۸۴ مطلب با موضوع «جامعه» ثبت شده است

حرف مفت

همه‌جا پر از حرف مفته...

چرا ما آدم‌هایی شدیم که عادت کردیم درباره همه چی نظر بدیم؟

  • دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶

زنی در زنجیر

نزدیک‌ترین سحابی به زمین اسمش «آندرومدا» است و بیش از هزار سال پیش نخستین بار یک ایرانی رصدش کرده‌است (964 میلادی). ذوق شرقی در روح مُنجمان آسیای میانه آنچنان جوشان بوده که این سحابیِ زیبا را همچون زنی در زنجیر می‌بینند و شاید در سلسله‌ی موی اون چنان اسیر می‌شوند که نامش را «امرأة المسلسله» می‌نامند. هفتصد سال بعد یک ستاره‌شناس آلمانی مسحور ساحره‌ای دل‌فریب در آسمان هفتم می‌شود و  او را زیباتر از پریان دریایی توصیف می‌کند. شاید برای همین است که صد سال بعد از آن وقتی‌که قرار می‌شود بنیان‌های علم را محکم‌تر کنند به جای عبدالرحمان، مارکوس را کاشف «آندرومده‌آ» معرفی می‌کنند و زنِ اسیر در زنجیرِ خاور میانه را بدل به آندرومده‌آ، دختر زیباروی افسانه‌های یونان می‌کنند که برهنه در مقابل هیولای دریا به صخره بستند تا قربانی جهل مردم شود...

و چه وحشتناک است جهل، و چه وحشتناک‌تر، سقوط از آسمانِ دانش به ژرفنای دره‌ی جهل... و هزاران افسوس که ما ایرانی‌ها انسان‌های اندیشمندی بودیم که بیش از هزار سالِ پیش سلسله‌ی موی دوست را در فلک هفتمین می‌دیدیم و حالا تمام مسائلمان خلاصه شده است در پنهان کردن تار مویی و چگونگی التذاذ از کمان‌ابرویی... عجیب است که چنان بر سقوط اصرار داریم که بر طبل بی‌عاری‌مان می‌کوبیم و هر دم رسوایی‌مان را جار می‌زنیم... آری «باید ببازیم» باختن حق کسانی است که این سقوط را می‌بینند و سکوت می‌کنند.


پی‌نوشت: ممنون که کانال خمارمستی را دنبال می‌کنید...


سلسلهٔ موی دوست 

حلقه دام بلاست

هر که در این حلقه نیست

 فارغ از این ماجراست

سعدی جان جانان

  • پنجشنبه ۹ آذر ۹۶

مدرسه عشق


بسیج مدرسه‌ی عشق است، ولی ای کاش این عشقی را که  در سراسر کشور صرف تدارک این همه پرچم، برای همین یک روزِ سالگردِ تاسیس مدرسه‌تان کرده‌اید، پولش را صرف تاسیس مدرسه‌ای برای شهرهای زلزله‌زده می‌کردید...

هیچ حواستان هست که چه کودکان بی‌پناهی در غرب کشور هستند که پدر و مادرشان را در زلزله از دست داده‌اند و شب‌های زمستانشان یخبندان محبت است... ای کاش عشق سوزانتان صرف روشن کردن چراغ دل اینان می‌شد.

بسیج لشکر مخلص خداست نه پرچم‌دار بنده‌ی خدا.


جنــگ ها می آشتـی آرد درســـت

مــارگیـر از بهــر یــاری مار جست

                                     مولانای جانان


 

