۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرونده اجتماعی» ثبت شده است

خمار مستی - به یادتان می آورم (2)

به یادتان می آورم...

سحام نیوز:‌ مهدی کروبی با نگارش نامه ای به نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اعتراض کرد و با صراحت تاکید کرد که دولت برآمده از آن را دارای مشروعیت و مقبولیت نمی داند و در هیچ برنامه ای از جمله تنفیذ و تحلیف آن شرکت نخواهد کرد . کروبی همچنین اعلام کرد که برای تغییر وارد عرصه انتخابات شده بود و از مردم عذرخواهی کرد بابت انکه نیروهای غیبی و ظاهری مانع از تغییر در قوه مجریه شدند . او همچنین با اعتراض به بازداشت های گسترده خواستار آزادی تمام زندانیان شده و از مسئولان خواست که از تمامی انها اعاده حیثیت شود . کروبی اعلام کرد که در هر شرایطی و با هر امکانی به مبارزه ادامه خواهد داد و تاکید کرد که برای هرگونه همکاری با افراد و گروه های سیاسی تحول خواه در این مقطع حساس که به نظر می رسد «جمهوریت» در کنار «اسلامیت» و «ایرانیت» در خطر است امادگی دارد .

متن کامل نامه به شرح زیر است :‌

 

بسمه تعالی

 

انا لله و انا الیه راجعون

ملت بزرگ و فهیم ایران!

لازم می دانم ابتدا از مردم ایران عذرخواهی کنم؛ هم به خاطر چندین ماه اصرار و ابرام برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری و هم به خاطر همه آن عزیزانی که در این مدت زحمات زیادی را برای آنها موجب شدم و با لطف و عنایت خود مسیر انتخابات را هموار و زمینه حضور عظیم و بی سابقه ای را فراهم کردند.

پیش از همه اذعان می کنم که بسیاری از شما پیشتر و دقیق تر می دانستید که چه خواهد شد و متوجه شده بودید،همان گاه که می پرسیدید «چه تضمینی برای آرای ما وجود دارد»، یا زمانی که می گفتید «نتیجه انتخابات معلوم است و شما آب در هاون می کوبید.»

با این همه می خواهم بگویم از کرده خود پشیمان نیستم و شما هم از این تلاش عظیم و حضور یکپارچه ضرر نکرده اید.حرکت ما در جهت تحکیم مبانی جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت بود و ماه ها با کمک دوستانمان تلاش بی وقفه ای داشتیم که «مطالبه محوری» را در صحنه انتخابات به یک اصل تبدیل کنیم و با توجه به اوضاع و شرایط کشور آنچه به عنوان برنامه و راه برون رفت از شرایط فعلی می توان انجام داد را برای حل مشکلات مردم و تحکیم پایه های استقلال و آزادی در کشور عنوان کنیم.

ما برای تغییر آمده بودیم،گرچه نیروهای غیبی و ظاهری مانع از تغییر در قوه مجریه شدند. با این همه فراتر از این تغییری در شرایط کشور و روحیات جامعه و آگاهی مردم بیش از آنچه تصور می شد، صورت گرفت و اذعان می کنم که این تغییر به مراتب فراتر از تصمیم من بود.

آمدنم در صحنه انتخابات به یاد و عشق امام راحل بود، به یاد روزهای فداکاری و از خودگذشتگی، قدم نهادن در مسیر مسوولیت پذیری و نه جاه پرستی ، خودخواهی و تحقیر دیگران.

آمدن برای گفت و گوهای بالنده تر اجتماعی و نه طرد هر کسی که غیر از سخن من کلمه ای به زبان می راند؛

آمدن برای گفت و گو و شکستن فضای یکسویه حاکم بر اوضاع کشور عمومی؛

آمدن برای دیدن بهتر و کامل تر جریان اداره کشور؛

آمدن برای روشن کردن چرخه ناکارآمد مدیریت اجتماعی کشور؛

آمدن برای تغییر در سیاست های تحکم آمیز و تحجرمآبانه داخلی؛

آمدن برای گفتن از موضع استقلال، شجاعت وحریت ؛

آمدن برای غبار روبی از چهره جوان و نوجوان ، دانشگاه و اصحاب فکر و اندیشه؛

آمدن برای تعامل با همسایگان و دولت های خارجی؛

آمدن برای بازداری از شکل گیری فرهنگ و ادبیات مستبدانه در عرصه جامعه؛

آمدن برای شفاف سازی امور اجرایی و ارتباط بخش های گوناگون اقتصادی و برنامه محوری؛

آمدن برای همه این ها و همه آنچه گفته شد و غیر از این ها همه برای تغییر بود و تغییر برای ایران. حاصل این همه آمدن ها که زمان وسیعی را به همراه اراده و ارادت به ملت بود، آن شد که توانستیم فضای یخ زده کشور را شکستیم ، مطالباتی که حق مردم بود بازگو و بازتعریف کردیم، افق نقد را به طلوع سپیدی نزدیک تر سازیم ، جرات گفتن و شنیدن را برای مسوولان و نامزدها به اوج رساندیم ، شجاعت دیدن واقعیت ها را در همه زمینه ها ارتقا بخشیدیم ، گفت و گو با همسایگان ، آمریکا ، اعراب و مسلمانان را به جایگاه مطمئنی نزدیک ساختیم و با ارائه برنامه ها ، بیانیه ها ، اعلام مواضع و دیدگاه ها ، ناگفته های بزرگی را با عظمت گفتیم و جامعه را از ترس های غیر منطقی دور کردیم و همگان را این سو و آن سوی مرزها ایران به گفت و گو ترغیب کردیم و شما در همه این لحظات و برداشتن این گام ها همراه و یاور من بودید و چگونه می توان فراموش کرد شکوه شب های پیش از 22 خرداد را که همه ایران یکپارچه شور سیاسی و شوق انتخابات شده بود و دنیا با همه بزرگی خیره بر این عظمت و آزادگی حاصل از انقلاب اسلامی. چه تصاویر به یاد ماندنی از آن همه شب ها و شورها و جوان ها که ایران را یکپارچه غرق در مردمسالاری و حضور سیاسی ساخته بود. چقدر دنیا از آن شب ها و انقلاب و عظمت ایران یاد کرد و چه باورنکردنی که یک هفته بعد تصاویر آن شکوه به فریاد اعتراض و الله و اکبر شبانه تبدیل شد و خون به سنگفرش خیابان پاشید و با ضرب باتوم ها و گاز اشک آور به جان زن و مرد و پیر و جوان .... و چه سقوط آزادی از اوج قله عظمت در تصویر جهانی به حاکمیت شلاق و زندان گلوله ...

با چکمه و باتوم به جان و مال مردم هجوم بردند، صدها نفر سازماندهی شده به خوابگاه دانشجویان حمله کردند و قلب دختر جوان را با گلوله شکافتند و از پشت بام مسجد با یونیفرم مردم را به گلوله بستند و صدها نفر را در خانه و خیابان دستگیر کردند و تا سر حد مرگ کتک زدند و چه زشتی هایی که در کلام در حق آنها روا داشتند. ده ها نفر از رجال مذهبی و سیاسی را شبانه دستبند زدند و وا اسفا که چه زود انتقام دو ماه آزادی نسبی را گرفتند و همه را روانه زندان ها و سلول انفرادی کردند تا در چنین شرایطی سخت لب به سخن بگشایند و به انقلاب مخملی اعتراف کنند!

این چه انقلاب مخملی است که رهبران آن دو تن از زنده ترین و با سابقه ترین یاران امامند و مورد تایید شورای نگهبان و رهبری برای حضور در انتخابات و حداقل 15 میلیون نفر(بر اساس شمارش خود طرف) به آنها رای داده اند ؟

رویای انقلاب مخملی در ذهن این ها بوده یا آنها که کابوس آن را می دیدند و نیرو به همسایه شمالی گسیل داشتند که آموزش ببینند تا چگونه مردم را با حالت ارعاب و قیافه مهیب و هجوم موتور و زدن باتوم و پرتاب گاز فلفل و زدن کابل بر سر پیر و جوان و زن و مرد و اتومبیل و مغازه بترسانند تا مبادا کسی جرات حضور آرام و در صحنه اعتراض ماندن را به خود بدهد و بعدها هم با همان روش های تبلیغاتی و در بوق کردن حرف های غیر واقعی، همه را محکوم به اغتشاش ، انقلاب مخملی ، تخریب و ده ها اتهام دیگر نموده و تا جایی پیش رفتند که مردم را به قتل یکدیگر و رفتن در لباس بسیج برای زدن خودشان هم متهم کردند!

به راستی که این انتخابات در عین اینکه پرشور ترین ، سیاسی ترین و با شکوه ترین انتخابات در این سی سال بود ، پر مساله ترین نیز بود که با اعتراض های گسترده مردم ، شخصیت های سیاسی و گروه ها مواجه شد و متاسفانه نهادهای مسوول به جای پاسخگویی و رفع شبهات درباره تردید های جدی و تخلفات اساسی خواستند با طرح ادعاهای مضحک همه چیز را تحت تاثیر قرار دهند. شما مردم حق دارید که لااقل این سوال را از نظام بپرسید که چگونه دو تن از یاران انقلاب که مورد تایید و با صلاحیت و نیز همه گروه های اطرافشان یک شبه به عاملان انقلاب مخملی و هواداران گروه های اغتشاشگر و مردم معترض ناآگاه تبدیل شدند ؟

چگونه می توان این همه را به مصاف سیاسی و انتخابات خواند و ناگهان در پایان یا میانه راه چنگ و دندان نشان داد و از همه امکانات و ابزارها و صدا و سیما و تریبون های مذهبی و نیروهای انتظامی و امنیتی و باتوم و گاز اشک آور و زندان و شکنجه و تیر و تفنگ استفاده و بعد هم ادعا کرد که همه این ها تقصیر «خود شما» است ! صدا و سیما را با بودجه ملی به خدمت گرفت، برنامه پشیمان سازی به راه انداخت و در همین حال خود را به حمایت 40 میلیون رای دهنده در انتخابات مفتخر دانست؟! این همان شعار پر مغز راهپیمایی مردم از انقلاب تا آزادی است که می گفتند: «رای ما را دزدیدند ، دارند باهاش پز می دهند.»

لازم می دانم در این مقطع که به ظاهر سیر اداری انتخابات را پایان یافته تلقی کردند ، مواردی را به عرض شما ملت شریف برسانم :

1. کتاب قطور خاطرات انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نه تنها ذهن جامعه را پر کرده و توجه جامعه جهانی را متوجه ایران و مسوولین اجرا و نظارت و همه تصمیم سازان نموده که برای همیشه در یادها و خاطره جامعه و تاریخ باقی خواهد ماند. در یک طرف مردمی که نظام و کشورشان را می خواستند و مجد و عظمت آن را آرزو داشتند و به کیان آن فکر می کردند و در ظلمات یاس و ناباوری روح امید را در خود احیا نموده و برای تغییر و ساختن ایرانی از نو آمدند ولی با عبور از میدان های مین و موانع ، ناباورانه با کمین به اصطلاح اجرا و نظارت دولت مواجه شدند که برای آنان و به نام آنان و بی شباهت به انتخاب و رای آنان ، انتخاباتی را مهندسی نموده بود. در حقیقت هم ما و هم مردم بر اساس وعده و وعیده ها و نمایش فضای دموکراسی بر این باور بودیم که هنوز کفگیر منافع مادی به ته دیگ امانت داری و دیانت و اخلاق اجتماعی نخورده و ته مانده ای از پاکی و صداقت می تواند از رای مردم صیانت وآن را همان گونه که بود اعلام کند. در اینجا باید اذعان کنم که مردم و برخی کارشناسان و صاحب نظران بهتر از ما شرایط انتخابات را می شناختند و به کرات بی حاصلی برگزاری انتخابات و حساب کردن روی آرای مردم را یادآوری می کردند که مجدانه بابت این حسن ظن به مسوولین از مردم عذرخواهی می کنم.

2. برای همه شهدای این ماجراهای انتخاباتی از خداوند رحمان آمرزش طلب می کنم و آرزو می کنم در سلسله شهدا محسوب شوند. به تک تک خانواده هایشان تسلیت می گویم و ضمن ابراز تاسف از اینکه حتی امکانات تجلیل و بزرگداشت مناسبی هم برای تشییع و دفن و فاتحه فرزندانشان فراهم نشده ، با آنها همدردی می کنم. برای همه عزیزان ، مجروحان و آسیب دیدگان بهبود و شفای عاجل طلب می کنم و مقصر همه این شهادت ها ، جرح و تخریب ها و اغتشاش ها را کسانی می دانم که حقوق مردم را زیر پا گذاشتند ، حتی به آنها اجازه راهپیمایی آرام ندادند و نه تنها امنیت آنها را تامین نکردند که آنان را مورد هجوم و ضرب و شتم و توهین و تحقیر قرار دادند.

3. فضای امنیتی که پس از انتخابات در کشور ایجاد شده مولود افکار معیوب و توهم توطئه های خود ساخته ای است که متاسفانه تلاش می شود با تبلیغات و استفاده یک طرفه از صدا و سیما آن را یک طرفه به اثبات رسانند. هیچ یک از گروه های سیاسی شناخته شده و شخصیت های سیاسی شناخته شده و شخصیت های عزیز سیاسی و میلیون ها نفر مردمی که در راهپیمایی های آرام و مدنی حضور داشتند هیچ مطالبه ای نداشتند جز اینکه رایشان چه شد. آنها جز در فکر حق آزادی و انتخابشان نبودند و توهم توطئه انقلاب مخملی ابزار سرکوب و برخورد با مخالفان سیاسی جریان حاکم است. اصولا انقلاب های مخملی در کشورهای اقمار شوروی سابق رخ داده ، شرایط خاص خود را دارد و در هیج جای دیگری نیز نمونه ندارد. مگر ما جز اقمار شوروی سابق بوده یا شده ایم ؟ انقلاب مخملی با حضور افراد وابسته به انقلابی چون آقای موسوی و اینجانب و ده ها میلیون ها نفری که به آنها رای نداده اند، معنی ندارد. دستگیری و زندانی کردن هزاران تن از اقشار مختلف و از آن جمله چهره های سیاسی ، اجتماعی ، دانشگاهی و مطبوعاتی و نگران داشتن خانواده هایشان بدون هیچ اتهامی و بعضا به صورت آدم ربایی، خلاف قانون و مصالح نظام و کشور است ، اینان باید هر چه سریعتر آزاد و از آنها اعاده حیثیت شود.

4. با ساز و کاری که قبل از انتخابات و توسط دولت و شورای نگهبان و برخی نهادهای عمومی انجام شده و نیز نحوه اجرای انتخابات و دخالت های دولت و نمایش شکایت پذیری و بازشماری آرای شورای نگهبان و وقایع بعد از آن را عاملی در جهت باطل بودن انتخابات می دانم و بر همین اساس دولت برآمده از آن را دارای مشروعیت و مقبولیت نمی دانم و در هیچ برنامه ای از جمله تنفیذ و تحلیف آن شرکت نخواهم کرد.

5. به عنوان خدمتگزار کوچک مردم ، انقلاب و نظام اسلامی و شاگرد بی ادعای امام راحل از همه مردمی که در انتخابات شرکت کردند و به خصوص پس انتخابات نیز نسبت به پیگیری نتایج صحیح آن حساس بوده و هزینه ها پرداختند، قدردانی می کنم و به پیشگاه همه آنها سر تعظیم فرو می آورم، هر چند که با قدر ناشناسی بی سابقه ای مواجه شدند و مزدشان را با اتهام اغتشاش و انقلاب مخملی ، ترور ، خس و خاشاک ، ده ها توهین دیگر و سرکوب گرفتند اما به همه توصیه می کنم که راه انقلاب و امام و مصلحت کشور را با این ناملایمات رها نکنید، روحیه انقلابی و اسلامی و شعور سیاسی خود را پاس دارید ، همچنان به مانند امام که از «جمهوریت» همپای«اسلامیت» ارزش می داد، در مقابل تحجر ، واپس گرایی و تغییرات بدعت گونه دفاع کنید و بدانید که خط امام تنها راه نجات مردم و کشور در مقابل دیکتاتوری ، سرکوب ، واپس گرایی و اسلام طالبانی است. گرچه این انتخابات و حوادث پس از آن به ارکان نظام و اعتماد شما آسیب جدی وارد کرد اما مطمئن باشید که رای و اراده مردم پیروز نهایی این تحولات خواهد بود.

6. بیشتر از گذشته به همه آنچه به عنوان برنامه انتخاباتی برای کشور مطرح کردم ، باور دارم و از همکاران می خواهم به آنچه مطرح کرده ام ، فکر کنند :به لزوم برنامه محوری در اداره کشور، احیای حقوق شهروندی،احیای آزادی های سیاسی و اجتماعی، پرداختن به حقوق اقلیت های مذهبی و قومی و توجه جدی به مطالبات اقشار گوناگون، ارزش های فرهنگی و زبانی متنوع ایران ، توجه به حقوق زنان و برابری های مورد توجه و مطالبه آنان، استفاده از ظرفیت های به فراموشی سپرده شده قانون اساسی و چنانچه لازم باشد تغییر و بازنگری قانون اساسی به ویژه در ارتباط با قانون شوراها ، اداره مناطق مختلف کشور،مسایل مربوط به انتخابات و نظارت شورای نگهبان و موارد دیگر.

7. در جریان انتخابات و پس از اعلام نتیجه حیرت آور و اعجاب انگیز آن از هیچ اقدامی ولو مخاطره آمیز دریغ نکرده ام که مواردی از آن حسب اقتضا از طریق بیانیه هایی به استحضار شما ملت بزرگ رسیده و طبعا بعضی از اقدامات دیگر در وقت مناسب اعلام خواهد ولی اجمالا یادآوری می کنم از هیچ فرصت متصوری همچون تماس، رایزنی، مکاتبه محرمانه با مراجع دینی و شخص رهبری و هر شخص حقیقی و حقوقی تاثیرگذار دیگر غفلت نکرده ام و صادقانه به شما می گویم که آنچه در توانم بوده است را انجام داده ام، هرچند که در مواردی قرین توفیق نبوده است.

8. ضروری ترین مساله در شرایط کنونی حفظ روحیه انقلابی و سیاسی در برابر کسانی است که می خواهند مردم نا امید شده و از صحنه انتخابات خارج شوند.همه باید وحدت انقلابی و روحیه سیاسی را حفظ کرده و با جریان عظیمی که در این انتخابات به حرکت در آمده و خودآگاهی خود را بازیافته به تشکیل و تقویت تشکل های مدنی و حضور در احزاب و گروه های سیاسی اصلاح طلب و تحول خواه و امیدوار به آینده بپردازند. من به سهم خود برای هرگونه همکاری با افراد و گروه های سیاسی تحول خواه در این مقطع حساس که به نظر می رسد «جمهوریت» در کنار «اسلامیت» و «ایرانیت» در خطر است، دست همکاری و تشکیل جلسه واحد تحول خواهی و حرکت و تغییر را دراز می کنم و از همه شخصیت ها و گروه های مختلف که به اندیشه امام وفادارند، دعوت می کنم به این امر عظیم اقدام کنند.

مهدی کروبی تا آخر عمر پای این مردم و انقلاب اسلامی ایستاده است و تمامی مطالبات ملت را با تمام وجود و در قالب برنامه های اعلام شده به هر نحو ممکن پیگیری می کنم و در هر شرایطی با هر امکانی به مبارزه ادامه خواهم داد و با دعوت از همه این راه تاکید می نمایم که راه مصلحت کشور و انقلاب امام راحل به ایستادگی و هوشیاری و حفظ آرامش و اجتناب از هر گونه پراکنده کاری نیاز دارد. از علمای اسلام و بزرگان نیز دعوت می کنم که در صحنه سیاسی کشور و مصالح مردم مثل گذشته فعال و با نشاط باشند و به راهنمایی آنها مثل گذشته همت گمارند.

 

مهدی کروبی

1388.4.9


,
  • سه شنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۲

خمار مستی - بهاریــّـه

بهاربهار بهار
باز بهار آمده است
بهار زیبا و فرخ بنیان
بهار زیبای من
بهار، سرزندگی است
بهار، عطر زندگی است 
عطر خوش خاک نم خورده و شکوفه های بادام
پیچ امین الدوله
درختان گل عروس و بید مجنون
باران باران باران...
آبشارگنجنامه
یاد تو...
بهار،شور و مستی و شکفتن است
بهار، هشتی یک دانشکده قدیمی است...
بهار راهی است که از پشت مسجد میگذرد...
بهار، دلتنگی است
بهار، سرزندگی است
بهار، برازندگی است
بهار، بارندگی است
آری
باران است
باران باران باران...
هبوط از آسمان...
بهار یاد است ... یار است ... یاد یار است...
خاطر یار و دود سیگار است...
بهار... بهار... بهار...
بهار یعنی زندگی
یعنی زندگانی
نغمه ی یاران دبستانی
خاطرات روزهای بارانی
شوق آزادی یک زندانی
بهار و  اوج پرواز پرنده در آسمان، ذهن در خیال، 
عشق  در جان،
 بوسه در نهان،
بهار با طراوت می آید 
بهار با سخاوت می آید
بهار که می آید سبز می شویم
                       حتی اگر فقط خاطره باشد
بهار که می آید سبز می شویم 
                        حتی اگر فقط خاطره نباشد
                         حتی اگر خاطره ها سرخ باشند...
بهار
بی قرار می شویم
بهار عشق گل است 
بهار غزل بلبل است
بهار آواز دل است
بهار نوای ساز است، موسیقی خداست، شعر طبیعت است...
بهارا زیبا بنواز 
                 ولی غزل خداحافظی کوک مکن...
                                                     بهار بهار بهار...
                                                                      همیشه دوستت دارم بهار 


,
  • شنبه ۱۷ فروردين ۹۲

خمار مستی - در رثای رسانه (1)

بعداز مدتها ترک تلویزیون و از سر بی حوصلگی نشستم پای تلویزیون و از اونجایی که این روزها هرچه می شنویم از شبکه جم هستش گفتم ببینم این سریالایی که دل و جان از همه ملت برده چیا هستن؟؟ حاصل سه ساعت نشستن من پشت مکعب جادویی این فیلما بود:

1. یارو زن داشته یه دختر هم داره ولی از زنش نیست!!! با خواهر زنش هم دوست شده و یه پسر هم از اون داره!! حالا میخواد با دوست خواهر زنش ازدواج کنه!

2. دختره نامزد داشته که افتاده زندان ، حالا می خواد زن یکی دیگه شه ولی به اولی نگفته و ارتباطش ادامه داره ، یارو هم تو زندان دل به این بسته!! از این پسره هم یه پولی گرفته که خرج عروسیش با دومی کنه... راستی خواهر دختره ، دوست دختر پسر دومیه که یه بچه هم ازش داره و البته با یه پسر دیگه هم دوسته... .

3. زن 70 ساله شوهر داره به پسر دومیش میگه با فلانی مهربون باش اون پدر واقعیته!!!!! اولی و آخری از شوهرش هستن اما در عین داشتن شوهر ، دومی از آقای همسایه است!

      *  دیگه ترجیح دادم خاموش کنم و «حریم سلطان» نبینم! همه این فیلما کلی حاشیه اینجوری داشتن! حالا از روابط در عین ازدواج که بگذریم (که البته در غرب هم مذمومه) بچه دار شدن همینجوووووووووووری... رو هوا!!! فکر کن... دلم به حال ملتی می سوزه که خودشون و بچه هاشون با لذت و پر از انگیزه می شینن نگاه کردن این فیلما و نمی دونن دارن ارزشاشون رو به تاراج می برن!!!

کاش صدا وسیما یه کم وقت می ذاشتن و اینا رو میدیدن و یه فکری به حال خودشون و حال مردم می کردن! یه فکر درست و حسابی...


تنها پاسخی که برای این دوست عزیز داشتم این بود که یکی از مهمترین عوامل پناه بردن مردم به شبکه های این چنینی ضعف های اساسی و ریشه ای رسانه های داخلی است. و این که در این مملکت کسی دغدغه فرهنگ ندارد! آنها هم که بر طبل فرهنگ می کوبند بویی از آن نبرده اند و جز سودای ریاست در سر نپرورانده اند. رسانه مهمترین ابزار برای فرهنگ سازی در یک جامعه است اما متاسفانه در این سی و چند سال رسانه های تصویری فارسی زبان (اعم از داخلی و خارجی) سیری قهقرایی را طی کرده اند.و در صورت تداوم این طریق ( که با این رویه ، ناگزیر می نماید!) باید در آینده ای نه چندان دور شاهد فروپاشی فرهنگی و حتی اجتماعی جامعه ایرانی باشیم، آینده ای هولناک که همین روزها هم تصویری از آن را در شهرهای بزرگ می توان دید...

این هدیه ی بزرگ حاکمان بی تدبیر برای مردم ایران زمین است... آقایان از شما متشکریم.

 


پی نوشت:  آیا می شود از سقوط نسلی که پرورده رسانه های مغرض داخلی و خارجی است جلوگیری کرد؟ شما بگویید...


,
  • سه شنبه ۲۲ اسفند ۹۱

خمار مستی - چپرقوظیان (چرا فکر میکنیم همه چیزمان درست تر از بقیه است؟)

جمهوری جپرقوظی:

لحظه‌ای فرض کن که در کشوری دنیا می‌آمدی که:مسلمانان اقلیت و جپرقوظیان اکثریت بودندمسلمانان حق داشتن روزنامه و تلویزیون خاص خود را نداشتند مسلمانان برای اینکه کتب دینی خود را چاپ کنند مجبور بودند که آن را به وزارت ارشاد جپرقوظیان بسپارند تا مورد ممیزی قرار گیرد.وزارت ارشاد جپرقوظیان قرآن را مورد ممیزی قر...ار می‌داد و بخش‌های زیادی از آن را سانسور می‌کرد و بخش‌های باقی مانده را با تغییرات فراوان چاپ می‌کرد.در رستوران‌ها فقط گوشت خوک سرو می‌شد و اگر کسی گوشت گوسفند می‌خورد دستگیر شده و شلاق می‌خورد.ماه رمضان غذا و آب نخوردن در مکان‌های عمومی قدغن بود و ماموران ویژه در این ماه به صورت رندم افراد را در خیابان می‌گرفتند و مجبور می‌کردند که یک قلپ آب بخورد و اگر امتناع می‌کرد او را به کلانتری برده و اعمال قانون! می‌کردند.

در تمام رستوران‌ها و فست فود‌ها نوشیدنی الکلی سرو می‌شد و اگر کسی می‌خواست به جای آن آب بنوشد فوراً بازداشت شده و هشتاد ضربه شلاق اعمال قانون می‌شد.جپرقوظیان معتقد بودند که لباس‌هایی با رنگ‌ها مشکی، قهوه‌ای و سورمه‌ای تحریک آمیز است و تنها رنگ‌های مجاز برای پوشاک نارنجی، صورتی و فسفری بود.آخوندهای مسلمان حق پوشیدن عبا و شلوار بلند را نداشتند بلکه باید شلوارک می پوشیدند. در غیر اینصورت حق بیرون آمدن از خانه را نداشتند. چرا که در انظار عمومی آدمم باید به قوانین جامعه احترام بگذارد، حالا می‌خواهد در خانه‌ی شخصی خودش هر فسق و فجوری بکند بکند.شهادت مسلمانان درباره جپرقوظیان ارزش قانونی نداشت. دیه ی آنها کمتر از دیه‌ی جپرقوظیان بود و مسلمان از جپرقوظ ارث نمی‌برد.

مسلمانان حق بنا کردن مسجد نداشتند، اما در هر کوچه و خیابان شهر یک عدد معبد باشکوه و مجلل جپرقوظیه احداث می‌شد که در مجموع چهار نفر و نصفی عبادت کننده داشت و صبح و ظهر و شب و نصفه شب با صدای بلند آهنگ لیلافروهر پخش می‌کرد.کلاً یکی دو ماه از سال کل برنامه‌های تلویزیون کشور عبارت بود از آهنگ‌های لیلا فروهر و از همه‌ی معابد جپرقوضیه تا پاسی از شب گذشته همین آهنگ‌ها با صدای بلند پخش می‌شد.اگر از خانه‌ای صدای قرآن یا نوحه به گوش می‌رسید پلیس 110 به آنها تذکر می‌داد و اگر برای بار دوم به گوش می‌رسید پلیس آنها را بازداشت کرده و اعمال قانون می‌کرد.

آخوند مسلمان حق نداشت که بدون اجازه‌ی زن خود از خانه بیرون برود،‌ بدون اجازه‌ی او تحصیل کند یا شغلی داشته باشد.زنان آخوندهای مسلمان حق داشتند که 4 تا شوهر داشته باشند و اگر فرزندی حاصل می‌شد با یک آزمایش ژنتیک ساده پدر نوزاد مشخص می‌شد.زنان آخوندهای مسلمان قانوناً حق داشتند که در صورتی که شوهرشان به خوبی خدمات جنسی ارائه ندهد و تمکین نکند او را با چوب مسواک طوری که قرمز و کبود نشود کتک بزنند چرا که به خیر و صلاح خودش است.

اگر یک دانش آموز مسلمان می‌خواست در کنکور سراسری ثبت نام کند مجبور بود فرمی را پر کند که در آن دین فرد پرسیده شده بود و تنها گزینه‌هایی که می‌توانست در برگه علامت بزند عبارت بودند از: جپرقوظیه، وهابی،‌ بهایی!همین پرسش از دین در هنگام استخدام، گزینش، اخذ پاسپورت، باز کردن حساب بانکی، کاندیداتوری مجلس، و غیره نیز انجام می‌شد.اگر جپرقوظی‌ای با تحقیق و مطالعه مباحثه به این نتیجه می‌رسید که باید جپرقوظیت را کنار بگذارد و به اسلام بگرود باید این کار را کاملاً مخفیانه می‌کرد وگرنه اعدام می‌شد.

 

---

خمارنگاری1-  جالبه نه؟ نظرتون چیه؟ متن بالا رو یکی از هموطنان اهل سنتمون نوشته، نمیدونم تا حالا چقدر به این فکر کردی که دین آدما تا چه حد تابع محل تولدشونه! نمیدونم تا حالا چقدر به این فکر کردی که اگه یه دین یا مذهب دیگه داشتی هم، باز اعتقادات خودت رو درست ترین اعتقادات روی زمین میدونستی!!!؟؟ کدوم دین واقعا کامل تر از بقیه است؟ اصلا فارغ از این موضوع، آیا ما حق داریم که در مورد درستی یا غلطی اعتقادات دیگران نظر بدیم؟

خمارنگاری2- حالا که ذهنت درگیر این متن و این سوالا شده متن طنز زیر رو هم بخون، این رو هم من ننوشتم... فکر کن فقط یه درصد هم درست باشه... فقط یه درصد...  .

 ---

 

کمدی الهی - دوزخ

آقا بزنه و دنیا تموم شه. قیامت شههمه به صف شن... مسلمونا، مسیحی‌ها، یهودی‌ها، بی‌دینا، همه. بعد خدا بیاد بگه بنده‌ها، یه خبری دارم واستون: اون صد و بیست و چار هزار تا پیامبر بودن که فرستادم براتون؟! ما همه بگیم خب خب! خدا بگه پیامبرهِ صدوهیجده هزار و سیصد و نود و دوّم بود؟!ا بعد ما بگیم خب خب؟ا بعد خدا بگه می‌دونین اسمش چی بود؟ا بعد ما هی به هم نگاه کنیم بگیم نه والله . بعد خدا بگه می‌دونستم نمی‌دونین، آخه خودم هیچ‌وقت بهتون نگفتم. اسمش جپرقوظ بود. تو رشته کوه های هیمالیا مبعوثش کردم. کلاً هم صد نفر بیشتر بهش ایمان نیاوردن. اون بر حق بود. دین کامل مال اون بود. جپرقوظیان می‌رن بهشت، بقیه جهنم. بعد جبرئیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل و اون صد تا جپرقوظی آی بخندن به ما، آی بخندن. خدا هم هی گوشه لبشو گاز بگیره، سعی کنه نخنده...

 

--- 

خمارنگاری3- به همه اینا فکر کن و بیا با من صحبت کن، دوست دارم درباره ش صحبت کنیم.  منتظرتم دوست من

خمارنگاری 4- من در پاسخ به اون دوستی که  اون  کامنت رو گذاشته بود نوشتم:


1.  بشارت ده به آن دسته از بندگانم که همهٴ قول ها را می‏شنوند و از بهترین آنها پیروی می‏کنند ... (قرآن کریم سوره زمر آیه 18)

2.  هر کس از او خطا یا گناهی سر زند وبه دیگران تهمت بزند، مرتکب بهتان و گناه بزرگتری شده است (قران کریم سوره نسا آیه 112 )

3.  ای مومنان از بسیاری از گناهان پرهیز کنید ، چرا که بعضی از گمان ها گناه است ، و در کار دیگران تجسس مکنید ؛ و بعضی از شما از بعضی دیگر غیبت نکند... (قران کریم سوره حجرات آیه 12)

این کامنت سرشار از تهمت، بهتان ، تجسس و غیبت است!!

البته اسم شما هم مهم نیست...



---


بند همه غمهای جهان بر دل من بود / در بند تو افتادم و از جمله برستم

                                                                                                    (حضرت سعدی)


,
  • سه شنبه ۱۰ بهمن ۹۱

خمار مستی - پرونده اجتماعی

مدتهاپیش تصمیم گرفتم پرونده های اجتماعی مختلفی را در این جا نقد و بررسی کنیم، مدتها گذشت و فقط یک بحث جدی شکل گرفت، تصمیم دارم زین پس بیشتر وارد چنین پرونده هایی شویم و در صورت استقبال دوستان مباحث مختلفی را با هم به چالش بکشیم. برای شروع در این پست سه سوال مطرح میکنم، دوست ندارم مستقیم وارد بحثهای سیاسی بشیم و بیشتر به سمت و سوی لایه های فرهنگی و اجتماعی برویم، هرچند میدانم در ایران میان حوزه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی هیچ تفکیکی نمی توان قائل شد...

 نمیشود که همیشه نگارنده بگوید و شما بشنوید، این بار شما آغازگر بحث باشید. بسم الله...

1. بزرگترین ظرفیت جامعه ایرانی چیست و مردم ایران چه پتانسیلهایی دارند؟ ( اعم از نهادهای اجتماعی و جنبشهای مدنی و حتی خصلتهای تاریخی افراد و جامعه)

2. بزرگترین ابتلای  مردم ایران چیست؟ (چه چیزهایی باید در لایه های مختلف جامعه اصلاح شود)

3. آیا می شود روزی به زیستن در این سرزمین افتخار کرد؟ ( ارائه راهکارهایی برای داشتن ایرانی دوست داشتنی)

 

از دوستان عزیز تقاضا دارم همه وارد بحث با یکدیگر شوید و از سایر دوستانتان هم بخواهید در این مباحثه شرکت کنند، در صورت استقبال و مشارکت در بحثها پرونده های اجتماعی به صورت موردی و با جزئیات دقیق تر ادامه پیدا خواهد کرد.

***

اینجارا هم بخوانید.

***

دوست نزدیکتر از من به من است / وین عجب تر که من از وی دورم

چه کنم ؟ با که توان گفت که یار   /    در کنار من و مـــــــن مهجورم 

                                                                                                 (سعدی)


,
  • جمعه ۲۲ دی ۹۱

شمرخوان

 

کنجچایخانه ی حسینیه، گوشه ای کز میکرد، اشک از گوشه چشمش سرازیر می شد و شانه هایش می لرزید؛ دیگر همه می دانستند عصر عاشورا درآن دنج خلوت چه می گذرد... اگر کسی مزاحمش نمیشد زمان زیادی نمی گذشت که صدای هق هق در کل فضای خلوت حیاط  حسینیه می پیچید.همه سرخی چشمانش را به زیاده نشینی پای منقل و وافور نسبت می دادند ولی عصر عاشورا نقل دیگری داشت... گریه امانش نمی داد... گویی چیزی چنین هیبتی را در هم شکسته است...

از وقتی یادم می آید سهراب پیر بود (یا حداقل جوان نبود) اما هنوز هیبت داشت، گرد افیون هم از پس این همه سال نتوانسته بود وقار را از چهره اش بزداید... نمی دانم قهرمان کودکی های چند نفر بوده ولیمطمئنم در جوانی خیلی ها آرزویش را داشته اند، قدش بلند و چارشونه، همیشه صورتش تراشیده بود و سبیلهای پر پشتش را می آراست. همیشه شمرخوان تعزیه بود. صدایش چنان غرّا بود که وقتی فریاد می زد هیبتش رعشه بر تن تعزیه خوان های وافوری که بدبختش کرده بودند می انداخت، می گویند: سهراب مرد بود... دروغ چرا؟ بچه که بودم با لباس شمر و شمشیر به دست که می دیدمش سهراب شاهنامه را در ذهنم باز می ساختم و منتظر بودم که کی به نامردی وسط میدان زمینش بزنند. پدرم برایم گفته بود که سهراب، چتر باز بود و دوره خلبانی را زمان شاه زیر نظر آمریکایی ها گذرانده بود، سقوط آزادهای نمایشی نیرو هوایی را هنوز خیلی ها به خاطر دارند. هم دوره ای هایش میگویند سهراب بزن بهادر بود، وقتی هم ولایتی هایش دعوایشان میشد در شهر، یک تنه پاشنه بر میکشید و قیصری میشد و جوانمردی ها می کرد... می گفتند بعد از چند وقت از نیرو هوایی انصراف داد و شد ویزیتور دارو، می گفت نان نظام، خوردن ندارد! وضعش بد نبود و عیاری ها میکرد، اما امان از رندان روزگار که زیر پایش نشستند و از راه به درش کردند، می گویندپایش را که به مجالس عیاشی کشاندند، سهراب شکست.به بهانه فقط یک دود و دو دود سهراب هم دودی شد...  حال که سالها از آن روزها گذشته خیلیها می گویند که خودشان شنیده اند که چه کسانی از گرفتاری سهراب ابراز خوشحالی می کردند و حاضر بودند برای مرادشان خرجها کنند...

شمرخوان قصه ما از همان زمانها شمرخوان بود، ولی حکایت خودش را داشت. گرچه این حکایت چنان پر سوز است که گزافه نیست اگر بشنوی و بگریی، سهراب شمرخوان ماند و هر سال بعد از کشتن حسین بن علی فریاد زد «بر قاتلین سیدالشهدا لعنت» و بعد از تعزیه که همه پی کار و زندگی خودشان می رفتنند، پناه می برد به کنج دنج چایخانه حسینیه و ...

پدر میگفت تنها کسی است که به بدبختیهای خودش نمی گریست... می گفتند که چنان در نقش میرفته که گویی واقعا در کربلا است و انگار رنجی که بر حسین میرفته را از نزدیک می دیده است، می گفتند دوستانش زمانی از خودش شنیده اند که« من خودم که روزگار سرم را بریده  چرا باید سر حسین را ببرم؟ شاید شمر هم همینطور بوده باشد!». باورم نمی شود که گریه اش به خاطر شمرخوانی اش باشد، چرا که می توانست از سال بعد تعزیه نخواند... می توانست، اگر میخواست...

دوسال است که صدای هق هق سهراب، شمرخوان قصه ما خلوت چایخانه حسینه را بر هم نمی زند.

راست و دروغش پای راوی، شنیده ام پای منقل زیاده روی کرده و حسودان را به آرزوی سالیان دورشان رسانده است.

دیگر نوش دارو افاغه نمی کند.

باز هم سهرابِ شاهنامه زمین خورد...

 

 

***

 

ابر و مه و خورشید و فلک گریان است / دریا به خروش آمده و طوفان است

 با ســوز و گداز  نوحه میخواند باد،  / زنجــــــــیر زن دسته ی ما باران است

                                                                (جلیل صفر بیگی)

 

 

 

***

آشکارا نهان کنم تا چند؟ دوست میدارمت به بانگ بلند!    

 (سعدی)  - از دیالوگهای فیلم شبهای روشن

 

 

  • سه شنبه ۷ آذر ۹۱

خمار مستی - پرونده ای برای زن در جامعه

1.

...متاسفانهازاین جور اتفاقا هنوز تو جوامع بسته و سنتی دیده میشه.به نظر من ریشش بر میگرده به حاکمیت فرهنگ بی فرهنگی!

فرهنگ تجاوز و زور و بزرگ پنداری !درحالیکه ازدرون پوسیده و تو خالیه...
ذهن های بیمار و باورهایی که گاه رنگ و انگ مذهب هم به خودش میگیره،  و زن رو کالایی تعریف میکنه که مرد هروقت اراده کنه میتونه اون رو به تملک در بیاره... سن و رضایت مطرح نیست... اراده و هوس وخواست مرد تعیین کننده ست!!!
جالب اینجاست که اغلب مدعیان دیانت دربرابر این ظلم برگ سکوت میکنند! و اونهایی که بظاهر نماد بی دینی معرفی میشن به دفاع از حقوق پایمال شده بلند میشن...

این هم از روایت های غریب عصر ماست...

2.

تصورنمیکنم صحبت راجع به این مسائل چیزی رو تغییر بده کما اینکه خیلی از دخترای امروز که حتی بالغ هستند و به سن قابل قبولی برای ازدواج رسیدن توانایی استقلال فکری و زندگی خودشونو ندارن چه برسه به بچه ی ...



 3.

حجاببرای من مصونیت نشد 
حجاب برای من مصونیت نشد وقتی در شهرغریب دانشجو بودم و هوا تاریک بود، از دانشگاه به خانه میرفتم و عده ای کارگر ساختمانی...
حجاب برای من مصونیت نشد وقتی پسری ناشناس از آن سر خیابان با چشم و ابرو چیزی را حالیم می کرد...
حجاب برای من مصونیت نشد وقتی نامردی در صف اتوبوس زیر فشار جمعیت مرا لمس کرد تا خودش...
حجاب برای من مصونیت نشد وقتی به پیشنهاد ازدواج همکلاسی ام پاسخ منفی دادم و اوپشت سرم مرا “فاحشه” خطاب کرد. 
در تمام این سالها حجاب برای من در کوچه و خیابان، در روز و شب، در هیچ جای ایران برایم مصونیت نشد. احساس می کنم محدودیتی را به نام "مصونیت" بر تن من کردند و من در سرما و گرما تحملش کردم بدون اینکه ذره ای احساس امنیت کنم...
امینت را لمس کردم با تمام وجود هنگامی که کنار کسی که حجاب را  نه در پوشش من و در ذهن و قلب خودمی خواست و من کنار او  و ... آرام آرامیدم.
"امنیت" چیزی نبود که بتوانند آن را با " لباس من " در جامعه ایجاد کنند. حجاب برای من چیزی جز محدودیت نبود، امنیت را باید در جای دیگر جستجو کرد...


*  *  *

بعد از نوشته هایی که در پستهای قبلی ذیل عنوان  جنایت 1وجنایت2در خمارمستی منتشر کردم دوستان با نظراتی جالب و البته زاویه دیدی متفاوت از این نوشته ها استقبال کردند، سه گفتار فوق ، از کامنتهایی که برای دو پست یاد شده گذاشتن انتخاب شده، شماره1 توسط آقا نوشته شده و شماره 2 و 3 توسط دو خانم نوشته شده است. با توجه به مطالب پست های قبل و همین طور محتوای نوشته های فوق عنوان «پرونده ای برای زن در جامعه» را برای این پست انتخاب کردم،  دوست دارم نظرات شما دوستان عزیز را در باره ی مسائل مطرح شده در فوق بدانم.

ممنون



پی نوشت: تصمیم بر این دارم که زین پس پرونده های اجتماعی مختلفی را مطرح کنم و با هم در باره مسائلی که بخشی از فرهنگ ما را تحت سیطره خود قرار می دهد بحث کنیم، این امر جز با یاری شما دوستان عزیز میسر نمیشود.

 

  • دوشنبه ۲۶ تیر ۹۱
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید