می چرخید...
همه این سال ها خودشان خرجشان را می دادند ٬ ولی مگر زندگی فقط پول بود؟ خیلی تحقیر آمیز است که خانه ی شوهر بروی و سالها پدرت خرجت را بدهد... دخترک از لحاظ عاطفی در هم شکسته بود ٬ دل به حمایت چه کسی ببندد؟
دخترک بدبخت ٬ بعد از 17 سال زندگی ملامت بار ٬ به بن بست می رسد و تصمیم می گیرد خودش به این جهنم پایان دهد...
و اتفاقی که نباید می افتاد... افتاد.
دخترک باید ٬ به جرم قتل همسرش قصاص شود...
الان چهار سال شده که در زندان است ٬ و چند وقتی است که حکم اعدامش آمده. دخترک حالا مدتهاست که دیگر دخترک نیست...
اگر چه این وسط خیلی حرف ها پیش امد و مثلا دخترک را متهم به خیانت کردند و گفتند به کمک یک مرد ٬ شوهرش را کشته و...
ولی از ابتدا تا کنون ٬دخترک خودش اعتراف کرده بود که به تنهایی شوهرش را کشته تا از آن زندگی نکبت بار خودش را خلاص کند. اما حالا که به اجرای حکم نزدیک شده ایم دخترک لب باز کرده و فصل های جدیدی بر این رمان تلخ افزوده است.
دخترک گفته: برادر شوهرش علی رغم این که ازدواج کرده بود ٬ به دخترک چشم داشته و بارها و این موضوع را به خانواده اش گفته ٬ ولی باز هم این آبروی خانواده است که نباید برود!
به نظر می رسد توافقی در کار بوده که دخترک شوهرش را بکشد و برادر شوهر به عنوان یکی از اولیای دم ٬ رضایت بدهد و اورا بیرون بیاورد ٬ که البته حالا زیر همه چیز زده است و قرار است که دختر بیچاره را اعدام کنند. نمی دانم چه کسی شوهر را کشته و اصل ماجرا چه بوده است ٬ ولی به نظر شما واقعا حق این دختر بدبخت اعدام است؟
به نظرم حتی اگر دخترک خیانت کرده باشد که مدرکی هم دال بر آن نیست ٬ خدا بر اینکه چه اتفاقیافتاده عالم است ٬ نباید او را کشت! مگر نه این که خدا نعمت حیات را به بنده هایش داده است؟ چرا انسانی که خودش ممکن الخطاست ٬ جان انسان دیگری را که مرتکب خطا شده است (تازه اگر شده باشد) بگیرد؟ اگر همان که این حکم را صادر کرده درموقعیتی مشابه قرار بگیرد چه میکند؟ آیا او مرتکب به جنایتی بزرگتر نمی شود؟
دخترک حالا می گوید من نکشتم! چرا اورا اعدام می کنید؟
فقر فرهنگی و فقر مالی ٬ در شهری کوچک و جامعه ای سنت زده از دختری زیبا و مظلوم ٬ چه چیزی ساخت؟
موجودی هولناک که برچسب قاتلی خائن بر پیشانیش خورده و روزهای آخر زندگی را به انتظار نشسته تا سحرگاه یکی از همین روزها در شهر کوچک و زیبایشان ٬ از بالای چوبه ی دار مردمی را که برای تماشایش می آیند نظاره کند.
پی نوشت: تقاضا دارم در کامنتها بحثی پیرامون این پرونده اجتماعی جدید آغاز کنیم و نکاتی که در این پرونده به نظرتان مهم جلوه می کند را با هم بررسی کنیم ٬ از همه شما دوستان عزیز سپاسگزارم.
برچسب ها: پرونده اجتماعی, اعدام, قصاص, دار

  • سه شنبه ۲۵ شهریور ۹۳

از شادی تا آزادی

مردم اروپا دیشب تا دیروقت منتظر اعلام نتایج نهایی مسابقات نهایی یورو ویژن بودند ٬ منصور ضابطیان دوست داشتنی که در دانمارک به سر می برد در صفحه ی فیس بوکش عکسی را منتشر کرد و نوشته ای در شرح آن گذاشت که در ادامه مطلب به طور کامل می آورمش...

کونشیتا ورست هنرمند اتریشی با ترانه "برخیز چو ققنوس" برنده مسابقات امسال شد اما این خود همزمان بود با دو خبر دیگر! که هردو را در ادامه مطلب می نویسم:

یکی این که اعلام شد: ایران از نظر شادی در میان ۱۵۷ کشور رتبه ۱۱۵ را دارد...