  • يكشنبه ۵ آذر ۹۶

بحران در مدیریت بحران

یک شب سرد پاییزی در خانه نشسته‌ای و با خانواده گپ می‌زنی که به یکباره شهر می‌لرزد. با خودت می‌گویی که خدا را شکر که آنقدرها هم بزرگ نبود و در این منطقه چنین زلزله‌هایی طبیعی است اما وقتی که شبکه‌های اجتماعی غلغله می‌شود از اخبار زلزله قلبت فرو می‌ریزد. یکی از لرزش ارومیه می‌گوید و دیگری از لرزش همدان، دوستی از بوشهر خبر می‌دهد و دیگری از تهران. تماس میگیری با دوست و آشناهایی است که در این شهرها داری و جویای احوالشان می‌شوی و همزمان اولین کاری که به ذهنت می‌رسد مراجعه به رسانه‌ی ملی است و سایت شبکه‌ی لرزه نگاری موسسه ژئوفیزیک به عنوان مرجع رسمی اطلاعرسانی پیرامون زلزله. اولی که به روی مبارکش نمی‌ّآورد و دومی هم (احتمالا به دلیل افزایش مراجعین) از دسترس خارج شده‌است. در عوض یو اس جی اس (پایگاه زمین‌شناسی ارتش آمریکا) که همیشه معتبرترین و به‌روزترین منبع اطلاعاتی درباره‌ی زمین‌لرزه‌های دنیاست، بزرگی زلزله را اعلام کرده و محل آن را در مرز ایران و عراق تعیین نموده است. پای شبکه خبر می‌نشینی و در حالی‌که حرف‌های صدمن یه‌غازِ وزیر کار پیرامون معضل اشتغال دهه‌شصتی‌ها حالت را به هم می‌زند بالاخره زیرنویس‌های «خبر فوری» شروع می‌َشود و مجری مکالمه‌ی جذاب را قطع می‌کند و طوری که گویی خبری که مدتها قبل بین مردم دست به دست می‌شد تازه به دستش رسیده از زلزله‌ای خبر می‌دهد که شمال عراق را لرزانده و تلفاتی از آن گزارش نشده است. تا سه ساعت بعد از زلزله مجری شبکه خبر به تماس‌هایی با خبرنگارانش در بغداد و نجف قناعت می‌کند و یک نفر هم پشت خط می‌آید که می‌گوید در ایلام هم اوضاع رو به راه است. رسانه‌های مجازی از تخریب شدید در قصر شیرین و سرپل ذهاب می‌دهند و شبکه‌های دیگر تلویزیون هم به پخش تبلیغ پوشک بچه ادامه می‌دهند. بالاخره فرماندار قصر شیرین پشت خط می‌آید و می‌گوید: «من نمی‌دونم بزرگی زلزله چقدر بوده است ولی به نظر میاد مشکلی نیست!» بر اساس چارت سازمانی وزارت کشور رییس ستاد بحران در شهرستان شخص فرماندار است و باید بلافاصله امکانات را در شرایط بحران فراهم نماید. اما اینطور به نظر می‌رسد که آنقدر مانورهای مربوطه کارگر بوده‌اند که فرماندار هنوز دنبال لنگه‌ی جوراب خودش می‌گشته و هنوز نتوانسته برآوردی از شرایط داشته باشد. اگر اخبار را مرور کرده باشید می‌دانید همین چند روز پیش هفته‌ی پدافند غیرعامل بود و همه‌ی استان‌ها موظف به برگزاری مانور واکنش سریع در شرایط بحران بودند، باید از مدیرکل استان سوال کرد که چرا به‌جایش همایش پیاده‌روی خانوادگی در گیلان‌غرب برگزار کرده است؟ (عکسش در سایت اداره‌ی مربوطه موجود است اگر سرچ کنید.)


احتمالا شما هم مثل من فیلم‌های هالیوودی را دیده‌اید که وقتی حوادث غیرمترقبه اتفاق می‌افتند هلیکوپترهای امداد و نجات بلافاصله خودشان را به محل می‌رسانند و پشت سرش خبرنگارها و رسانه‌ها برای پوشش خبری می‌آیند و پخش زنده شروع می‌شود، حتی همین زمین‌لرزه‌ی اریس و ورزقان هم بی‌بی‌سی (که هنوز در ایران گزارش‌گر رسمی داشت) از مناطق زلزله‌زده گزارش زنده می‌فرستاد. ولی این‌بار در حالیکه دو ساعت از زلزله می‌گذشت هنوز هیچ تصویری مخابره نشده بود. بگذریم از اینکه در این سال‌ها رسم شده است خبرنگاران توی خانه بنشینند و نماینده‌ی اورژانس و هلال احمر مرجع اخبار رسمی شوند.

در عملیات‌های امداد و نجات مفیدترین زمان دو ساعت نخست بعد از زلزله‌ است. دو ساعتی که در ایران صرف تصمیم‌گیری برای اعلام کردن یا نکردن فاجعه می‌شود. بعد از آن مجری شبکه خبر مدام با تاکید بر وجود کانون زلزله در عراق، اعلام می‌کند که خوشبختانه تلفات خیلی کم بوده است. روزنامه‌ی نوپای جامعه فردا که می‌خواهد بین روزنامه‌ها برای خودش جایگاهی کسب کند و خودی نشان دهد شبانه مصاحبه‌ای با دکتر عکاشه ترتیب می‌دهد و با شیطنت (شاید هم کم‌تجربگی) اینطور القا می‌کند که تمام حرف این دکتر کهنه‌کار، این بوده که «خدا را شکر زلزله ساعات ابتدایی شب رخ داده است!!!» البته در کشوری که امداد هوایی منوط به روشن شدن هواست و در استانی که حتی یک هلیکوپتر حضور ندارد باید خدا را شکر کرد که مردم هنوز نخوابیده بودند و با پیش‌لرزه‌ی بزرگی که آمده بود زودتر از خانه‌هایشان بیرون آمده‌اند تا فرشته‌ی مرگ روحشان را با خود به دیار باقی نبرد.

اولین امدادرسان‌هایی که بعداً تصاویرشان منتشر شد سربازان مظلومی بودند که در تمام خدمتشان هیچ‌کس بدان‌ها آموزش امداد و نجات نداده بود و زلزله از بین خودشان هم تا توانسته بود تلفات گرفته بود تا باز به همه اثبات شود پادگان‌ها هم امن نیستند.

هنوز از هول و ولای زلزله بیرون نیامده‌ایم که مردمِ همیشه در صحنه این وحشتِ جانسوز را به سخره می‌گیرند و حجم بالای جوک‌های خُنک به کانال‌های تلگرامی سرازیر می‌شود. این فاجعه آن‌قدر مهوع است که پیش خودت می‌اندیشی که این زلزله نه تنها سبب ویرانی بخش‌هایی از غرب کشور شد بلکه سبب آشکار شدن ویرانه‌های فرهنگ یک ملت بود. ملتی که به جای همدلی و همدردی با هم‌وطنانشان، رخدادی بدین دردناکی را دستمایه‌ی تمسخر و استهزاء می‌کنند.

شب به نیمه نرسیده که بخشی دیگر از هم‌وطنان در نبود منابع موثق اطلاعاتی شروع به شایعه‌سازی درباره‌ی پیش‌بینی‌های دانشمندان آمریکایی می‌کنند که قرار است زلزله‌ای به مراتب بزرگتر در اوایل صبح غرب کشور را بلرزاند و آزمایش هسته‌ای بوده و ترکیه می‌خواسته کردستان عراق را نابود سازد و هزاران حرف و حدیث بی اساس دیگر که دستاورد رواج دروغگویی در جامعه‌ی ما هستند. به راستی رسانه‌های ضعیف در قوت گرفتن چنین شایعاتی چقدر نقش دارند؟ در زمان بحران است که عیار عملکرد مسئولین امر سنجیده می‌شود.


صبح که می‌شود مسئولین صبحانه‌هایشان را می‌خورند و یادشان می‌افتد که ستاد بحران تشکیل دهند. رییس جمهور زنگ می‌زند به معاون اول و می‌گوید تمام امکانات را بسیج کنید برای امدادرسانی به هموطنان در «ساعات اولیه». معاون اول گوشی را بر می‌دارد و در تماس‌هایی جداگانه به وزرای راه و نیرو و کشور زنگ می‌زند و دستورات اکید رییس جمهور را منتقل می‌کند. بعد وزیر راه که با خودش می‌گوید انتظار که ندارید من بروم کمک فرهاد بیستون را بتراشم و از وسطش تونل حفر کنم؟ پس بهتر است یک مصاحبه ترتیب دهم و بگویم وضع راه‌های منطقه خوب است! (اما تو باور نکن) وزیر نیرو هم با اینکه تخصصش آب است آب می‌بندد به آمار و ارقام و می‌گوید حال آب و برق منطقه هم خوب است! (اما تو باور نکن) وزیر کشور که در هفته‌ی گذشته بوی استیضاح به دماغش خورده‌است ماستش را کیسه می‌کند و جلسه‌ای تشکبل می‌دهد و جلوی دوربین‌های رسانه‌ی مثلا ملی زنگ می‌زند به استاندار کرمانشاه تا دستور دهد که تمام امکانات برای نجات هم‌میهنانمان بسیج شوند البته در «ساعات اولیه»! بعد استاندار به فرماندار زنگ می‌زند و فرماندار هرچه شماره‌ی بخش‌دار را می‌گیرد جواب نمی‌دهد در «ساعات اولیه»! اینطور می‌شود که می‌فهمند خطوط مخابراتی در برخی مناطق قطع‌اند! مسیر تماس‌ها برعکس طی می‌شود تا معاون اول خبردار شود و به وزیر مخابرات زنگ بزند در همان «ساعات اولیه».  آقای وزیر مخابرات هم که در حال خواندن کامنت‌های مردم پای توییت جدیدش درباره‌ی  اینترنت پر سرعت در مسیر کربلاست تصمیم می‌گیرد دو ساعت مکالمه‌ی رایگان به مردم زلزله زده ببخشد البته این‌بار پس از وصل شدن خطوط در «ساعات اولیه».

در همین اثنی شبکه خبر رئیس شبکه‌ی لرزه‌نگاری کشور را می‌آورد و می‌خواهد همه‌ی دروغ‌هایی را که این شبکه دیشب به خورد مردم داده‌است ماله‌کشی کند. مجری می‌گوید خبرگزاری‌های غربی اطلاعات غلطی از محل زلزله گزارش کرده بودند و ما را به اشتباه انداختند، اما آقای رییس که انگار از مرحله پرت است می‌گوید ما از همان دقایق نخست محل زلزله را در ازگله‌ی کرمانشاه اعلام کرده‌ایم، دکتر مرادی با دقت و تخصصی گزارش خود را ارائه می‌دهد و مجری شبکه خبر باز طوری برخورد می‌کند که انگار غربی‌ها اخبار اشتباه داده‌اند و حالا ما به یکباره مچ آن‌ها را گرفته‌ایم و اطلاعاتشان را تصحیح کرده‌ایم.

سایت‌ها و کانال‌های خبری از بالا رفتن حجم ترافیک در مناطق مرزی خبر می‌دهند و مردم از دستگیری تعدادی غارت‌گر خبر می‌دهند تا نیروی انتظامی هرگونه اسباب کشی در استان کرمانشاه ممنوع نماید.

کم کم همه چیز روی روال می‌افتد. هلال احمر چادر توزیع می‌کند، پزشکان اورژانس از جان گذشتگی می‌کنند. آوار برداری شروع می‌شود. کم کم آمار تلفات می‌رسد و لحظه به لحظه بالا می‌رود. عکس‌ها و فیلم‌ها دست به دست می‌شود و شبکه خبر دوربینش را روبروی فرمانداری سرپل‌ذهاب می‌کارد تا به سبک فاجعه‌ی پلاسکو  مثلا گزارش «لیو» ارائه دهد! تصویر ساختمان‌های ویران‌شده‌ی مسکن مهر منتشر می‌شود و جناح‌های سیاسی به جان هم می‌افتند که ما این‌ها را تحویل نداده‌ایم و آن دیگری مسئولش بوده است.

فلان حاج آقا در فلان برنامه‌ی تلویزیون از امتحان الهی می‌گوید و دیگری از مردم می‌خواهد از دولت توقع کمک نداشته باشند. آن یکی هم همه چیز را به تار موی دختران سرزمینم ربط می‌دهد و برای آمرزش گناهانمان طلب استغفار می‌کند.

مسئولین هم کارشان شده اینکه دائم در تلویزیون بیایند و از مردم بخواهند که اخبار را از مجاری رسمی دنبال کنند ولی به راستی از کدام مجاری رسمی؟ شبکه خبری که خبرهایش از مردم عادی هم عقبتر است و سابقه‌ی دروغ‌پردازی‌اش از همین دیشب در ذهن مردم نقش بسته یا ستاد بحرانی که 10 ساعت بعد از حادثه کار خود را شروع کرده؟

گویی که در این گوشه از جهان، مدیریت بحران خود بحرانی بزرگتر است.



پی‌نوشت: ممنون که کانال خمارمستی را دنبال می‌کنید...

لبخندها فسرد
پیوندها گسست
آوای لای لای زنان در گلو شکست
گلبرگ آرزوی جوانان بخاک ریخت
جغد فراق بر سر ویرانه ها نشست
-از خشم زلزله-
                مهدی سهیلی
  • دوشنبه ۲۲ آبان ۹۶

عزب اوقلی خان و عابربانک‌زاده‌ی هدایتی!


جناب آقای حاج آقا عابربانک‌زاده‌ی هدایتی

خودپرداز محترم باشگاه پرسپولیس

سلامُ علیکم


اینجانب یک عدد جوان عزب اوقلیِ بیکارِ دهه شصتی، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد از دانشگاه سراسری بووووووق (اسمش رو نمیگم که مسئولین خجالت نکشند) با 8 عدد مقاله در طرح‌ها و سایزهای مختلف اعم از ISI علمی پژوهشی و همایشی ولی فاقد هرگونه ژن خوب دارای سابقه همکاری با ارگان‌ها نهادها سازمان‌ها و... در قالب طرح‌های بیگاری و سواری دادن به کارفرمایان محترم بوده و اینک با رانندگی تاکسی و دریافت مبلغ به ازای هر نفر حداکثر 1000 تومان گذران زندگی می‌نمایم.

 از آنجا که تمام کمک‌های بلاعوضی را که حضرتعالی به باشگاه معزز پرسپولیس می‌پردازید «خرج عطینا» می‌شود و محض نمونه یک میلیارد و ششصد میلیونی که باید صرف گرفتن رضایت نامه عالیجناب طارمی از ریزه اسپور می‌شد تبدیل به پورشه‌ی حضرت آقای گل شده تا زیر پای مفخمشان بیندازند و در مناطق شمال تهران دور دور نمایند!!!‌ لذا تقاضا دارم بجای چنین کمک‌هایی که حتی مدیران باشگاه منکر آن‌ها می‌شوند نصف مبلغ مذکور را به این هوادارِ کوچک باشگاه بدهید تا علاوه بر اشتغال خودم، مقدمات کارآفرینی برای چند فارغ‌التحصیل نخبه را نیز فراهم آورم.

با تشکر فراوان اعلام می‌دارد آمادگی پذیرش هرنوع شغلی وجود دارد، کار خود را به ما بسپارید! تا حقوقتان را به بهترین نحو برایتان خرج نماییم!!!

ضمناً پایان نامه می‌نویسیم مقاله استخراج می‌کنیم، شما را دربست تا مقصد می‌بریم آب حوض می‌کشیم آهن پاره، مس قراضه خریداریم...


رونوشت:

1. حضرت وزیر الورزشین و سلطان الگردشین بدون عکس با شرت و کفش ورزشی و قس علی هذا مسعودخان سلطانی فر!

2. مفخرالاولیا مشفق العلما رئیس الروسای فوتبال ایران تاج ورزش کشور و به ویژه اصفهان حفظه الله!

3. خندان المعاونین فی امور المشفقین و الکفاشین استاد کفاشیان زاده

4. تقی تاکسی کارشناس مسائل سیاسی خاورمیانه





پی‌نوشت: ممنون که کانال خمارمستی را دنبال می‌کنید...

* خرج عطینا ضرب المثل تشریف دارن یعنی خرج باطل (الکی)، پولی که به مصرف درستی نرسیده باشد. اطینا و اتینا هم می‌نویسندش
**  این پست هم کامنتی تشریف داشتن که واسه این پست وبلاگ الدین نوشتم.


در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
                                                       حضرت حافظ


  • پنجشنبه ۲۰ مهر ۹۶

دوباره بیکاری

وقتی که یه روزنامه توقیف میشه هیئت تحریریه‌ش کجا باید برن؟

 چیکار باید کنن؟

 کی باید ازشون حمایت کنه؟
کی قراره این ضربه‌ی روحی و مالی رو که به هیئت تحریریه وارد میشه رو جبران کنه؟

بابا روزنامه‌نگار جماعت چندرغاز بیشتر درآمدش نیست... 

هیچ مدیرمسئولی حتی دلش واسه هیئت تحریریه‌ش نمی‌سوزه چه برسه به مسئولای مملکتی

بعضی مدیرمسئولا حتی بابت شوی تبلیغاتی هم شده عاشق توقیف شدن روزنامه‌هاشونن!


  • شنبه ۱۵ مهر ۹۶

لکه‌ی ننگی که پاک نمی‌شود


خبر کوتاه و وحشتناک است. حتی برای ساختن فیلم‌های ژانر وحشت هم هیچ کارگردانی به سراغ چنین سوژه‌ای نمی‌رود. مرکز فوریت‎های پزشکی زنجان اعلام کرده است که: «دست کارگر، در دستگاه گیر کرده و در تلاش برای درآوردن دستش، سر او  هم گیر می‎کند و تقریباً سر این کارگر قطع شده است.» ناگهان قلبت از کار می‌ایستد! مگر می‌شود چنین اتفاقی بیفتد؟ وزیر کار بیاید و در عوض تمام سوال‌هایی که جواب نداده درباره‌ی سطح ایمنی و میزان آموزش پرسنل در شرکت راشا کاسپین زنجان توضیحاتی ارائه دهد. اصلا مگر می‌شود چنین فاجعه‌ای را توضیح داد یا توجیه کرد؟


وقتی که پیگیر ماجرا می‌شوی درد دیگری هم بر دلت می‌نشیند تا بیش از این وزیر رفاه، کار و تامین‌اجتماعی را بازخواست نکنی! چرا که اگر مردم در رفاه بودند که به هرکاری تن نمی‌دادند! این روزها هرکسی به هرکاری تن می‌دهد. مثلا مرحوم محمد جعفری ۲۸ ساله، همان کارگری است که در کارخانه‌ی مذکور، جان خود را به فاجعه‌بارترین شکل ممکن از دست داده‌است. او قهرمان ووشو بوده و دارای عنوان قهرمانی ملی و یک مقام بین‌المللی از کشور ایتالیا است. آقای وزیر ورزش و رؤسای فدراسیون‌های رزمی بیایند و بگویند برای ورزشکارانمان چه کرده‌اند و چه حقی از قهرمانان بر گردن خود می‌دانند که هنوز ادا نشده‌است؟ اصلا خبر دارند که چنین بلایی بر سر یک ورزشکار آمده یا خود را به خواب زده‌اند؟


مرحوم «محمد جعفری» با مدال طلای ۲۰۰۵ در ایتالیا، داور و مربی فعال در زنجان، نسبتی با "محمدرضا جعفری" ملی‌پوش شاخص ووشو ندارد. محمدرضا جعفری اهل کاشان است اما محمد جعفری ووشوکار استان زنجان بود. 


فاجعه به همین‌جا ختم نمی‌شود. این بار بی‌مسئولیتی و کم‌توجهی دامان اهالی رسانه‌ را می‌گیرد و چند رسانه مجازی به اشتباه عکس «محمدرضا جعفری» قهرمان شناخته‌ی ووشو را به جای آن مرحوم منتشر می‌کنند. محمدرضا جعفری هم فیلمی در اینستاگرام می‌گذارد و خبر از سلامتی خودش می‌دهد. این فیلم در کانال‌های میلیونی منتشر شده و جای خبر اصلی و فاجعه را می‌گیرد. حالا بسیاری به اشتباه تصور می‌کنند، مرگی در کار نبوده و کل خبر، کذب است.


 ای کاش محمدرضا جعفری در ویدیوی خودش، مرگ دلخراش ورزشکار هم‌رشته‌ای را به خانواده داغدارش تسلیت می‌گفت و ای کاش اهالی رسانه بیشتر دقت می‌کردند و ای کاش وزارت ورزش حواسش به قهرمانانش بود و ای کاش وزارت کار حواسش به کارگرانش بود... ای کاش...


 کانال خمارمستی با مطالب متنوع به روز می شود...


المنة لله که در میکده باز است

زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی

وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است

                                 حضرت حافظ


  • چهارشنبه ۱۲ مهر ۹۶

آقای وزیر کلاهتان را بالاتر بگذارید!

شهریور امسال به نحوی تمام شد که شاید بیش از هر زمانه‌ی دیگری از 38 سال گذشته اسم کارگران و حق و حقوق ایشان بر زبان‌ها افتاد و هر روز عرق شرمی بر پیشانی ما مردم عادی نشاند و این سوال را بار دیگر مطرح کرد که آیا مسئولان و متولیان رسیدگی به امور کارگران هم چنین حسی داشته‌اند؟ آیا ایشان همچون گذشته سکوت کرده‌اند تا به دنبال راه‌های بهتری برای ماله‌کشی اخبار داشته باشند؟ در این نوشته‌ی کوتاه به فاجعه‌ی کارخانجات هپکو و آذراب اراک نمی‌پردازم چرا که یک سال بدون حقوق سر کردن و در نهایت سرکوب با کتک، چنان غم انگیز است که اگر تمام متولیان امور از کارشان استعفا هم بدهند نمی‌توان بی‌مسئولیتی ایشان را بخشید.
اما این تمام اخبار نبوده‌است. در یک هفته گذشته با اتکا به اخباری که در خبرگزاری‌ها منتشر شده‌ دستکم ۱۳کارگر جان خود را از دست داده‌اند.
۲۳شهریور خبرگزاری‌ها از کشته‌شدن یک کارگر ۱۸ ساله در یک قالیشویی در قائمشهر بر اثر برق گرفتگی خبر  دادند. بیست و پنجم یک خودرو با سه نفر از نیروهای خدمات شهری شهرداری شهرستان محمودآباد برخورد کرد که یک نفر آنها کشته شد.
بیست و هشتم شهریور مرگبارترین روز شهریور ماه برای کارگران بود. در این روز تونل چری کوهرنگ فرو ریخت و سه نفر در این حادثه جان خود را از  دست دادند و سه نفر از کارگران یک شرکت دام و طیور در زنجان به دلیل مسمومیت با گاز اسید جان خود را از دست دادند.
فردای آن روز انفجار تانکر گاز باعث کشته‌شدن دو کارگر و مجروح‌شدن دو کارگر دیگر شد. در همین روز یک کارگر حین کار از طبقه نهم یک ساختمان واقع در بزرگراه باکری به انتهای چاهک آسانسور در طبقه منفی ۲ سقوط کرد و جان سپرد و در اتفاقی دیگر دو کارگر شیرازی بر اثر یخ زدگی در مخزن آمونیاک جان خود را از دست دادند.
سالانه نزدیک به هزار و ۵۰۰ کارگر در ایران جان خود را در حوادث کار از دست می‌دهند. بی‌توجهی کارفرمایان به ایمن‌سازی کارگاه و آموزش‌ندیدن کارگران از جمله عوامل اصلی بالابودن میزان حوادث کار در ایران است.
آقای ربیعی وزارتخانه‌ی تحت مدیریت شما چه مسئولیتی در قبال این رخدادها داشته و در یک هفته‌ی گذشته دقیقا چه کرده‌اید؟ بهتر نیست کلاهتان را قدری بالاتر بگذارید؟


 کانال خمارمستی با مطالب متنوع به روز می شود...

خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست
                                                     منوچهری دامغانی
  • شنبه ۱ مهر ۹۶

کلاهبرداری یا آزمون استخدامی؟

این روزها از بالاترین مقامات رسمی مملکت تا آبدارچی مخصوص مدیر کوچک ترین واحدهای دولتی و نیمه دولتی و شبه دولتی همه از اقتصاد دانش بنیان صحبت می‌کنند و تنها راه نجات از بیکاری را کارآفرینی و اشتغال در شرکت‌های دانش‌بنیان اعلام می‌دارند. با این اوصاف وقتی که یکباره همه‌ی امکانات تبلیغاتی در صدا و سیما بسیج می‌شوند تا برگزاری نخستین آزمون استخدامی شرکتهای خصوصی و دانش‌بنیان» را بهه سمع و نظر خیل فارغ‌التحصیلان بیکار برسانند، نتیجه پیشاپیش مشخص خواهد بود... جوانان به سطوح آمده از بیکاری این فرصت را هم مغتنم شمرده به پایگاه اینترنتی مورد نظر هجوم می‌آورند تا از شرایط آزمون اطلاع یابند. شاید تا اینجا مورد مشکوکی به ذهن مخاطب نرسد ولی وقتی که نه از تاریخ دقیق آزمون نشانی پیدا می‌شود و نه از نام و مشخصات شرکت‌های متقاضی نیروی کار، شک و شبهه وجود متقاضی را فرا می‌گیرد. وقتی که مراحل ثبت نام پیش می‌رود و نوبت به انتخاب شغل مورد تقاضی می‌رسد بی‌شک تعجب و ابهام جای خود را به لبخندی سرد می‌دهد. فارغ‌التحصیلان دوره‌ی ارشد و دکترا که سال‌هاست رنج بیکاری را متحمل شده‌اند و با هزار امید و آرزو آمده‌اند تا در شرکتی دانش‌بنیان مشغول به کار شوند ناگهان با مشاغلی روبرو می‌شوند که هرگز در مخیله‌شان نمی‌گنجد. پس از چهار سال انتظار برای جذب نیرو در ارگان‌هایی همچون نفت و گاز و نهادهای فنی تخصصی، حالا وعده‌ی استخدام حداقل 5000 هزار نفر در شرکت‌های دانش‌بنیان آنها را به سامانه‌ی ثبت نامی کشانده و با مشاغلی همچون «تراکت پخش‌کن» و «باغبان» و «کارگر ساختمانی» و «نقاش ساختمانی» مواجه می‌شود... و این منظره به منزله‌ی آب سردی است بر پیکره‌ی دانش و دانشمند و دانش‌بنیان... تعجب‌ها وقتی بیشتر می‌شود که متوجه می‌شوی هزینه‌ی ثبت نامی بسیار بیشتری نسبت به سایر آزمون‌ها جمع‌آوری می‌شود و این آزمون قرار است به صورت اینترنتی برگزار شود! به راستی چه کسی مجوز چنین اقدام نابخردانه‌ای را صادر کرده‌است؟

اوضاع وقتی بغرنج‌تر می‌شود که یک روز مانده به پایان مهلت ثبت نام، مدیرکل هدایت نیروی کار و کاریابی‌های وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی برگزاری آزمونی تحت عنوان شرکت‌های دانش‌بنیان و خصوصی را غیرقانونی می‌خواند. حال باید دید تکلیف پول‌هایی که به حساب این سامانه ریخته شده چه می‌شود و بار دیگر چطور می‌خواهند فارغ‌التحصیلان بیکار و عمدتاً دهه شصتی‌ با مدارج عالیه را تحت فشار روانی و مالی قرار دهند.


پی‌نوشت: ممنون که کانال خمارمستی را دنبال می‌کنید...


دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماه رویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز

                                        حضرت حافظ
  • دوشنبه ۲۷ شهریور ۹۶

کشتی با لچک و شلیته!

یک خبر کوتاه لابلای اخبار فدراسیون کشتی چشمم را گرفت: کشتی کلاسیک بانوان و مقررات آن به تصویب هیئت رئیسه اتحادیه جهانی رسید.

کشتی بانوان در همه‌جای دنیا طرفداران خودش را دارد و خانم‌های علاقمند بسیاری سالانه در سرتاسر دنیا به آن مشغولند. اما در ایران به دلیل حساسیت‌هایی که بر پوشش ورزشکاران وجود دارد، علاقمندان به کشتی ترجیح می‌دهند به ورزش‌های دیگر بپردازند. از سوی دیگر فدراسیون جهانی کشتی به دلیل شرایط خاص این ورزش حاضر نمی‌شد که یک کشتی‌گیر با پوشش سرتاسری و دیگری با دوبنده با هم مبارزه کنند. لذا فدراسیون کشتی ایران در اقدامی هوشمندانه صورت مسئله را به کلی تغییر دارد و به فکر تاسیس سبک خاصی از کشتی ویژه‌ی کشورهای مسلمان افتاد. با پیگیری فدراسیون کشتی ایران، و پس از تایید اولیه "کمیته اجرایی" اتحادیه جهانی کشتی، موضوع "کشتی کلاسیک بانوان"، در دستور کار هیات رئیسه "اتحادیه جهانی کشتی" قرار گرفت و در نهایت شیوه "کشتی کلاسیک بانوان" به عنوان یکی از شیوه‌های کشتی به تصویب رسید.

فدراسیون کشتی ایران در نخستین گام می‌بایست قوانین و مقررات این سبک را تدوین و به ثبت برساند و همانطور که حدس زده‌اید مهم‌ترین اختلاف این سبک با کشتی زنان همه‌ی دنیا لباس کشتی‌گیران است.  ذیل شرایط لباس کشتی‌گیر در قوانین تدوینی آمده‌است:

الف: لباس بادی(قرمز- آبی) که از دو تیکه شامل شلوار رکاب دار و بالا تنه آستین‌دار، تشکیل شده است، و کلاه بادی که به لباس بادی آستین‌دار متصل بوده و کاملا موهای سررا پوشش می‌دهد.

ب: بلوزو شلوارک( قرمز- آبی) مناسب.

ج:گوشبند استاندارد کشتی، که فاقد هرگونه فلز و یا جسم سخت بوده و بروی کلاه بادی بسته می‌شود تا ضمن مراقبت از سر و گوش‌های کشتی‌گیر، موجب نگه داشتن و ثبات کلاه بادی گردد.

د:کفش استاندارد کشتی.

در ذهن خودم کشتی‌گیرانی با چنین پوششی را تصور می‌کنم که همچون زنان قاجار بلوز و شلوار گشادی به تن کرده‌، روی آن جلیقه‌ و شلیته پوشیده‌اند و لچک به‌سربسته‌اند و روی تشک کشتی می‌خواهند زیر یک خم بگیرند... این سوال برای من پیش می‌آید که آیا آنان که این قوانین را تصویب کرده‌اند خودشان تا بحال یک بار کشتی گرفته‌اند که با شرایط خاص آن آشنا باشند؟ آیا نمی‌شد قوانین مربوط به پوشش را طوری با موازین اسلامی تطبیق داد تا ورزشکاران مسلمان بیشتری با فراغ بال و آسایش خاطر به این سبک بپیوندند؟



پی‌نوشت: ممنون که کانال خمارمستی را دنبال می‌کنید...


کاش مهرت به دلم نمی‌نشست

تا که مبتلای پاییز نشم

عشق من، کاش ندیده بودمت

تا با تنهایی گلاویز نشم...


شعر: حسین صفا

با صدای محسن چاوشی

شهرزاد


  • دوشنبه ۱۳ شهریور ۹۶
اینجا دغدغه های روزانه ی یکی از اهالی ایران زمین را می خوانید