امیدوارم از خواندن این کتاب نهایت لذت را ببرید.
فاجعه منا اتفاق افتاد به جای همدلی و همدردی به جون هم افتادیم! همو مسخره کردیم، همو متهم کردیم!
ماجرای فیتیله پیش اومد، تحصن کردیم! فیتیله تعطیل شد، باز به جون هم افتادیم، همو مسخره کردیم، همو متهم کردیم!
عملیات تروریستی تو لبنان و فرانسه اتفاق افتاد و همه دنیا غمگین شد! باز ما به جون هم افتادیم و همو مسخره کردیم و همو متهم کردیم!
این همه خبرنگار به جرمهای واهی دستگیر شدن، تحصن که هیچ! عکس پروفایلهامون را هم به هیچ رنگی تغییر ندادیم و فراموش کردیم رنگهامون سبز بود و بنفش شد و رنگین کمانی شدیم و هیچی نشدیم!
حالا دوباره خبر بد...
هادی حیدری که استاد رنگ و نقش بود!
هادی حیدری که فقط کاریکاتور میکشید!
به جمع دوستانش پیوسته، همونهایی که ما زود فراموششون میکنیم!
حالا که هادی حیدری دستگیر شده هم ما فرصت کافی داریم که باز به جون هم بیفتیم و همو مسخره کنیم و همو متهم کنیم!
مثل همیشه...
هادی حیدری و دخترش باران...
یک روز بغداد، یک روز بمبئی، دیروز بیروت...
و امروز... پاریس...
پاریس... عروس اروپا... مهد آزادی و قلب تپنده ی شعر و شراب و موسیقی...
شریان حیاتی دموکراسی... کافه های شبانه، گپ های روشنفکرانه و غروبهای عاشقانه...
به یکباره طاعون جهل نوین پشت دیواره های شهر می رسد، زامبی هایی با مغرهای تارعنکوبت بسته، دسته دسته به بیعت شوم شیطان در می آیند، آنگاه وضو با خون ساخته و خالصانه به جنگ تمدن بشری می شتابند... فرقی نمی کند کجا، تهران یا بمبئی، بغداد یا پاریس... آمده اند تا جهنمی از دنیا بسازند و در ازایش بهشت بخرند!
جهل بر علیه عشق قیام کرده است...
کلاشنیکف به دست، به جنگ موسیقی آمده است...
گلوله در برابر هنر..
تحجر در برابر اندیشه...
و دنیا بوی خون گرفته است... تهران یا بمبئی، بغداد یا پاریس...
امشب دنیا داغدار بیهودگیِ بیست و یک قرنیست که انسان با خِرَد خو نگرفت...
امشب دنیا سوگوار بیهودگی بیست و یک قرنیست که انسان به بهانه ی بهشتها و جهنمهای دست سازش، انسانیت را به توپ بست!...
امشب دنیا... امشب هم تمام می شود...
از فردا روز دیگری آغاز می گردد، روزی که لکه های خون روی صورتهایمان هنوز به جا مانده، ولی روزی دیگر است...
فردا سیاستمداران در محکوم کردن از یکدیگر سبقت می گیرند و کسی به یادشان نمی آورد که اگر به جای گلوله، گل در خشابها می چکاندیم اگر بوسه جای بمب را می گرفت! دنیا زیبا تر بود!
شاید اگر به جای پادگان کتابخانه می ساختیم، اگر به جای بیانیه های سیاسی شعر میخواندیم!
اگر هر روز به هم لبخند هدیه می دادیم! شاید امروز همگی شادتر بودیم و می شد نابودی "جهل" را جشن گرفت!
صبح که دنیا از خواب بیدار شود، انسان قرن بیست و یکم را در مواجهه با تصمیمی بزرگ خواهد دید! اینکه در آتش نفرین شده ی خشم و نفرت و تبعیض و بغض و کین، آدم ها به جان هم بیفتند و تقاص "جهل" عده ای را از هم بگیرند و دنیای خویش را بسوزانند... یا اینکه دست در دست هم به مبارزه با جهل و تعصب و نفرت و خرافه بروند و پس از پیروزی نهایی، بهشت برین را در دنیا برای خود بسازند...
عصر روزهای روزمرّگی، پاکوبیدنهای الکی و احترامهای زورکی! خسته از رژه و قدم آهسته!
پناه ببری به حافظ کوچک جیبی و به لطف مرخصی شهری بروی یک گوشه ی دنج و با حافظ زمزمه کنی:
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد...
دلت از بین همه عالم «او» را بخواهد و کنارش بنشینی و بلند بلند بخوانی:
دل برِ دلدار رفت، جان برِ جانانه شد...
#روزانه_های_یک_سرباز
در انجیل یوحنا باب اول چنین میخوانیم:
«در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود... همه چیز به واسطه او آفریده شد... در او حیات بود و حیات نور انسان بود. و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم...
در قرآن آیه 37 سوره بقره میخوانیم:
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ»
سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت نمود...
و بعد در سوره قلم آیه 1 : «سوگند یاد می کنیم به قلم و آنچه که مى نگارد» (وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ)
و در سوره علق به ما می گوید:
بخوان! به نام پروردگارت که آفرید! (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ)
بخوان کلمه را...
بخوان خدا را...
و بخوان دانایی را...
و سوگند به قلم و آنچه می نگارد، که اگر بخوانی به مقام آگاهی میرسی و درِّ دانش، آن کیمیای هستی را به چنگ می آوری...
کلمه می شوی...
کلام از نگاه تو شکل می بندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!
آنگاه خدا گونه ای میشوی که می آفرینی و زندگی ات را، دینت را و دنیایت را می سازی...
پس بخوان!
بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد... تو را و کلمه را و دانایی را...
همگی نیک میدانیم که ادبیات پارسی از غنای بالایی برخوردار است و از پس سالیان سال جنگ و خونریزی و غارت! از پس استیلای مغولها و عربها و دو جنگ جهانی که مملکت را تبدیل به لابی هتل جماعت اجنبی کرده بود! همچون گوهری درخشان با تابش پر فروغ خود دل پارسایان پارسی را زنده نگه داشته و بر اوج قله ی نور و دانایی، کمال و وقار خود را حفظ کرده است.
اما هراسم ازین است که ادبیاتی با این سبقه و استحکام، از هجمه ی بی امان تلگرامیان و قوم اینترنت باز، جان سالم به در نبرد!
تصور کنید آثار فاخر ادبی از 1000 سال پیش، و پشت سر گذاردن کتابسوزیهای تازی و مغول، به دست ما رسیده و حالا مثلا مجوز چاپ ندارد! یا باید ممیزی ارشاد شود! یا تکه پاره هایش در شبکه های اجتماعی به اسم دکتر شریعتی و شاملو و کوروش کبیر دست به دست بچرخد!
تصور کن قریب به هشتصد سال طول کشیده تا برخی اشعار به مولوی منسوب شوند و بعد استاد شفیعی کدکنی و استاد فروزانفر و... بنشینند، نقد و تصحیح کنند و از بین هزاران نسخه، غزلیات مولانا را از منسوباتی که حاصل گردش ایام و گذر زمان است جدا کنند!
حال تصور کن تا صد سال آینده اگر استادی بماند و اگر همه ی آنها که از همه ی شانسهای دیگر جا مانده اند نروند رشته ادبیات و اگر رفتند علاقه هم داشته باشند و کسی مثل استاد شفیعی کدکنی باز ظهور کند! تازه باید چه کند؟؟؟؟
منتهای هنرش میشود جدا کردن سره از ناسره! اینکه کدام متن اینترنتی اصل است و کدام فرع! کدام شعر از شاملوست و کدام حاصل ذوق یا نابخردی فلان عاشق دلسوخته که متنی کپی کرده و در گروهی به اشتراک گذارده تا دل مهروی نشناخته ی خویش ببرد! و چنان دست به دست گشته که همگان شاملو را به آن میشناسند! و چه بسا راه به ادبیات مکتوب بیابد و ناشری بی مبالات، یا نشریه ای زرد، آن را به زیور طبع بیاراید!!(کما اینکه مسبوق به سابقه است)
مگر میشود ادبیات در عرض چندسال چنین مهجور و بی کس شود؟ فارسی زبان باشی و ادبیات ندانی؟ سهم مطالعه ات از ادبیات بشود خواندن و فوروارد جملات تلگرامی؟ حاشا به غیرتت! پس چه میشود وظیفه ما در قبال تاریخی که به آن خواهیم پیوست؟
انتظار ندارم کسی رضی الدین آرتیمانی را بشناسد و هفت پیکر نظامی را خوانده باشد ولی شناختن نیما و تشخیص فرق بین نوشته های سپهری و شاملو واقعا انتظار زیادی نیست!
اینقدر تن حافظ و سعدی و خاقانی را در گور نلرزانیم، اینطور پیش برود باید فاتحه ی تاریخ ادبیات مملکت را بخوانیم و بفرستیمش کنار همه چیزهایی که مدتهاست نداریمشان و فقط پز پیشینه ی دوهزار و پانصد ساله مان را می دهیم! مثل فرهنگ، مثل تمدن و خیلی چیزهای دیگر....
ما در برابر نسلهای قبل و بعد مسئولیم!