و دیگر این که: لباس شخصی ها به کنسرت وحید تاج و گروه مسیحا در یزد حمله کردند...

لطفا حالا ادامه مطلب را بخوانید...

حالا که این ها را خواندید بر گردید به همینجا...

این روزها م.ص.باح یزدی سخن شیخ فضل لله نوری را تکرار می کند که می گفت (کلمه قبیحه آزادی) و حالا مصباح یزدی می گوید( با مقاومت باید بت آزادی را شکست). و مخاطب این سخن مشخص است از نظر وی شیعه در درجه اول است و بقیه از اهل کتاب اهل ذمه و اهل سنت هم مسلم ناحق قلمداد می شوند که باید اصلاح شوند. مصباح یزدی در سخنان قبلی خود هم دولت اعتدال را دولت التقاط خوانده است. این دونظر مجوز به راست افراطی می دهد که به خیابان بیایید بر جامعه مدنی بشورد و به دولت فشار بیاورد...

دولت در این مورد وظایفی دارد. فعالان مدنی هم... چرا که راست افراطی خطر را حس کرده پس حمله می کند.

پس چه می توان کرد.

حالا که این را خواندید اینجا را هم ببینید: آزادی های یواشکی زنان درایران 

همه این ها را گفتم ولی نتیجه گیری با شما...

  • يكشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۳

ای که دستت می رسد کاری بکن

سلام

لطفا این وبلاگ رو بخونید و همچنین اینجا رو و اگه کاری ٬ کمکی از دستتون بر می آد انجام بدین...

ممنون

لطفا هر وبلاگ یک رسانه

  • شنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۳

گفتگوی تنهایی

میگم: چرا نمیشه؟ خسته شدم! من همه تلاشمو دارم میکنم!

میگه: سال اول که ارشد قبول نشدم به خدا گفتم چرا؟ من که تلاش کردم! خیلی هم تلاش کردم!! بعدش اتفاقی یه جایی خوندم که آب فقط تو صد درجه به جوش میاد! به خودم گفتم باید تلاشت به حد کافی باشه!!! آب تو 99 درجه هم داغه! ولی فقط تو 100 می جوشه!! 



گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید                                    

                        هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

                                                                                               حافـــــظ


  • چهارشنبه ۳۰ بهمن ۹۲

خمار مستی - مسیر دانایی

... "اندیشه ورزی" درّ نادر عصر ماست که خود در معرض آماج بلای تفریط و افراط است. باید حواسمان باشد که چون با شمشیر آخته زیر بیرق "تعقل محوری" به جنگ رویم گرفتار همان می شویم که به جنگش رفته بودیم، در بند بلایی خطر ناک تر از اولی... و آن سقوط است در ورطه ی تعصب بر بی تعصبی، تعصب بر خود عالم پنداری... آن وقت است که زیر بار خیلی چیزها نمی رویم و سعی می کنیم همیشه حرف خود را به کرسی بنشانیم، فرار رو به جلو کنیم، بر دیگران خرده بگیریم و دقیقا همان کنیم که بر آن نقد می کنیم و حتی خود متوجه آن نباشیم...
فراموش نکنیم که انیشتین، شرودینگر و خیلی دیگر از دانشمندان فیزیک مدرن (یا حتی فلسفه و ریاضی و روانشناسی جدید و...) توسط دانشمندان صاحب اندیشه محکوم می شدند نه کلیساهای قرون وسطایی...
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل...


,
  • جمعه ۲۵ بهمن ۹۲

خمار مستی - روی ماه خداوند را ببوس

 

  إِنَّمَاأَمْرُهُإِذَاأَرَادَشَیئًاأَنْیقُولَلَهُکُنْفَیکُونُ 

وقتی خدا بخواد که اتفاقی بیفته فقط میگه باش و موجود میشه.

(سوره یس آیه 82)

 

فقطبه خدا توکل کن و ایمان داشته باش که هیچ اراده، قدرت، ثروت، سنت و آداب و رسومی بالاتر از اراده ی حق تعالی نیست... کافیه دستامون رو توی دستای خدا بذاریم و بایستیم...

گاهی باید اتفاقایی بیفته که یادمون بیاد کجا دستای خدا رو رها کردیم...



,
  • يكشنبه ۲۰ بهمن ۹۲

خمار مستی - در باب عوام فریبی یا ما همانیم که بودیم!!!

ازهفت هشت سال پیش تا همین هفت هشت ماه پیش ،  امثال ما رکب خوردگان دوران محمودی که مورد غضب آن غاصبان صدارت و وزارت قرار گرفته بودیم و هرچه می گفتیم محکوم می شدیم به وطن فروشی و وابستگی به غرب (که البته بعدها بنیاد سوروس و بنگاه خبرپراکنی ابلیس خبیث انگلیس هم بدان اضافه شد!!) مدام اعتراض می کردیم که دولت مهرورزی گندش را در آورده از بس عوامفریبی می کند و ای بسا خر پنداری ملت شریف ایران!! آن وقت به تیریج قبایمان بر می خورد که جایگاه مردم بسی بالاتر از این حرفهاست و سفرهای استانی و جمع آوری نامه و پخش کردن سیب زمینی دم انتخابات و از این قبیل ترفندهای بچگانه لایق این ملت شریف ایران نیست!!  گذشت و گذشت و امثال ما هی گفتیم و گفتیم تا اینکه گرفتند چوب در ... مان(بخوانید آستینمان!)کردند... اما به فضل الهی ملت شریف ایران اثبات کرد که باز هم حماسه می آفریند و فریب آمریکای جهانخوار را نمی خورد و دکتری دیگر را به جای دکتر قبلی می نشاند. وقتی همای سعادت بر دوشدکترروحانی می نشیند، هرچند ایشان هرگونه ارتباطی با این خانوم را تکذیب می کنند ولی به لطف او فضای تدبیر و امید در جامعه حکم فرما می شود تا کمی طعم مهرورزی های دوران محمودی از زیر زبان هایمان رخت بربندد!! در این دوره ی کوتاه چند ماهه انصافا خیلی چیزها عوض شد و کمی نشاط به  جامعه ما بازگشت لاکن شیخ حسن که به جای همتای قبلی اش بر خر مراد سوار شده است گویا فراموش کرده که مردم برای این به او رای دادند که دلقک بازی هایی که دکتر قبلی مرسوم کرده بود را پایان دهد!!! حالا شیخ حسن هم که بر همان خر سوار است به همان سمت و سو می تازد!!! و ملت شریف ایران هم به شدت ملاحظه می فرمایند!!!!

ملت شریف ایران هر شب ملاحظه می فرمایند که جناب رییس جمهورشانهر شب به دیدار جانبازان جنگ تحمیلی می رود و خانواده های شهدا را مورد تفقد قرار می دهد!!! و العجب که از این کار خسته هم نمی شود!!! دستش درد نکند!

ملت شریف ایران ملاحظه می فرمایند کهجناب رییس جمهورشان سفر های استانی اش را شروع کرده و همچنان نامه های مردمی را دریافت می کند! خدا را شکر که گزارشی درباره پرسیدن این سوال که"کی خسته است؟"تا کنون از وی مخابره نشده است!!!

ملت شریف ایران ملاحظه می فرمایند کههمان سیستم گدا پروری هم که به مردم صدقه می داد همچنان پابرجاست!!! منتها این بار قرار است خبرنگارها هم پشت سر دیگران در صف سبد کالا مشغول شوند تا فراموش کنند مهرورزی با تدبیر و امید هم می شود!!!

ملت شریف ایران ملاحظه می فرمایند که تدبیر و امید یعنی همه کارمندان دولت، افراد تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد( که عمده جیره خواران همیشه در صحنه حاکمیتند) سیر شوند ولی آن همه کارگران ساختمانی، فروشنده ها، دست فروشها، بیکارها، مستمری بگیرانی با حقوق 500 تا800 هزار تومان (قشر فرودستی که بیشترین آسیب را در تحولات اقتصادی اخیر دیده است) از این کوچکترین هدیه ی مردم فریبانه ی دولت محروم بمانند!!!  ملت شریف ایران ملاحظه می فرمایند که اگر تدبیر چنین است فضای امید در بین قشر فرودست چه خواهد شد!!! و شکاف بین مردم باز هم بیشتر می شود!! ملت شریف ایران ملاحظه می فرمایند که تدبیر که (حداقل در مواضع داخلی) یعنی کشک!!! عوامفریبی هم که همچنان اولین و ساده ترین راه برای ادامه ی مسیرخر مراداست!!!

فلذا ملت شریف ایران ملاحظه می فرمایند که خر همان خر است فقط پالونش را عوض کرده اند!!!

این گونه است که ملت شریف ایران هرگز نخواهد فهمید که چرا آقای دکترحسن روحانی سی سال پیش با عنوان دکترایی که 10 سال پیش به حسن فریدون داده شده است(!!!)  وارد مجلس شدند!!!!



پ.ن:    شاید بعدها مطلبی جدی تر بنویسم درباره نسبت مارگارت تاچر و سیاست های نولیبرالانه در ایران و این که دولت روحانی چطور ادامه دهنده راه احمدی نژاد است!!!!


,
  • دوشنبه ۱۴ بهمن ۹۲

خمار مستی - جادوگری

می خواستم به مناسبت هفته ی وحدت و میلاد نبی، متنی بنویسم درباره اسلام و مسلمین و آنچه که در این خاور میانه ی کوفتی اتفاق می افتد را به بوته ی نقد بکشم! بعدش هم نتیجه بگیرم که خدا وکیلی "محمد" چقدر مرد باهوش و با درایتی بود که این جماعت خاور میانه را زیر یک پرچم متحد جمع کرد و به "کمی بهتر بودن" دعوتشان کرد و العجب که قبول کردند!!! و قبول کردیم!! اما راستش حوصله ام نیامد و گفتم اصلا به من چه مربوط؟ من که در زیر شاخه رسمی هیچ یک از مذاهب شناخته شده و نشده ی دنیا نمی گنجم!! یعنی نه که مسلمان نباشم!! هستم ولی همیشه عده ای هستند که برچسب بچسبانند نوک دماغم!!! (چون آنها اعتقاد دارند همچو گاوی  پیشانی سفیدم برچسبشان را روی دماغ می چسبانند تا از موهبت خدادادی پیشانی من نیز بتوانند برای شناسایی و سیبل کردن استفاده کننند!!!!) فلذا اینجانب نیز فعلا بی خیال مقاله نویسی و انتقاد مذهبی گشتم تا شاید روزی روزگاری حوصله ام بیاید جهت قلم فرسایی!!

اما فعلا جهت خالی نبودن عریضه!! بیایید درباره یک مقوله با فضایی دارای صدوهشتاد درجه زاویه صحبت کنیم!!! هان؟ چطور است؟ یک فانتزی درباره جادوگری و مقولات مربوط به جادو جمبل و...! حتی می شود گریزی هم زد به شیطان پرستی و نیروهای شیطانی و از این قبیل چیزها!!

 به نظرتان جادوگری هنوز وجود دارد؟ اصلا جادو یعنی چه؟  جادوگرها چه کارهایی می کنند؟ خدایی من خودم تا به حال اصلا و ابدا مطالعه ای نداشتم درباره این موارد ولی چند روزی هست که ذهنم را درگیر خودش کرده! (اینکه می گویم درگیر منظورم این است که برایم جذاب جلوه می کند!!) تصور کنید حس دوران کودکی و حرف زدن درباره روح و جن و فیلم های عجیب و غریب و... تصور می کنید که آنچه در فیلمهای هری پاتری می بینید چقدر در دنیای واقعی وجود دارند؟

 

+ سازبه صدا وسیمای ایران باز گشت!!! باز هم ج ا ا  از یکی دیگر از اشتباهات سی ساله اش عقب نشست!!! غنی سازی بیست درصد! عدم گفتگو با آمریکا! و حالا هم عدم نمایش ساز! هر سه شکسته شد در این چند ماه! هرچند باعث خوشحالی است! ولی تاسفش بیشتر است!!!! بیچاره مردم...


 


بی پا و سر کردی مرا، بی خواب وخور کردی مرا

سر مست و خندان اندر آ، ای یوسف کنعان من

                                                                                  مولانا




بعدا نوشت:در راستای کمبود اطلاعات جادو گرانه اقدام به گردآوریاین مطالباز ویکی پدیای فارسی نمودیم!!!  باشد تا گامی محکم در راستای پیشبرد اهداف جادوگران برداشته باشیم!!!! حالا گذشته از شوخی بیاید درباره تجربه ای که خودمون و یا اطرافیانمون درباره جادو و مشتقات اون دارن هم صحبت کنیم! با خاطرات عجیب غریبتون این بحث را گرم تر کنید لطفن!!!!



,,
  • سه شنبه ۱ بهمن ۹۲
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید